در پیشامدرنیسم ، سنت این بود که با شکم افسار دیگران را دست می گرفتند . در مدرنیسم با یک پله تنزل از شکم ، سکسوالیته سیطره پیدا کرد در افسار گردانی. وجه اشتراک شان این بود که هر دو شورَش را در آورده بودند.
می خواهی قبول کنند نظم را دوست داری ، کمپوت گلابی های پشت سرت را منظم بچین.
گاه خود را سزاوار هر ستم روزگار می دانیم ، بی آنکه به روبروی مان نگاه کنیم که بعضی پی در پی و پیش چشم خدا بدی می کنند ، بدون آنکه در گِل گرفتاری گیرکنند و عقوبتی دامنشان را بگیرد.
حق وقتی خورده می شود که همه حق دارند و البته رگ های گردن.
سیاست چیز کثیفی است . هرجا پیدایش می شود ، کار لحظه را پیش می برد ، اما کار لحظه ها را تعطیل می کند.
سیاست چیز بی پدر و مادری است ، مگر عین دیانت باشد که در آن صورت دیانت است.
سیاست همه را از کار می اندازد ، تا بحث سیاسی کنند.
سیاست خیلی رو دارد . با آنکه پدر و مادر ندارد ، راست راست در خیابانهای ذهنمان رژه می رود.
بنزین نداشتن توی شهر می گذاردت. اما روغن نداشتن ، چرخ و پرماشینت را بی سر و صدا می برد لای هم . توی بیابان می گذاردت که دستت به هیچ جا نرسد.
اهل ادبیات و هنری؟ نوچه لازم نداری! نشنیده ای باادب را ادب سپاه بس است؟
ادب صنعتی...برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 93