بعضی و شایدبیشترپدروپسرهای روزگارما-13

ساخت وبلاگ
پسر:من ساعت ۹بااجازه میام ماشینو برمدارم برم تاجادوستم واسه کاره صحبت دارم باهاش..مدیرشرکتم درجریانه..
پدر:ماشین نمی دهم.
پسر:ای بابا شماچرا خب اذیت مکنی
پدر:سلام.فکرکن.آقای سه نقطه بچه مردم بود.ناراحتی اش هم در حدی بود که دخترم طلاق خواست.و طلاق برات کردند.یک بارنازکتر از گل با من حرف نزد.درمدت خدمتم درحدود1000نفر زیرنظرم بودند.هیچکدام جز به احترام با من صحبت نکردند.آنها فقط قانونا موظف به حفظ احترام بودند.اما فرزند قانونی و خدا پیغمبری موظف به داشتن حرمت پدرومادر است.
اذیت می کنی یعنی چه؟
پدر:سلام.ساعت12 است.کجابی؟ نمی خواهی بیایی؟

پسر:معلوم نیست بیام خانه
شمابهم میگی که مامخایم تا۶وایستیم وگرنه ماشین میدادم بهت اگه ایطوری بود منم میامدم مرفتم باز برگشتم شماکلان دوس داری التماست کنن
پدر:تاوقتی نرویدمشاوره زوج درمانی و آثار مثبت توجه به دغدغه های بیستگانه ام دررفتارت مشهودنباشد، یعنی خیروصلاحت را تشخیص نمی دهی.
مشکل عادت شمابه ماشین است . شماهم کلا همپاوهمراه نیستید.و مرتب ماشین نداشتن را بهانه می کنید.
 پسر:سلام اول برجه

پدر:سلام.اول هفته است.اول برج فرداست.
دیشب چراخانه نیامدید؟
پسر:رفتم خانه مادرخانم..
خب ماهیانرو فردامیریزین..
پدر:300ریختم.قسط فراموش نشود.یکی دوروز بیشتروقت ندارید.

پسر:سلام امشب ماشینو بدین داداشمم مخام ببرم سالن..
پدر:تاوقتی نرویدمشاوره زوج درمانی و آثار مثبت توجه به دغدغه های بیستگانه ام دررفتارتان مشهودنباشد، هیچ تقاضایی قابل بررسی نیست.
ماشین داشتن شما یعنی برای هرکارریزی درروز صدهاباربازوبسته کردن صندوق عقب و خراب شدن صندوق و 75 تومن خرج رفع عیب.
اگراینهارابه حساب عزو جز بگذاری معنایش این است که پدرت را نشناخته ای.من در مقابل وسوسه های پست حتی درتراز کشوری سرخم نکرده ام و معامله نکرده ام چه رسد استان.فقط برای اطلاع است.دردهای مشکوکی در بدنم شروع شده که هنوز می خواهم جدی نگیرم شان.
می گویی : "ماشین رابده بروم استخر."بعدچون می دانی من فعلا لازم می دانم با هم صحبت کنیم ،می گویی"بایدیک روز هم باهم صحبت کنیم".اما چون ماشین نداده ام ،وقتی صبح صدایت می زنم برای بیرون رفتن و صحبت،درحالی که دراز کشیده ای ، می گویی جایی کاردارم و باید بروم.
این یعنی اسم صحبت آورده ای تامرا تطمیع کنی.و این خوب نیست.

اگرفقط 10درصداصرارت در باره ماشین گرفتن راصرف کارورزی شرکت کرده بودی تاحالا نصف راه را رفته بودی و یک کار واقعا کار یادگرفته بودی و به درامد می رسیدی.
اگرروزی خواستی خوبی پیشه کنی لازم نیست جای دوری بروی.می توانی صبح به جای خوابیدن تادیروقت یا شب به جای بیرون ماندن با رفقا تادیروقت قبل از اینکه مادر یا مادربزرگت راه بیفتند دنبال نان یا مایحتاج دیگر سفره و خانه، پیشقدم شوی.
یک شکل غفلت این است که آدم از روح و روان خودش غافل بماند و بگذارد هر حال و روزی که خواست پیداکند.با خانواده اش هرجور بود بود.اماشکل بدترش این است که آدم از جسمش هم غافل شود و یادش برود دوش بگیرد و حتی صورتش را درست بشوید.و بعد با پدر و مادرش حرف هم نزندو فقط هر از گاهی ماشین بخواهد.سکوت یعنی جاده یکطرفه ماهانه خواستن و ماشین خواستن و کلید خانه جدید خواستن.عجیب است .یک طرف اکراه از گفت و شنود با خانواده و یک طرف تمایل به سوارشدن وسیله پدر.
پسر:یک شکل غفلت اینه شمافقط مخای الان بگی حرفای خودت یکطرفه درسته...فقط دوس دارین چشم بشنوی
پدر:پیامک حالا دیگرشده جایگزین حرف زدن ماباهم.من همیشه آماده بوده ام که مثل خودم که پیامکی حرفهایم را می زنم شماهم حرفهایت رابزنی و بفهمیم.

