بعضی و شایدبیشترپدروپسرهای روزگارما-9

ساخت وبلاگ
پسر:سلام خوبین..ماشینو میتونم بیام بگیرم بایدبرم پایگاه...بعدام شب اگه خانمم بیاد باهم بریم بیرون..
پدر:ماشین لازم است.
پسر:تاچن لازم داری شما..
پدر:یک هفته است گفته ام بایدباهم صحبت کنیم.تحویل ماشین هم منتفی ست.زن و شوهرهای زیادی بدون ماشین شخصی می روند گردش.
پسر:خخخ به مامان گفتم فایده نداره...بچسب به ماشین گم نشه.

شما  فقط دنبال این هستین که لج منو دریارین دیشب میگم ماشین فلان...بعد زدی وسیله لازم است...خیلی خوب مثلان بلدی تربیت کنی درس خوندین دیگه شماکه انقد سرکوفت بچه های دایی مو بهم میزنین پس ازپدراونام یکم یادبگیرین
پدر:سلام.پدرآنهاچه کرده؟
ضمناخوب نیست که شمانصف شب دنبال سروصدایی.اماروزکه می خواهند صحبت کنند خوابت می آید.اتفاقادیشب داشتم فکر می کردم که چه شده که پدرها هرچه هستند بیسوادندیا باسواد خوش تیپ اند یا معمولی و بدتیپ پولدارندیا بی پول حتی بچه هایشان کاردارندیاندارند...امامثل پروانه دور و بر پدرشان هستند.وشما هردفعه چه در ایامی که ماشین دستت بوده چه الان که نیست به بهانه های مختلف با ما نیستی.تلفنهاراجواب نمی دهی.پیشنهادصحبت راقبول نمی کنی و انتظارداری پدر و مادر در خدمت دسنورات باشند.اگربا ماحرفی نداری که بزنی ماشین خواستنت چیست؟ ماشین هم برایت خریدیم اما چون برای همه گوشی غیراز پدر و مادرت فوری فروختی.اصلا از کی تا حالا بچه ها پدر و مادر را فقط به شرط ماشین دادن می خواهند.؟فعلا باید بیشتر به کارهایت فکر کنی.
متاسفانه در روابطمان شرایطی به وجودآورده ای که انگار ارزش پدر و مادرت به اندازه یک ماشین است.حرفهای نباید برزبانت جاری شده. فکر نمی کردم ولی شد.بایدپیداکنم که کجا اشتباه کرده ام.باید بیایی شمرده حرف بزنی و شمرده حرف بشنوی.بدون سروصدا.بدون فحش و ناسزا.حالا دیگر باید متوجه شده باشی که من به تو ماشین نمی دهم چون با ماشین دادن اشتباه کرده ام و تو پیش هر بچه بددهنی که خواسته ای رفته ای. وگرنه تو نه پدرت اهل فحش و سروصدابوده نه مادرت. کجا داری می روی؟...
در حالی که مردم دارند زندگی شان را می کنندرفتارهای این روزهای شما مرایاد اوایل انقلاب می اندازد که افراد به جای اینکه ترورفیزیکی شوند ترورشخصیت می شدند.مثلا یک پرونده مالی یا اخلاقی به پایشان می بستند و دیگر آنها گرفتار بودند.یا پسرفلان حاجی را می دزدیدند و حاجی به جای همه خدماتش راه می افتاد دنبال حل پرونده اش یا آزادی بچه اش.خودت هم می دانی که درس خواندگی بنده فرع بر خدمات علمیی ست که می توانم و باید به کشور ارائه کنم.به هرحال ماهمه در برابر اعمالمان مسئولیم.ومن خیلی به یوم تبلی السرائر معتقدم.روزی اگرمن می خواسته ام لج شما را در بیاورم یقه ام را خواهندگرفت.وروزی اگر شما زندگی پدر و مادرت را تعطیل فوتبال و یک جانبه خواهی ات بپسندی حتی چنین نیتی کرده باشی باید جواب بدهی.
پسر:سلام میشه بیام ماشینو بردارم مخام برم تاسلمونی جای خانه..بعدم برم هیات..

