بعضی و شایدبیشترپدروپسرهای روزگارما-11

ساخت وبلاگ
پدر:پسرم سلام.انتظارات بیستگانه من اینهاست.قصدم هم خیرتوست.پس اصراردارم.
1.جدی گرفتن کار(درشرکت )وپس انداز و پرداخت اقساط و خرید مایحتاج زندگی کاری و مشترک.
2. اضافه کاری برای خریدماشین و البته رعایت قانون در رانندگی.
3.ادب واخلاق حسنه در قبال خانواده و خانم و دیگران.
4.هیچ وقت برای خوب شدن و خوب ماندن، گرویی و پاداش نخواستن.
5.قطع رابطه با فوتسال پول خور و بی درآمد.
6.خاتمه دادن به این وضعیت که همیشه پول لازمی.
7.تمرین حرف زدن و رعایت حوصله درگفت وگو خصوصادرخانواده.
8.تلاش برای اعتمادسازی ازطریق صداقت ،شفاف سازی و همراهی با برنامه های خانواده.
9.اجرای برنامه ثابت قرآن خوانی و ترجمه در منزل.
10.جدی گرفتن نظم و برنامه ریزی و پیشرفت مرحله به مرحله.
11.حداقل هفته ای دو نوبت خبرگرفتن از منزل پدرخانم و دو نوبت گردش به اتفاق خانم.
12.اگرمنع قانونی ندارد تکمیل تحصیلات،وگرنه پیگیری سربازی.
13.کم کردن از پیامک و افزایش میزان صحبت .
14.رعایت حد و اعتدال در هرچیز:گردش، ورزش، خرج کردن، ...
15.اگرقراراست فقط کاری را که خودت درست می دانی انجام بدهی،پذیرش مسئولیت تبعات به تنهایی.
16.خروج از این وضعیت که خانه برایت تنها یک خوابگاه است و هیچ تعاملی با اعضا نداری.
17.جوانهای موفق در علم و عمل و کار و اخلاق را الگوی خود قراردهی و از افرادناباب دوری کنی.
18.درک این نکته که اگر برآورده شدن خواسته هایت را می خواهی،باید خواسته های دیگران را برآورده کنی.
19.حضور در جلسات مشاوره خصوصا در زمینه زوج درمانی.
20.ترجیح خانواده خودت و خانمت برهر فرد یا جمع دیگری.
پسر:سلام امشب اجتماع مدافعان حرمه منم باید باشم حداقل ماشین بدین اینارو برم ایناواجبه کارادیگمو که خودم دعرم مرم فقط روزی ۳۰کرایمه..
پدر:فعلا که ماشین لازم است.دارندیخچال را درست می کنند.بعد هم معلوم نیست چجوری رانندگی می کنی که دنده هاخشک شده عوض نمی شود.
پسر:دنده هاازقبل ماه رمضونه همونطوریه من یه نصف روز دستم بود بقیش که همه دسته شمایه
الان خونه این؟

پدر:نه.

پسر:کی میرسین
پدر: آقای عزیز به اندازه توان دست به تقدخودت برنامه ریزی کن.این هزاردفعه.ماشین را لازم دارم.هنوز نتوانسته ام جریمه هایت را بدهم.
پسر:یعنی چی خب شمام استفاده میکنی منم استفاده میکنم الان شماگفتی واسه تمرینو اینانمیدم منم دیگه واسه اونا نگفتم این خیلی زوره دیگه..حالا خوبه هرشبم که نمیدین الان هرزگاهیه امشبم احتماعه واسه همون
پدر:ازشما پرسیدم هیئت رفتن 250-300کیلومترماشین گازاندن دارد؟به شما می گویم گردان رفتن با آن سر ووضع دیروز نمی خواند.با گشتن با امثال فلانی و کنارگذاشتن دوستان خوب نمی خواند.فقط کارخودت را می کنی.خیلی لازم است بروی خودت برو.

پسر:من خیلی دارم تحمل مکنم این حرفم یادتان باشه...یه مخاستم برم اجتماع این حرفا دیگه چیه
اگه اتفاقی برام افتاد پشیمون نشین چون دیشب توتاکسی بودم مخاستن زورگیری کنن...شمااسوده بخاب..
پدر:کی گفته وقتی بروی جایی که بخواهند زورگیری کنند از شما؟
پسر:جایی نرفتم داشتم برمگشتم خانه شماباماشین میری ایور اوور ماباید باتاکسی بریم..
پدر:20 مورد مهم اعلام کرده ام.هیچ نگفته ای چون برایت اهمیت ندارد.کوتاه نمی آیم. به قدر وسعت این طرف و آن طرف برو.

