ادب صنعتی

متن مرتبط با «ندار» در سایت ادب صنعتی نوشته شده است

سطرهای دنباله ندار 9

  • کلو اسفندیار حالا دیگر فقط بلد است و می تواند فحش و فضیحت حواله این و آن کند.لوطی را آلزایمر برده . شلوارش را با شال نگه می دارد . یکی از بچه تُخس ها هر از گاهی به ناخنکی گره شال را باز می کند. اگر نمی توانیم چنان که دلمان می خواهد به هم خوبی کنیم ، بدی هم در حقِ هم نکنیم.گاه دروغ می گوییم که حفظ آبرو شود . غافل که دروغگویی بزرگترین بی آبرویی است. اگر اسبهای عاطفه را به عراده عقل بسته بودیم ، تا حالا صدبار سد سردرگمی ها را به توپ بسته بودیم .اگر دنیا هم با تو از در لجاجت درآمد ، دم فروبند. اما عقب منشین. دنیا خودش کوتاه می آید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار 10

  • برای رسیدن به آهوی رمنده حقیقت دست و پا نزن . آرام بگیری ، خودش می آید. گاه در رو به رو شدن با یک نفر ، بی آنکه در جستجویش بوده باشیم ، بین مان همدلی برقرار می شود ، در سطحی که انگار از اول همدیگر را می شناخته ایم . و چه حس دلچسب و انرژی بخشی! مادر بزرگ آنقدر دور نوه اش گردید که سرش گیج رفت ، با سر خورد زمین . قربان صدقه رفتن هم اندازه ای دارد. قافیه وزن شعر را زیاد می کند. عقل و عاطفه ی شاعر را هم از کت و کول می اندازد. شعر بد وقتی چاپ شود ، بدی اش مسجّل هم می شود. شعر بد اگر کپی بشود ، بدتر می شود و اگر منتشر شود ، بدترین می شود. وقتی اکذب شعر احسن اوست ، سرقت ادبی یعنی زدن به کاهدان. وقتی شاعران و فیلسوفان مثلِ هم می شوند ، هم آب گل آلود می شود هم آفتاب. بعضی نویسندگان چون مطمئن نیستند کسی مقاله هایشان را بخواند ، آنها را می چپانند توی داستانواره ای. همه به نوایی می رسند. نانی هم نویسنده می برد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار8

  • دکمه کتم را بسته بودم. گفت : معلوم می شود آدم حسابی هستی. گفتم : آدم شده باشم هزار تا شکر دارد. حسابی اش پیشکش. کلاهبرداری یک سبک زندگی است که دیگران هوادار کلاه بردار می شوند بلکه روزی کلاه سرشان بگذارد. طلب که بالا بیاوری وطلبکارترین شوی ، می توانی به همه زور بگویی ، بی آنکه بتوانند به ابروی بالای چشمت اشاره کنند ؛ خِر آنها در طلب شان گیر است. آدم گاهی جانش بالا می آید و نِتش بالا نمی آید. گفتگو یعنی گفت و گو. گفت و گو یعنی اگر چیزی گفتیم ، بایستیم تا چیزی بگویند . اگر نگفتند یعنی حرف مان از دل برنیامده بوده است. گفتمان یعنی از گفتن هایمان کم کنیم و بگذاریم روی گفت و گوهایمان . بیقراری و آوارگی فقط پشت آب های منتهی به آن ورِ آب نیست. وقتی که لباس آنقدر داری که هر دست را فقط یک هفته در سال می پوشی هم هست ؛ در روزگار " نانِ شب" . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار - 7