پدر:نه نمیشه.
پسر:بعد اونوقت این اسمش لج نمیشه..نه امروز ازگرمافشارم افتاده بردنم دکتر باید حتما تلف بشن ها...مثلان شمابه بقیه مشاوره میدادی
پدر:اگرمطلع می شدم خودم می بردمت دکتر.ولی ماشین بایددست خودم باشد.
پسر:عب نداره شمابه سوگلیاتان برسین...خداییم هوای مارو داره...
پدر:کلمه سوگلی را هرجایی استفاده نکن.وقتی می گویی هرجابخواهم می روم هرکاربخواهم می کنم و همین کار را می کنی ازکجابدانیم گرمازده شده ای؟ تا خوابی که خوابی.بیدارهم که هستی حرف نمی زنی و فقط وقتی ماشین می خواهی پیامک می دهی. درمورد ماشین هم الگویی که به من معرفی کردی ماشین بچه هایش را سوارشد و یک بار ماشین به بچه هایش نداد.الآن هم هرسه تاپسرش ماشین دارند.پسرکوچکش که مردد بود ماشین بخردیاخانه.

پسر:شماناشکری ناشکر...اگه الان به حرفتان نمکنن چون تویه مدت دیدن دیگه هرکی اراده میکرد چیزی براش فراهم میشد ولی من چون دنبال ورزشو تفریح سالمم بده شدم....شمااصلان میدونستی پسربابچه های پارس گشت رفت سمت سیگارو ماده ای به نام ناس اینو باچشم خودم دیدم...ولی من خداروشکر سمته هیچی نرفتم تاالان
ازه ازپسرکوچکتان که سوگلیتانه خیلی چیزا دیدنو دیدم...که حاضرم ثابتش کنم...ازدخترتانم دیدم...وفقط واسه خودم متاسفم که اونا همیشه گولتان زدن و شماها فک میکنین من دروغ میگم
پدر:متوجه نمی شوم چراهمینهارا وقتی می خواهی جواب مرابدهی می گویی.مگرقراربوده این حرفهارا گرو نگه داری؟ من قرارنیست منت بچه ام را بکشم که با من حرف بزند. باشد.آنهارا بایداصلاح کنم.امابا خودت فکرکن.اگرالآن ماشین داده بودم باز هم این حرفهادربین بود؟
پسر:اره چون شما بامن لج کردی
الان من بازنم مخام برم بیرون باچی برم...این لجه دیگه شماماشین نمیدی هیچ ربطیم نداره که باز بگین واسه ماشین پیام دادم..

پدر:درموردناشکربودنم حرفت را قبول ندارم.چندباربه خودت هم گفته ام این خوبیهاراداری و من خوشحالم .اتفاقاانتقادم این است که چرا امروز با خانواده ات خوشحال نیستی.آدم اهل زیارت یا هیئت رو خیلی حال خوبی دارد.
مادرت دیشب حال خوشی نداشت.خیال می کند من گفته ام خانه نیایی.درحالی که من قطعابه پاره تنم نمی توانم چنین چیزی بگویم.بهانه اصلی همه این ماجراها این است که من گفته ام ماشین ابزاردستم است و آن رالازم دارم.مثل اینکه بگویی موبایلت را می دهی ؟بگویم نه.درخانواده ما بچه ها به یک اندازه عزیزند.خودشان ممکن است رابطه شان با پدرومادر را پررنگ یا کمرنگ کنند.دوستت دارم.
پسر:خیلی جالبه ماشینو مثل قبلم میشد استفاده کرد شمایه دفه مگه میشه هرموقع گفتم ماشین شمامیگی لازم دارم این معنیش چی میشه...
پدر:درمورد ماشین صحبتهایمان را کرده ایم.کارکن.پس انداز کن.بخر.
پسر:چه صحبتی کردیم واسه چی لازم داشتع باشم ورندارم خب خرکه نیستم دیگه

پدر:بنده صدهادفعه قم و شاه عبدالعظیم و امامزاده صالح و هرجای دیگر رفته ام.متاهل هم بوده ام.فرزندهم داشته ام.چه در تهران و چه اینحا. ماشین هم نداشته ام.کی گفته حتمااول زندگی آدم بایدماشین داشته باشد.اگراینقدرفقط ماشین لازم بود باید 10 تومان را می رفتی ماشین می خریدی.می خواهم روی پای خودت بایستی.با شغلی که پول حلال در بیاورد نه میلیون میلیون پول ببلعد.
اصلا الآن کجایی؟
بعدازظهر می خواهیم برویم فاتحه خوانی برای اموات. بیا باهم برویم.
نیم ساعت واایستیم می آیی؟
پسر:سلام نه جاییم.