پدر:پسرخوبم.سلام.اینقدرنگوماشین.من ماشین نمی توانم به شمابدهم.بگو چرا؟
چون
مثلاوقتی دسته جمعی می رویم یکی از گردشگاهها ، دست من نیست که بگویم شمادوسه خانواده تاشب بمانیدتا من ماشین را به پسرم بدهم و او برود سه چهارساعت بعد بیاید.یا من نروم دنبال قرارهایم با جلسه هایم ،چون شما می خواهید به اسم دوستانت که من سالم می شناسم شان یا حرم ،بروی جای دیگری.چک کرده ام و دیده ام که خبرت در مورد استخررفتن روی هواست و طرفت خبرندارد.من وقتی دیده ام وام را گرفته ای و می گویی نگرفته ام ،وقتی 10 میلیون تومان می گیری ، یک ماه بعد می گویی ندارم که قسط بدهم حق دارم در کارهایت شک کنم.اصلاپسرگلم چرا تو نمی توانی قبول کنی که پدرت بعداز حدود 35 سال درس خواندن و 35 سال خدمت دو شیفته،منزلتش افتضامی کند که یک ماشین 20 میلیونی و نه 200 میلیونی زیرپایش باشد؟من وقتی می بینم توراه خودت را می روی و از وقتی که ماشین می افتد دستت می شوی فقط پول خرج کن و پول لازم و کسی که نمی توان زودتر از ساعت 1 و 2 شب کشاندش خانه،وآنقدر ماشین را درگیرمی کند که یک سال پدرش بی ماشین می ماند و خانواده را نمی تواندهیچ جاببرد وبرای رفتن به هیچ جا همراهی شان نمی کند و در برابر هر مطالبه ماشین بهانه تمرین می آورد نمی توانم ماشین بدهم و نمی دهم.پسر گل! من مدتها در انتظار بازنشستگی بوده ام تا بروم دنبال کارهای فرهنگی معوقم که باز هم به رفاه کل خانواده برمی گردد .پس ماشین برای کارهای بنده یا رفت و آمدهای خانگی لازم است.شماهم سرنوشت خودت را گره نزن به ماشین داشتن با نداشتن.برای موفقیتت هم شرط نگذار.اول خودت ضرر می کنی.معنی ندارد که بگویی من داشتم خوب می شدم .بابا خرابش کرده. پدرت می گوید وقتی استقلال مطلق پیشه می کنی و بعداز یک ماه 10 تومان را خرج می کنی و می گویی ندارم که قسط بدهم و هرکار می خواهی بکنی سرخود می کنی،در مورد ماشین هم اگر لازم است مستقل باش و زحمت بکش و ماشین بخر. چرابایدشب شام را بیرون بخوری؟ اینهاخودش نفله کردن پول است.یادت باشد.اگر یک جا زرنگی کنی و به رغم گرفتن کل وام ،دم از ناتوانی پرداخت قسط بزنی ، بی اعتمادی را تشدیدمی کنی.باورکن وقتی رفتم گردش جمعه به من خوش نگذشت.
پس،برای چندمین بار می گویم ماشین لازم است دست خودم باشد .تو هم اگر خوب باشی اول برای خودت خوبی.
پسر:سلام من الان یه پیشنهاد دارم..الان یه مغازه هس توحافظ ۲تومن با۶۰۰اجاره شمابیاواسه منو برادرم بگیرباهم کارکنیم مخاینم فردابریم جاش که کلان این حرفام تمام شه
پدر:پدری به بچه اش گفت قربان چشم های بادامیت برم.فرزندش گفت:بابا بادام می خوام.شماظاهرا پیامهای مرا نمی خوانی.معلوم نیست که بالاخره بامدیرشرکت صحبت کرده ای و شرکت می خواهی بروی؟ یا مغازه می خواهی بزنی؟ من کلا با مغازه زدنت موافق نبوده ام.شما اصرارداشتی که من می توانم با 8 تومان و 9 تومان مغازه راه بیندازم.می گویم پول دستت رسید و مغازه راه نینداختی.
پسر:سلام فردا صب تا۳ماشینو میتونین بهم بدین واسه سپاه  مخام برم
پدر:نه نمی شود.

