کلو اسفندیار حالا دیگر فقط بلد است و می تواند فحش و فضیحت حواله این و آن کند.
لوطی را آلزایمر برده . شلوارش را با شال نگه می دارد . یکی از بچه تُخس ها هر از گاهی به ناخنکی گره شال را باز می کند.
اگر نمی توانیم چنان که دلمان می خواهد به هم خوبی کنیم ، بدی هم در حقِ هم نکنیم.
گاه دروغ می گوییم که حفظ آبرو شود . غافل که دروغگویی بزرگترین بی آبرویی است.
اگر اسبهای عاطفه را به عراده عقل بسته بودیم ، تا حالا صدبار سد سردرگمی ها را به توپ بسته بودیم .
اگر دنیا هم با تو از در لجاجت درآمد ، دم فروبند. اما عقب منشین. دنیا خودش کوتاه می آید.
ادب صنعتی...برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 85