بعضی و شایدبیشترپدروپسرهای روزگارما-8

ساخت وبلاگ
پسر: مخاین دیگه خانه نیام راحت شین...بهتره پدر:من چنین چیزی نگفتم.اتفاقا ماناراحتیم که خانه نمی آیی.می گویم برویم جایی راحت باهم حرف بزنیم.نه این خانه.نه شهرک غرب. ضمنا همین حرفت تایید حرف ماست.تو دنبال بهانه ای برای بیرون بودن.با کیهابودن؟خداعالم است.اما یقینا داری اشتباه می کنی. پسر:هیچ عیبی نداره اگه بهم اعتماد ندارین هرطورمخاین فک کنین خدابالاسره.. پدر:اگربه خودت اعتمادداری قرارصحبت بیرون بگذاریم. 

پسر:بیام ماشینو بگیرم

پدر:ماشین ممکن نیست.مگرپیامم را نخوانده ای؟ پسر:لازم دارم ای بابا...چرا لج مکنین شماها.. پدر:ازسمت فلکه بیاورودی پارک . بایدباهم حرف بزنیم. ماشین را فراموش کن. اگرمی آبی بگوتابیاییم آن طرف.

پسر:عب نداره ولی میدونم ایناهمش ازکجااب میخوره تخصیرمامانه... پدر:نگرانی های من از مامان بیشتربوده.کمتربه رویت آورده ام.حالا چکارمی کنی؟می آیی جایی که گفتم؟ پسر:من ساعت ۴ماشینو لازم دارم... پدر:شماظاهرا با ما یا برای پول کار داری یا ماشین.درعین حال ماشین رافقط وقتی تحویل می دهم که بخواهم کاری برای خانه انجام دهی یا برای رفتن به جایی کمکی بخواهم.آن هم نه برای 5 ساعت و 10 ساعت.برای یک سررفتن تا جایی و برگشتن.ماشین را برای کارهای خودم تهیه کرده ام و دست خودم هست. پسر:این حرف اخردیگه ها بعدان اگه اتفاقی افتاد پشیمون نشین من هی دارم راه میام هی باارومی پیام میدم...من کلان تا۱۵تیرالان لازم دارم اینطوری نمیشه...

پدر:پسری که درجمله چهارم با پدرش به زبان تهدیدصحبت کندیاتحت تاثیراست یا مشکل دیگری دارد.یک عمر زحمتت را کشیده ایم بماند.یک بار برای خانواده ات احساس مسئولیت نکرده ای.هرکاری خواستیم بکنیم هرجایی خواستیم برویم همراه نبودی بماند.4-5سال پول داده ام درس بخوانی . خرج عطینا کرده ای.یک سال من بی وسیله بوده ام 15 روز شماباش.یک سال و 10 سال با وسایل عمومی رفت و آمد کن تا وقتی خودت وسیله بخری. پسر:نه الان بخث لج کردن وگرنه هرموقع وسیله دستم بوده شماهارو رسوندم...این الان نامردیه که من لازم دارم گیرکردم کلی وسایل دارم چجوری باوسله عمومی برم.. پدر:شمابه اندازه یک صندوق ماشین هم که وسایل داشته باشی آژانسها در اختیارند. شما لج کرده اید.در حالی که من پدرتان هستم. تا وقتی 3 تومان را نگرفته بودی و قبلش 7 تومان دستت نیامده بود مودب بودی.پیامهای قبل از 3 تومانت را دارم.پول را که گرفته ای بددهنی هایت شروع شده.پدرت می گوید بیا حرف بزنیم رسما سرپیچی می کنی.تو در دو مرحله منحرف شدی.یکی یک سال قبل که ماشین آمد زیر پایت . یکی از یک ماه قبل که 10 تومان پول دستت رسید.پس ماشین و پول برای کسی که ظرفیت نداشته باشد ضرر دارد.من چیز مضر در اختیار فرزندم نمی گذارم.بگذریم که یک تومان فقط تصادفت و جریمه هایت برایم خرج درست می کند. شما ماشین را کرده ای انباری.بعد می گویی جا رهن کرده ام.