پسر:سلام ماشینوامشب بدین برم یه دوری بزنم..حوصلم سررفته..
پدر:نمی شود.
پسر:خب الان واسه چی نمشه..مگه مخام باماشین چیکارکنم..
پدر:می خواهم دست به زانوی خودت بگیری و هرچه می خواهی خودت فراهم کنی.
زحمت بکشی و بروی سرکار.رفتی؟

پسر:الان همی الان دست به زانوبگیرم..یه دورخاستیم بزنم
پدر:بادورزدنت مخالف نیستم.دوربزن.مگر دور فقط با ماشین باباست؟
پسر:خب حالاامشب خاستم یه دورباماشین بزنم الان که دیگه ماشین اصلان دست من نیست هرزگاهی به من میدین..
پدر:پسر گلم سلام.چیزی که همین اول زندگی ات نگرانم می کند این است که می خواهی تنبلی کنی و انتظارداری باز هم این پدرباشد که ماشین بدهد زیرپا و قسط بدهد.بایدبدانی زندگی زحمت دارد. بایدصبح زود بلندشوی و زیادکارکنی و کم بخوری و ساده بپوشی و پس اندازکنی و پس انداز را صرف نیازهای واجب ترت کنی.به قول خودت در همان قدم اول شرط گذاشته ای که 400 ساعت کارورزی نه و 200 ساعت.یادبگیرکه دیوار زندگی ات را از رج اول بچینی وبازحمت و حوصله بیایی بالا.مسئولیت کامیابی و ناکامی ات را هم به عهده بگیر.معلوم است که وقتی بدهی 320 تومانی به دانشگاه را یک و چهارصدی قلمدادمی کنی،وقتی هم می گویی به رئیسای فوتسالی اینقدربدهکارم زنگ بزنم و اطلاعت را چک می کنم.خودت هم گفته بودی حرفم را قبول ندارید زنگ بزنید.می گفتی 8-9 تومان به من بدهید مغازه کرایه می کنم وکارراه می اندازم.البته من می دانستم که در آن لحظه فقط پول لازم داشتی و می گفتم که با این پولها نمی شود مغازه راه انداخت.خوب 10 تومان رسید. کارراه افتاد؟
مرد ومردانه بیاپای زندگی و کار.مشورتهای من هم در اختیارت.
پسر:حالاباشه قبول شمایه وقت واسه مشاور بگیرباهم بریم ولی واسه پنجشنبه صب باشه..فقط حالاامشبو بده برم یه دوری بزنم

پدر:می آیی امشب باهم بریم بیرون دوتایی.شام هم بیرون بخوریم؟
پسر:خب امشب بزارین برم یه دوری بزنم دلم گرفته..فرداصب یاشب باهم بریم بیرون..
پدر:من به هزارویک دلیل تااطلاع ثانوی دور ماشین به شما نمی دهم.
درنظرمن که به حکم چندپست مشاوره ای طولانی و چند ده مشاوره خانوادگی که به همکاران و دوستان داده ام و مطالعاتی که در روانشناسی اجتماعی کرده ام ،شما صرف نظر از اینکه ماشین داشته باشی یا نداشت
پسر:برشیطون یعنی لعنت هرکی توای خانواده هرچی دلش مخاد مخوره بعد مافلانیم..ها

پدر:ماشین داشته باشی یانباشی به مشاوره نیازمندی.ضمنا تا وقتی برایت جواب می نویسم که بتوانی ادب را رعایت کنی.
ضمنا ما کجا گفتیم شمافلانید؟

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : بعضی,شایدبیشترپدروپسرهای,روزگارما, نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 22:10