 پسر:الان شماواسه خودمم دیگه ماشین نمیدی..واسه خانومم نمیدی..الان اصلان هواندارین ندارین..من مثلان بگم امشب بخام برم باخانمت خانه جدید  بیام ازحلو شمابرم شمابازم میگی من دروغ میگم چون ازمن بدتون میاد همتون..

پدر:ازشما گله مندم.شمایی که از یک محبت کلامی با همسرت برای دلخوشی ما مضایقه می کنی.البته از شما بدمان نمی آید.سوالهای بی جواب زیادی دارم که با پیامک حل نمی شود.
هیچ دلیلی نمی بینم گرفتار زورگیرهاشوی.وقتی بیرون باش که همه بیرون اند. وقتی ساعت 12 و 1 بیرون باشی معلوم است که خطردارد.
پسر:خب الان امشب باخانمم بیام اونجا شماکلید خانه اونورو میدین مابریم چون ازخیلی وقته من دغدغه فکری دارم
پدر:اسم خانه جدید را نبر.یاخانه پدرخانم.یا همین جا.

پسر:نه اونجا راحتم نه خانه اونا..هرچی مخای الان زور بگو به گناه که افتادن دیگه پای شماست..ادم باید یه جاباشه راحت باشه
پدر:فرداشب می رویم خانه جدید . شما وخانمت هم بیایید.
پسر:شماکلان لج کردی میگم مخایم تنها باشیم..چه فرقی داره اینطوری...میگم الان باخانمم میام اونجا که ببینین دروغ نمیگم..
پدر:ماشین نمی دهم .کلید نمی دهم.

(روزبعد)
پسر:سلام امشب ماشینو میدین..بادوستم مخایم بریم استخر..

امشبو که دیگه بدین..ماالان سرمان تولاک خودمانه نه به کسی کارداریم نه هیچی حداقل تفریح سالمو که راه بیا
پدر:حسرت می خورم وقتی می بینم جوانی در سن و سال شما با ادب و احترام می آید یخچال را درست می کند و می رود.بدون هرنوع غر و لند یا پرخاشگری.
پسر:شمااگه بدونی چه مشکلی برام پیش امده حقو بهم میدی که ایروزا باید بهم ریخته باشم
پدر:ماشین داشتن شما یعنی جانیفتادن دنده ها و سفت شدن سیمهای پدالها و 80 تومان خرج.دیسک و صفحه هم بایدعوض شود که 120 تومان خرج دارد.
پسر:خب من خودم فردا میبرم اینارو یه جاباخرج خودم درس کنم..من مخام یه جاباشما تنها صحبت کنم بگم چیشده..

الان بیام ماشینو بردعرم واسه استخرداره دیرمیشه..
پدر:ماشین نمی دهم.
برای صحبت آماده ام.
ماشین رادرست کرده ام چنانکه بقیه تعمیراتش را انجام داده ام.شمافقط فکرکن ببین سرمایه عمرت و پول مختصری را که داری صرف چه آینده ای می کنی!
پسر:خب شماماشینو یه امشب بدین..دیگه سختمه خسته ام هستم استخرمخام برم

پدر:ماشین نمی دهم.فکرماشین را از سرت بیرون کن.
پسر:حالا خاهشا مکنم حداقل امشبو بدین
شماایطوری که مگی انگار من مخام باماشین کاری کنم به ادم برمخوره..
پدر: من اختیارماشینم را دارم.ماشین نمی دهم. چرافکربد می کنی؟
پسر:خب یه امشبو بدین چی میشه..خب

پدر:سختت است پس انداز کن. ماشین بخر.
ازمن می پرسی چرا اخلاقم یکدفعه عوض شده.دلیلش این است که در یک سال گذشته مدام حوصله کردم و به رویت نیاوردم .حالا می فهمم همانجا باید دست به نقد وتدریجا ایرادهای کارت را می گفتم تا امروز فکر نکنی یکدفعه شروع کرده ام به فشار و لجبازی.
الآن وقت شام است نه استخررفتن.
پسر:من تصادف کردم هفته پیش پای چپم تاندون پاره کرده مجبورم ازدرد برم..فقط امشب نبوده شب درمیونه
بعضی موقع ها روز رفتم بعضی موقع هاشب الان شده شب

پدر:پول داری آژانس بگیر.

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : بعضی,شایدبیشترپدروپسرهای,روزگارما, نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 22:10