  • در عظمت فردوسی این بس که سی سال پای یک حرف درست ایستاده و به وسوسه های متلون زمانه از راه نرفته است. سخن حافظِ یک جا نشین تمام جهان را زیرپا گذاشته ، چون زور حافظ اول به خودش رسیده و سخن های ناهم سنج با نکته های ناب حافظانه را از اوراق شسته است. غثیان بهترین درمان است برای وقتی که جز بدی دیگران نمی بینیم و چشم بر بدی خود بسته ایم. خوش خط ها را که دور خودمان جمع کنیم ، روی مان نمی شود بدخط بمانیم .حلقه دوستان مان را پر کنیم از قدبلندها تا برای تمام کردن شرط همقدمی ، خودمان هم قد بکشیم. خیلی که قربان صدقه خودمان برویم ، می زنیم روی دست و پای بلوری موجودات ترحم برانگیز راه آبِ آشپزخانه . وقتی خوب هایمان خوب خوابشان بُرد ، نجابت مان نفوذی پیدا کرد . چشم که باز کردیم ، دیدیم عفاف مان کلاه بی حجابی سرخودش گذاشته است تا بروز باشد. جایی که ظلم بالسویه عدل باشد ، پاندمی بی قانونی می شود قانون. لذتی هست که غربی جماعت نچشیده باشد؟ می خواهی غروب نشود ، آب کم جو تشنگی آور به دست. افسرده ایم چون ملول معلول ها مانده ایم. کاش گاهی زمینگیر علتها می شدیم. پیری هم یک جور مریضی است . فقط ، دکتر رفتن ندارد. خانه های بوم گردی اگر پنجره هایشان را قاب تابلو بگیرند ، مشتری از در و دیوارشان بالا می رود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار 6

  • کافکا یهودی بود. یهودی اقلیت بود. ادبیات اروپا تحت تاثیر کافکاست. اقلیت هم عقلیت دارد. هولوکاست ، قصه یا گزارش ، همچون هلویی راحت الحلقوم از گلوی حافظه پایین رفته است ؛ حال آنکه همه یهودیها مثل کودک لهستانی روبینویچ نبوده اند . پسر چک هم زیاد بین شان بوده . هر چند همه شان هم مثل کودک چک فرانتس کافکا نبوده اند.یهودی آواره برای درمان بیهودگی ، تنها به عضله بازو نپرداخته. تجارت و علم و ادبیات و هنر کشتزارهای قدرت یهود بوده اند ، کشتزارهایی که محصولاتش را در رسانه ها قلمه زده اند. آنقدر فکر نکرده ایم که فکرمان فلج شده و وقتی به متفکری می رسیم و حرفهایش را می شنویم گمان می کنیم او مجنونی است به نام متفکر . دیوانه ماییم که می خواهیم راه صدساله را یکشبه طی کنیم. کتابی در آمده به اسم دکترهای اعصاب . کاش کتابی در می آمد که از دکترهای روی اعصاب می نوشت.لیلی معنا را جز با پویه در بیابان های بی انتها نمی توان به دست آورد. پاهایم به سمتی می روند که انگشتهای عینک به دوشم نشان می دهند. کاش یک روز همه دهیارها از عظمت فریادخوان هایی بگویند که در یک هوا با هم کله فریاد سر داده اند و به صدای غلتیدن آب در قنات دل سپرده اند. از محبت خارها گل می شود. حواس مان باشد که با بی محبتی گل ها را خوار نکنیم. برای درست کردن بختیاری مقداری گوشت گوسفند و مرغ کافی است . اما برای بخت یاری ، فقط باید دلِ گُنده پیدا کرد. دوای سوزش سرِ دل آلومینیوم ام جی اس است. اما دوای سوزش خود دل ، گرفتن دست افتاده است.برای سامان یافتن امور ابتدا باید سامانه ها را بسامان کرد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار4

  • تئاتریها می گویند باید قفل تن را شکست. من می گویم قفل صاحب تن مهم تر است. بعضی وقتها ، شاید هم خیلی وقتها ، زندگی درست در وقتی که بهتر به نظر می رسد بدتر شده است. زندگی درست در وقتی که بدتر به نظر می رسد بهتر شده است.بی ایمانی زخم کشنده ای است که بشر باید تا دیر نشده مرهمی برای آن دست و پا کند ، مگر از هستی دست شسته باشد. شهرت ، دست مرده ای بیش نیست که بر دوش انسان قرار می گیرد . دیدنش همان و مُرده گردیدن همان.دنبال جناح که راه بیفتی سر از گناه درمی آوری. منظورم در لغت نامه است نه کف خیابان. حماقت است که فکر کنیم فقط خودمان مثل خودمان هستیم. حماقت احمقانه تر این است که فکر کنیم آنها که مثل ما هستند مثل ما هستند.آنکه بخواهد دخل خوبی را بیاورد باید خوب باشد تا اجازه پیدا کند که باشد.به همان اندازه که غیرت داری برای ایستادن پایِ – به نظرت - حرف درست ، غیرت داشته باش برای قطع دست اغیار سوء استفاده چی ؛ همانها که قمه دست گرفته اند تا گلها را قلمه بزنند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار5