 وسیلرو ساعت ۸:۳۰میتونین بهم بدین تایه.استخربرم..
پدر:سلام.چندباردیگه هم گفتم.وسیله را نمی توانم بدهم.
ظاهرادیشب هم استخربودی.
پسر:خب واسه چی شماازصب دستت بوده..دیگه..حالامن شب مخام بردارم
پدر:به این دلیل که بنده وسیله را برای خودم و کارهایی که خودم لازم می دانم بازحمت خریده ام.شماهم همین کاررابکن.

وسیله بایدهمیشه دم دستم باشد.
پسر:ای بابا خب الان که میبینین منم لازم دارم...حالا امشب بیام بردارم
بیام بردارم یانه..
اگه میشه امشب بیام بردارم
گفتم همین امشب نه استخری مخام برم نه جایی دیگه فقط مخام یکم دوربزنم حالم گرفته..

پدر:اگربخواهم مثل خودشماعمل کنم که با پدرتان حرف نمی زنید جواب پیامک هم نباید بدهم.درعین حال مردبایدبه احساساتش مسلط باشد.دست زنتان را بگیرید بروید قدم زدن یا با اتوبوس بروید .آن هم نه الان.ساعت 6 برویدبیرون 4 ساعت گردش کنید.
الان هم باهمدیگر یک سبنما بروید .پریشب که حال مادرت خوب نبود وسیله بود که مطمئن شوم آژانس لازم نداریم.
پسر:سلام امشب مخام باخانم بریم خونه جدیدکه خریدین مثل همه زنو شوهراییکه دوس دارن باهم باشن...شماماشینو بزار بیام ببرم...کلیدم بگیرم یابازم میگی نه چون حتما این کارمم اشتباهه...
پدر:قضاوت نمی کنم.ماشین و کلیدخانه جدید را نمی دهم.
با خانمت بیایید اینجا.یا بروید خانه مادرخانمت.

واما.تاوقتی که حالت بهتربود و به جای همراهی باخانواده در خانه می ماندی، حتی یک مورد پیش نیامدکه بخواهیم کاری کنیم و بگویی خوب است و من پاو همراهم.بعدکه دریک سال گذشته ماشین دادیم دستت ، به اسم تمرین 80 درصدبرنامه های خانواده را معطل می گذاشتی.الآن هم حتی اگر پسری بودی که علم استقلال برنداشته بودی ، یعنی صبحانه ات را می خوردی می رفتی سر درس.بیکاریهایت را می رفتی سرکار.اگرنهارنمی توانستی بیایی خانه شام راحتمابموقع حاضربودی و شبت کنارخانواده به بگو بخند و چه خبر می گذشت ، در هر برنامه خانواده چه عزا چه عروسی پابپای خانواده می بودی مرتب و بااحترام به خانواده خانمت سر می زدی هفته ای یکی دو شب می رفتی خانه پدرخانم هفته ای یکی دوبار با خانمت می رفتی گردش.زیارت که می خواستیم برویم همراهی می کردی خانه خریدی بود خرید می کردی جلسه قرآن می خواستیم برویم می آمدی مسافرتی می خواستیم برویم دست خانمت را می گرفتی و همراهی می کردی...، دخلی نداشت به اینکه بگویی پس لزوما باید به من ماشین بدهید.ممکن بود بدهم .ممکن بود ندهم تا دنبال پس انداز و ماشین خریدن باشی.مراقب باش دررفت وآمدپیامکها مسائل مخلوط نشود.این همه در حالی ست که حسابت را کلا سوا کرده ای و حتی به روی من هم آورده ای که اگر قرار است من قسط بدهم چرا دیگر 3 تومان دست شماباشد؟ خوب اگر اینقدر مستقلی که نمی دانیم کجایی و چه می کنی و چه می خوری  و با کیهاهستی و با کیها مشورت می کنی ؟آنقدر که نمی دانیم  شرکتی را که پیداکرده ایم  می روی یا نمی روی و بالاخره این فوتبال پرخرج را کنارگذاشته ای  یانه؟و... چرا در کار ماشین مستقل نیستی و از من ماشین می خواهی؟

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : بعضی,شایدبیشترپدروپسرهای,روزگارما, نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 11:31