زمزمه محبت

ساخت وبلاگ
امیدوارم معلمهای شریف کشورم از حرفم دلخورنشوند.حقیقت این است که بنده درطول تحصیل معلمان شریف و عزیزفراوان داشته ام.معلمهایی که به سرشان قسم می خورم.هیچ وقت دلسوزی معلم کلاس دومم رافراموش نمی کنم.گنبدزندگی می کردیم . ترکمن بود وبسیار فهیم و فرهیخته.من هم جزو بچه زرنگ های کلاس بودم.حدود سال1352.قبل از امتحانات خرداددراثرافتادن از دوچرخه مرحوم اخوی پایم بدجور شکست و نتوانستم در امتحانات شرکت کنم وبایدباپای گچ گرفته درخانه می ماندم.فرزندکارگری ساده بودم و نه سرمایه داری که پهلوی چرب داشته باشد.تمام تابستان راآمدخانه ما و مثل معلمی خصوصی بدون دریافت یک ریال عقب ماندگی های درسی ام راجبران کرد.شهریورماه امتحان گرفت و نمره اش رادر خردادکارنامه ام گذاشت.شرافت معلمی اهل کردستان را که به من و همکلاسی ها آموزش احکام داد و با گذاشتن میزجلوی بچه ها و یکی یکی دعوت به خواندن نماز و تشویق و رفع اشتباهمان نمازخواندن به ما آموخت فراموش نمی کنم.هیچ وقت از یادنمی برم شرافت معلمی را که تادرخدمت بود معلمی کرد و وقتی بازنشسته شد گلدان گل گذاشت روی گاری و گل فروخت.  

 امامانده ام که چرا نه آن وقت و نه امروز آنقدرکه باید و شاید درس معلمها زمزمه محبت نبوده و نیست تا اگر طفلان گریزپای راجمعه به مکتب نمی آورد دست کم در طول هفته ای که روزپنجشنبه اش هم پریده رغبت انگیز باشد.صبح که می خواهیم بچه هاراروانه کنیم بااکراه می روند.وقتی هم که برمی گردند در پرت کردن کیف و کتاب و شتافتن سمت فنس و فوتبال درنگ نمی کنند.

آقااجازه ! لطفاکاری کنید تادرس معلمها زمزمه محبت بشودوباشد.یادم نمی رود.امتحانات خرداد1353راداده بودیم.ازدبستان فردوسی درآمده بودیم .ازخیابان سرابی گنبدکه می رفتیم طرف خیابان وشمگیر، تمام طول و عرض آن خیابان طولانی از کتابهایی که بچه ها پیش پاانداخته بودند و لگدمی زدند و کتابهارا اوراق کرده بودند سفیدپوش شده بود.گویی خیابان را کتابفرش کرده بودند.امیدوارم روزی درس همه معلمها زمزمه محبت شود. 

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 15:43