بعضی و شایدبیشترپدروپسرهای روزگارما-6

ساخت وبلاگ
پدر:سلام.جوری برنامه بچینید که امشب یک ربع به هفت اینجاباشیدتاافطاربرویم دعوتی. پسر:سلام من امشب بازی نیمه نهاییمه چجوری برنامه بچینم خب به اینام گفتم من ازدورور پیش به مامان گغته بودم پدر:برنامه ها را قدری جابجاکنیدمی شود.آنهاهم "اینا"نیستند.مادرخانم اند. یاخانواده خواهر خانم اند. پسر:من ازدوروز پیش به مامان گفته بودم جمعه برام خیلی مهمه همی دیروزم پس گفت باشه جمعه برنامه نیست...

دوتابازی دارم چجوری برنامه هارو جاب جاکنم تااینجاراه امدین همی امشب که خیلی برام مهمه مخاین خراب کنین پدر:باآژانس می رویم. پسر:الان یعنی اینطوری میگین که همه چی سرمن خراب شه...من خوبه اززمانیکه شماگفتی فرق کن فرق کردم..هرحرفی زدین قبول کردم اینم به مامان گفته بودم الان تخصیرکارکی میشه خب پدر:من دنبال تفصیرکارنیستم.توضیحتان راقبول کردم.اجازه دادم امشب شماباماشین دنبال مسابقه باشید.یک باردیگر هم گفتم.وقتی داریدبهترمی شوید ممنونیم.اما منت سرکسی نگدارید.این عمروزندگی اول متعلق به خودشماست.موفق باشید.

پسر:سلام خوبین من بیزحمت به اون سه تومنه نیاز دارم...چون مخام چیزی بخرم واسه ایندمم خوبه..واسه حسابداریه بقیشم کاردارم..بااجازتان برام بفرستین. پدر:بایدامروزرا پیش بینی می کردم.از6تومان و پنج تومان سپرده پیش بابا مارا رساندی به 3 تومان.هیچ چی نشده یک ماشین تصادفی خرج دار با چندجریمه نمی دانم چقدری برایم درست کردی.هنوز هیچ قسطت را نداده ای و فقط وعده داده ای که من تا مرداد همه وام را زنده می کنم.ازپشت کوه آمده ام؟ کار در یک شرکت حسابداری کی تا حالا چند میلیون پول لازم داشته؟ واقعیت این است که کار و شغل زحمت دارد.این وام هم قرار نبود دست شما باشد.پدر داماد وقتی می خواهد 5 تکه فراهم کند و مجلس بگیرد پول لازم است. پسر:من خودم انشاالله تااخرتابستون پواامو برمیگرثونم به شماقول دادم مطمعن باشین پدر:باید ببینمت.

پسر:شمااعتماد کن من خیلی فرق کردم مطمهن باشین مطمعن.. پدر:نمی دانم پول برای چه می خواهی.فقط مثل همیشه "پول لازم"ی.توضیح قانع کننده ای هم هیچ وقت نداده ای که تو که هنوز هیچ زندگیی را اداره نمی کنی چرا اینقدر پول لازم داری. اگر قرار بود اعتمادایجادکنی وقتی قول دادی تا پایان آذرسال قبل فوتسال را کنار می گذاری می گذاشتی و می رفتی یا دنبال کار یا درس. پسر:من که گفتم اول باید سرمایه گذاری کنم..پدر پدر:یک سال است فقط خرج می کنی.این یعنی سرمایه گذاری.کو نتیجه اش؟ فقط می گویی بدهیدخرج کنم.

اگرکارپیداکرده ای این کار سرمایه گذاری لازم ندارد. پسر:نه این دفه فرق دعره مطمعنم نه الان واسه اون مخام واسه اکادمیم میخام.. پدر:ماقرار گذاشته بودیم که بخشی از پول دست من باشد. پسر:ازتان خاهش میکنم شمااعتمادکنین..بزارین طبق برنامم برم..

پدر:این چه جور سرمایه گذاریی است که مثل آدمهایی که در لحظه تشنه شان می شود و بی طاقت اند عجله داری؟توچه 30 هزارتومان لازم داشته باشی چه 3 میلیون تومان همیشه عجله داری.مگرجایی گیر می افتی؟ پسر:نه شمابفرستین برام...مربوط به اکادمیه گفتم به شما...توای مدت که اصلان عزشماپول نگرفتم ماشینم هرکاریش شدقول داده بودم خودم درستش کردم پدر:به حرفهایم توجه نمی کنی.می گویم برنامه ریزی ات غیرازخرج یکطرفه چیزی نبوده.می گویم باید بروی سرکاری که گرفته ای.بقیه اش را از عهده برنمی آیی. پسر:شماهمون ۳تومنو بفرس برام بیزحمت بدنمیبینی سرکارمم میرم دیگه..