  • در پیشامدرنیسم ، سنت این بود که با شکم افسار دیگران را دست می گرفتند . در مدرنیسم با یک پله تنزل از شکم ، سکسوالیته سیطره پیدا کرد در افسار گردانی. وجه اشتراک شان این بود که هر دو شورَش را در آورده بودند. می خواهی قبول کنند نظم را دوست داری ، کمپوت گلابی های پشت سرت را منظم بچین. گاه خود را سزاوار هر ستم روزگار می دانیم ، بی آنکه به روبروی مان نگاه کنیم که بعضی پی در پی و پیش چشم خدا بدی می کنند ، بدون آنکه در گِل گرفتاری گیرکنند و عقوبتی دامنشان را بگیرد.حق وقتی خورده می شود که همه حق دارند و البته رگ های گردن. سیاست چیز کثیفی است . هرجا پیدایش می شود ، کار لحظه را پیش می برد ، اما کار لحظه ها را تعطیل می کند. سیاست چیز بی پدر و مادری است ، مگر عین دیانت باشد که در آن صورت دیانت است. سیاست همه را از کار می اندازد ، تا بحث سیاسی کنند. سیاست خیلی رو دارد . با آنکه پدر و مادر ندارد ، راست راست در خیابانهای ذهنمان رژه می رود.بنزین نداشتن توی شهر می گذاردت. اما روغن نداشتن ، چرخ و پرماشینت را بی سر و صدا می برد لای هم . توی بیابان می گذاردت که دستت به هیچ جا نرسد.اهل ادبیات و هنری؟ نوچه لازم نداری! نشنیده ای باادب را ادب سپاه بس است؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار-2

  • همیشه "دقایق" های پردغدغه ی ادامه دار مرا دق می دهد ، تا بتوانم "چند دقیقه در زبان" بنویسم . قاطی داشتن شاخ و دم ندارد. در همان حال که پُرم از خنده ای سحرآمیز ، "خاک سرخ" اشکم را در می آورد.قالبِ قلب ناقص است که پا به دروازه ارباب بی مروت دنیا می گذاریم . رنج را می فرستند تا طرح ترمیم شان را بریزد. جراحی حتی از نوع اقتصادی خونریزی دارد. ناامیدی بهایی است که آدم های کم فکر به علت انتخاب یک هدفِ سده های نوری دور از دسترس پرداخت می کنند. دکتر مصدق و آیت الله کاشانی هر دو تصدیق داشتند ؛ یکی ایران دوستی اسلامگرایانه و دیگری اسلام دوستی ایرانگرایانه . به حرف شان گرفتند تصادف کردند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار

  • سطرهایی هستند که نه اول دارند نه آخر.این سطرها ساده می آیند. عادت ندارند در بزنند. در باز باشدمی آیند تو.آنقدر حقش را خورده اند که پیر شده است . اما حاضر نیست بیشتر ازحقش بخورد. می گویم چقدر است؟ پاکت خالی پذیرایی تشریفات عزای قبل را نشان می دهد.حق کسی خورده می شود که خیلی حق داشته باشد.آنکه حق ندارد ، گور ندارد که کفن داشته باشد.اما طلبکارتر هم هست . همه حق را به او می دهند.وقتی کسی حقش را می گذارد کف دستش ، می گوید : باشد! خودت مستحق تری!رفته بود دنبال مستحقی. داشت پیرمرد جلوی امامزاده را مظنه می کرد. یکی گفت : پدر جان برو سراغ خودت . او مست حق است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سطرهای دنباله ندار (1)

  • سطرهایی هم هستند که نه اول دارند نه آخر.این سطرها ساده می آیند. عادت ندارند در بزنند. در باز باشدمی آیند تو.آنقدر حقش را خورده اند که پیر شده است . اما حاضر نیست بیشتر ازحقش بخورد. می گویم چقدر است؟ پاکت خالی پذیرایی تشریفات عزای قبل را نشان می دهد.حق کسی خورده می شود که خیلی حق داشته باشد.آنکه حق ندارد ، گور ندارد که کفن داشته باشد.اما طلبکارتر هم هست . همه حق را به او می دهند.وقتی کسی حقش را می گذارد کف دستش ، می گوید : باشد! خودت مستحق تری!رفته بود دنبال مستحقی. داشت پیرمرد جلوی امامزاده را مظنه می کرد. یکی گفت : پدر جان برو سراغ خودت . او مست حق است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها