بهشت کرند و خواب بهشتیان

ساخت وبلاگ
یکی دو روزی از بردسکن رفتیم "کرند".به ضم کاف و را و سکون نون و دال.بروزن زمخت .دوتا 380 کیلومترطی کردیم.صبح تا غروب چهارشنبه به رفتن و همین محدوده پنجشنبه به برگشت همراه با همراهی جهازوصلت خواهرزاده باکرندیها از خانه پدرخانم تا آپارتمانی مسکن مهری که حالا مهردوجوان خراسانی راپذیراست.کرند جایی در 35 کیلومتری بشرویه است .شهراستادعلامه فروزانفر.18 کیلومتر که در جاده بشرویه - طبس بروی در یک سه راهی می پیچی سمت چپ وطرف کرندکه 17 کیلومتربعد پای کوههایی دیواره مانند و نسبتابلندجاخوش کرده.میان رودانی مختصر و زیبا که طراوتی را از آب کوههامی گیرد و کسی نتوانسته سرچشمه دقیقش را معلوم کند.کرند خاک کمی دارد.خوش محصول است.خانه ای که 30 سال پیش در آن خریده شده به 700 تا تک تومن حالا به 70 میلیون تومان رسیده.سرسبزاست و بهشت آسا.درخانه ها غالبابازاست.وقتی هم که می خوابند زبانه ندارد.فقط "پس بند"ی در را بسته نگه می دارد.اینجا خوابهای خوش هم می شود دید.مثلا خواب شهید حاج همت.اصلااین چندروزه خوابهایم خوش است.که ننوشته ام.دوسه روزپیش درخواب از هواپیمائی "آسمان"جامانده بودم.لابداز پرواز کردن و آسمانی شدن.امانماندم.انگارهواپیمارادرکمال ناباوری ام نگه داشته بودند.مقام رهبری در صندلی اول مشغول پرکردن فرمی بود.من هم رسیدم.دیشب هم نفهمیدم با چه لیاقتی شهیدهمت را خواب دیدم.کسی که در دوره حیات جسمی اش اوراندیده ام.چیزهایی به من می گفت که نمی فهمیدم اماخوشم می آمد از شنیدن شان.لباسش به رنگ ارتش بیست میلیونی و تازه و اتوکشیده بود.پررنگ تر و تازه تر از آنها که ما سالهای 59 و 60 می پوشیدیم و بعضا آموزش نظامی هم می دادیم.چهره ای فربه ترودرشت تر از آنچه در عکسهادیده بودیم.آرام و با طمانینه.حلقه ای داشتند دور تادور یک جای سوله مانند.همه با همین ظاهر.جایی از او پرسیدم آن دو نفری هم که سمت راست من نشسته بودندشهیدبودند؟یعنی می دانم که دارم با یک شهید صحبت می کنم.جواب نداد.اصرارنکردم.معلوم بودآنهاهم شهید بوده اند.یعنی من در ردیف شهدا نشسته بودم.احساس کردم برنامه جلسه یا جمع شان خصوصی ست.بلندشدم.گفت چرا بلندمی شوی؟بااشاره عذرخواستم که "من اهل نیستم".به نظرم آمدبدرقه ام کرد چون درمسیر سراغ یکی از دوستان را گرفتم که اودردوره حیات جسمی قاعدتا اورا نمی شناخته.اما حالا شناخت اما به نام دیگری:عبدالله.میری با همان عبدالله حاج همت را لای انبوه  cd مربوط به شهدادیدم.ازجمع حاج همت که جداشدم در کوچه پسکوچه ای مورد تعقیب تروریستی قرارگرفتم و به شدت احساس ناامنی می کردم.البته دست خالی بودم  ودر خانه ای پنهان شدم و توفیق شهادت دست نداد.

درحیاط حاجی نوری همه جور کاشتنی خوردنی یا زیباکننده پیدامی شود.زرشک، سیب، انگور ،به، انار، کدو، چندجورگل، ...چندجای حیاط هم بادام ریخته بودندتا خشک شود.گویش جالبی دارند که وقت بررسی اش نیست.جهازعروسی را که جابجا می کنند یکی از خانمها می گوید تلویزیون را "نه".یعنی بنه.یعنی بگذار.عباس آقا پسرحاجی نوری از ابوالفضل پسرخودش و نوه حاجی می گوید:خیلی "مگره".یعنی گریه می کند.از اسم فعل درست می کنند.در خمین روستای ماهم می گویند"مگری"یا "مگریی"یعنی گریه نکن.بعضی فعلهای ترکیبی که می شکنند یاداور صرف تاجیکهاست.خواهدتوان رفت.یعنی خواهدتوانست برود.مامی گوییم "خه رفتم"یعنی خواهم رفت.لهجه کرندی قابل فهم است."کارندری؟"به سکون حرف نون یعنی کارنداری؟ شبیه لهجه زابلی ست.هرچه باشد هردوگویش در قلمرو قائنات اند که وقتی از بیرجندتا بلوچستان را در بر می گرفته.

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : بهشت,کرند,خواب,بهشتیان, نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 22:10