پسر:عب نداره ایروزام مگذره...الان که من شدم بهترین تیم استان  همه پشتمم مخان حمایتم کنن...خانواده خودم مخان شکستمو ببینن ایروزام مگذره....چرا اگه اندازه صدمیلیون واسه درس خاندن خرج مکردم خوشحالم مشدین ولی عب نداره ماازی چیزا زیادتحمل کردیم ازبچگی... پدر:اگر همه حمایتت می کنن احتمالا کسانی هستند که حرف روی حرف شان نمی آوری.وگرنه بااین اخلاق آن هم توی روی پدرت فکر نمی کنم کسی سلامت را علیک بگیرد.این نتیجه هم به فرض که درست باشد و در سایتی ثبت شود که نشده، نتیجه از اقدامی ست که من از یک سال پیش راضی به آن نبوده ام.این همه حرف می زنی چرا از شرکت و کار هیچ نمی گویی؟چون زحمت دارد و آموزش دارد و کار یادگرفتن دارد. پسر:نه شرکت هم ازفردا باید برم..ولش کنین بحث بی فایده انشاالله به هدفتان برسین خراب کردن من پدر:داریم خودمان را می خوریم برای درست شدنت.هروقت حالت بهترشد می رویم بیرون صحبت می کنیم. از بعضی اظهارات امروزت سخت تعجب کردم و آنها را دور از پسر خودم دیدم. درعین حال ،هرچه بود گذشت .بلندشو بیا خانه و از فردا بسم الله کن و دنبال شرکت باش و سعی کن پسر یک سال و نیم قبل بشوی که خانواده ات به تو افتخار می کردند و دختردارها آرزو داشتند دامادشان شوی.شغل جور کردن هلهلکی نمی شود.آرام باش و متانت را در هیچ حالی از دست نده.پدر هم که نباشد خداهست.به خانه برگرد تا باز هم دور هم باشیم.فرداخواهرت هم ان شاالله می رسد و حتما همه از جمله برادرت و خواهرزاده ات می خواهند ببینندت. دوستت دارم.

پسر:سلام مثل همیشه پس ماشینو بزارین تاشمارو ببرم شهرک غرب بعد خودم به کارام برسم..صب کارشرکت دارم بعدازظهرم تمرین پدر:ماشین دیگر دست خودم است.باآنکه به عنوان پدر لازم نبود اینقدربرایت توضیح بدهم،احترامت را حفظ کردم و ولو تو بی احترامی کردی برایت توضیح دادم.گفتم چه وقتهایی ممکن است فرمان را بدهم دستت.زندگی را بدون ماشین تنظیم کن.دوره زوج درمانی را برو.اخلاقت را هم با ما و خانواده خانمت اصلاح کن.بچسب به کار شرکت و با شرافت زحمت بکش و پس انداز کن. پسر:پس خدافظ من میگم فشاررومه کلان تا۱۵تیر همین شرایطه..الکی الان برامن همتان فازگرفتین..بعد مخاین براادم اعصاب بمانه ولم کنین دیگه ببینین به کجام رسوندین ازدیشب الکی کع مجبورم کردین ای حرفارو بزنم داشتیم مثل ادم زندگی میکردیم...الانم طرف قراره فردا بره دادکاه خدافظ موفق باشین واسه اینکه بچتانو بدبخت کردین ازاولم واسه ماتوخانه اضافی بودیم

پدر:پسرخوب.من دیگر ماشین را خودم لازم دارم.بدون کنایه پیشنهادمی کنم از همانها که می گویی حاضرندپشتیبانت باشند این 15 روز را کمک بگیر تا مشکل رفت و آمدت حل شود. ضمنامن نمی دانم کی قرار است برود دادگاه.به تو گفته بودم جوری پیش نرو که حمایت حقوقی بخواهی. پسر:عروستان مخاد بره خدافظ پدر:مثل همیشه تلفنت را جواب نمی دهی و بعد می گویی با من حرف نمی زنید.رادیورا حق نداشتی برداری چون رادیوی قبلی ماشین را تو عوض کردی.پس این رادیوی ماشین بوده نه رادیوی شما.بعدهم مگر ازخانه بیرونت کرده اند که این کارها را می کنی؟ماشین می خواهی پدرت ماشین نمی دهد.هروقت هم دوست داشتی می نشینیم و ساعتهاباهم حرف می زنیم. پسر:ضبط قبلیه ماشین ۵۰می ارزیده..ضیطی که پارسال انداختم ۵۰۰تومن پول دادم..شماکه وسایلایه منو مثل چی پرت کردی بیرون ازماشین که یه گوشیمم گم شده...خب اونم وسایل من بوده برداشتم...این لج کردن ازطرف شماها شروع شد

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 211 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 22:14