پدر:جواب سوالهایم را نمی دهی و فقط می گویی بفرست.مگرکارخانه اسکناس دارم؟ پسر:شمامیدونم چی میگی منم گفتم چشم پدر:من می گویم هرگلی می خواستی بزنی با همین 30 -چهل میلیونی که از ا سپانسرهایت گرفتی و با همان 10 تومان پراکنده ای که سال قبل گرفتی و با همین 7 میلیونی که بایددست پدرت می بود و برداشتی یعنی با همین 50 میلیون بزن. پسر:شماالان اعتماد کن تااینجاپشتم بودن ممنون الانم باشین.. پدر:گزارش ندادی که پولهای قبل کجارفته؟

پسر:گزارش میدم گفتم دفتر۱۰تومن رهنه نصفش بامن بوده..بقیشم لباس تیم وتوپو ورودیه بازیا...شمالان اعتماد کن خاهشا پدر:بایدامروزرا پیش بینی می کردم.از6تومان و پنج تومان سپرده پیش بابا مارا رساندی به 3 تومان.هیچ چی نشده یک ماشین تصادفی خرج دار با چندجریمه نمی دانم چقدری برایم درست کردی.هنوز هیچ قسطت را نداده ای و فقط وعده داده ای که من تا مرداد همه وام را زنده می کنم.ازپشت کوه آمده ام؟ کار در یک شرکت حسابداری کی تا حالا چند میلیون پول لازم داشته؟ واقعیت این است که کار و شغل زحمت دارد.این وام هم قرار نبود دست شما باشد.پدر داماد وقتی می خواهد 5 تکه فراهم کند و مجلس بگیرد پول لازم است. پسر:شماهمون پول خودمو مخای برام بفرستی... پدر:پول خودت را دیشب فرستادم.

پسر:الان شمالطف کن همون ۳تومنو بفرس

پدر:اینکه امشب همه حاضرند شغل شان را هم دارند زندگی هم می کنند فقط شما یک نفر غایب بزرگی یعنی برنامه هایت برنامه نیست. کدام کار را تا آخر رفته ای؟ پسر:اعتماد کنین یعنی الان دیگع امروز همه کارکردم شمامیدونی اینطوری میکی ازمادر بپرس پدر:من فعلا رفته ام توی بنایی.آن 3 تومان هم پول شمانیست.به نام زوج و زوجه می دهند تا خانواده ها بتوانند مجلسها را برگزار کنند.با 10 تومان می شود شغل راه انداخت وقتی با 50 تومان نشده؟

فعلا درشرایطی نیستم که از مادر چیزی بپرسم. بتوانم ماهی 300 تومان برایت بریزم هنر کرده ام. پسر:شمابفرس قول میدم جبرانش کنم...من دارم راه میام خیلی دارم صبرمیکنم پدر:شماقبل از اینکه جایی رارهن کنی به فرض که این کار را کرده ای باید می گفتی.و بعدشما چندتا کار لازم داری؟مگر نمی گویی رفته ام سرکار؟ پسر:سرکارکه گفتم باید ۴۰۰ساعت کارورزی بگذرونم که دارم میرم

پدر:فعلاشمابا 7 میلیون پول بنزین ،ماشین را 10 لیتر10 لیتربنزین می زنی.این یعنی تدبیر اقتصادی نداری. پسر:شمابفرستین خاهشا.. پدر:می گوییم چرا محمدصادق و محمدمهدی همه اش سرشان توی گوشی است.کاری کرده ای که من هم شده ام مثل بچه ها. پسر:التماس دعا پدر:مگرقرارنبودساعت 8 اینجاباشی؟

پسر:دارم میام الان پدر:3تومان به کارتت ریختم. پسر:ممنون بابت اینکه به حرفام گوش دادین بااینکه بازم میدونم جدیم نمیگیرین ولی بازم برامن بسه پدر:من همیشه آماده شنیدن "حرف"های شماهستم.مشکل این است که شماهیچ وقت غیراز پول "حرف"ی با من نداشته اید.ضمنامن دردهه ششم عمرم هستم.خوب می دانم کدام حرفهارا می شود جدی گرفت. سلام.دارم کارهایم را برنامه ریزی می کنم.لپ تاپ را لازم دارم.نمی توانم در اختیارت قراربدهم.رویش حساب نکن.

اگرلپ تاپ لازم داری یکی تهیه کن.به خانمت هم پیغام بده که قسط شان را بریزند.قراربگذارید که همیشه یک هفته قبل از سررسید قسطهارا بریزید. کجایی ؟سحراست. پسر:ا پدر:سلام پسرم.در این عصرآخرین روزماه مبارک و در آستانه عیدی دادن خدا عیدت مبارک.راستی در زمانه ای که نکبت و کثافت اخلاقی و فرهنگی دارد از سر و کول جامعه بالا می رود توکه اهل نماز و روزه ای و امام رضا و هیئت می فهمی و اهل بسیج و کارخیری ،برای من گل سرسبدی.اما چه ایرادی دارد خودت را با آدم موفق هایی مقایسه کنی که شسته رفته تر و کم هزینه تر و بدون ناراحتی و با برنامه پیش می روند و بشوی گل سرسبدجامعه ای که این همه به خدمت نیازمنداست؟ من همچنان معتقدم تو باید برای شرکت  وقت بگذاری. پسر:سلام عیدشمام مبارک باشه..چشم من بیشتروقت میزارم..

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 22:14