اشرافیت

ساخت وبلاگ

اشرافیت . خوب است؟ خوب نیست؟ نسبتا خوب است؟ بد است؟ زشت است؟ یعنی اگر آدمی نشانه های اشرافیت داشت آدم خوبی است ؟ یعنی کار درستی می کند که اشرافی زندگی می کند؟ به نظرم شما هم موافقید که گاهی هر سوال ، جواب را معلوم و حتی متفاوت از جواب به سوال قبلی می کند . در جامعه بشری یا بهتر است بگویم در جامعه ، فارغ از دین و باوردینی ، خصوصا آنجا که آدم ها برای خودشان در زمین ها یا زمینه های مختلف فلسفه درست کرده اند ، اشرافیت هم محلی از اعراب پیدا کرده . غربی ، ذیل "آریستوکراسی" ، از نژاده سالاری ، حکومت اشراف و اعیان گفته . در فلسفه سیاسی یونان این نوعِ "کراسی" به معنای حکومت کسانی بود که از لحاظ کمال انسانی از دیگران برترند. یا خود را برتر می دانند. در این طرز فکر ، اشراف یک طبقه اجتماعی محسوب می شوند که خود را بالاترین می دانند. در بعضی سرزمینها نژاده سالاری وقتی پیش می آمده که یک طبقه بسته به خون و وراثت می توانسته مدعی شرافت ذاتی و طبیعی خود باشد. در یونان باستان ، روم یا هند شرافت اشراف از تعلق به یک قشر نظامی حاصل می شده . در جوامع افریقایی گویا وابستگی افراد به سلسله کشیشان منشأ این شرافت بوده . جایگاه اشراف می توانسته و بلکه می تواند شامل امتیازات فئودالی و حتی قانونی باشد . در جوامع مدرن اروپا ، اشرافیت معمولا با نجیب زادگی یک طبقه خاص که ریشه در قرون وسطی داشته معنی می شده. گاهی هم این برتری در مورد نخبگان مالی یا اجتماعی یا فکری یا علمی ، ... معنی می شود.

دور و ور ما ، اینجاها که ما می نشینیم ، یا راحت ترم که بگویم "می شینیم" ، وقتی با بعد مسلمانی مان نگاه می کنیم آخر ما چند بعدی هستیم ، یا کمی اشرافی تعبیر کنم "ذوابعادیم" اشرافیت اصلا خوبیت ندارد. چه معنی دارد که آدم لباس اشرافی بپوشد و سایه اش را با خودش راه نبرد و جوری راه برود که انگار عصا قورت داده است و چشم های باباقوری اش دارد از حدقه می زند بیرون؟ معنی ندارد که اگر با کت و شلوار اتوکشیده جایی نشسته ای ، تا بابایی آمد که از ترس ماندن در ترافیک کت و شلوارش را بی اتو به تن کشیده و خودش را به مجلس رسانده بود ، تا کنارت نشست خودت را جمع کنی ، مبادا که تماسی ولو در حد آستین پیش بیاید. حدیث هم داریم در قباحت چنین تبختر و تکبری . بچه که بودیم یا بچه تر که بودیم می گفتند معنی ندارد آدم لباس شهرت بپوشد و خودش را سر زبان ها بیندازد . "سُمعه" بشود که چه بشود؟! آدم باید خودش باشد . یا آدم خودش باید آدم باشد. به جان خودشان هم قسم می خوردند که : تن آدمی شریف است به جان "آدمیت" ، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت و شرافت. بعد داخل پرانتز توضیح می دادند که : شیخ سعدی علیه الرحمه اینجوری فرموده است . بگذریم که بعضی مریض بوده ، هستند و خواهند بود منظورم فریدون خان آدمیت نیست که احتمالا فقط خانش ممکن است نَسَب به شرافت و اشرافیت ببرد و فوری این بیت را قاپ می زدند تا در بحث آدمیت و انجمنهای اشرافیت گستر و غیر فراموشکار آدمیت و فراماسونگری شاهد بیاورند .

اما وقتی کنار دین ، پای عرف یعنی بعد دیگر وجود چندجانبه و بلکه مولتی جناحی مان وسط می آید ، رفتارمان 180 درجه فرق می کند. اگر کت و شلواری اول در مجلسی پیدایش بشود ، از نفر اول تا سه چهار نفر بعد مثل آدمک هایی که روی نوار نقاله نشسته باشند سُر می خورند سمت پایین تا جا برای تازه وارد باز شود. اما اگر آدم اتونکشیده ای پیدایش بشود خودش می داند که به کدام طبقه تعلق دارد و بی آنکه چشم انتظار احترامی باشد ، اولین جای خالی در انتهای مجلس را مقصد سفر قرار می دهد و مثل فشنگ سر جایش می نشیند .

اشرافیت گاهی در سطوح سیاسی هم محل بحث و مذاکره و بلکه مناظره قرار می گیرد. یکی که ممکن است ، البته تاکید می کنم ممکن است ، در خانه خودش هم روی فرش دستبافت اما 60 70 ساله نخ نما و در گوشه ها و زوایا پوسیده بنشیند ، معتقد باشد که باید برای جلب سرمایه دار جماعت و از ما بهتران ، برای آنها که امکانش را دارند اجازه زندگی اشرافی داده شود. و دیگری که ممکن است ، البته باز هم تاکید می کنم ممکن است ، در خانه خودش هم چهارتا ، شاید هم چهارده تا ، ماشین شاسی به تعداد خانم بچه ها و خود بچه ها و حتی کلفت بچه ها پارک باشد و محل نشیمنش ، کاخ مرمر را سرافکنده کرده باشد ، معتقد باشد به جای اشرافیت و مانور تجمل ، باید فقر را به تساوی بین مردم تقسیم کنیم تا همه به طور مساوی احساس عدالت کنند. مهمانی هم اگر از خارج آمد برای دیدار رسمی دیپلماتیک ، در همین حد که مسائل تیپلماتیک را رعایت کرده ایم ، کفایت می کند. از سرش هم اضافه است. نهار هم کشک می دهیم تا به درد استخوان دردش بخورد و دندان ها و موهایش قوی بشود. هر چه هم آن اولی بگوید : غریبه را جایی باید استقبال و اکرام کنی که چشمش را بگیرد و فکر نکند گداگشنه ایم و برود برایمان لشکر بکشد و علم و کتل راه بیندازد و تا بیایی به او بفهمانی که نیروی قناعت و ایمان بسنده است برای آنکه گردن هر گردنکشی را خم کنی نصف مملکتت رفته است ، به خرج نمی رود که نمی رود!

چه دردسرتان بدهم. من با اینکه شهروندی بیگانه با اشرافیت و با درآمد ثابت هستم و باید ماه را جیره بندی کنم تا بلکه شهریه ام تا آخر ماه جوابگو باشد ، اخیرا با اشاره ای در سفرنامه شاردن یادم آمد که در متون و منابع دینی هم ، ما مستندات مغفولی داریم که انگار عطف به آنها اشرافیت و شرافت و شریف بودن و امثال این امورِ مورد بحث و مناظره نه تنها بد یا زشت نیست که احتمالا خوب و لازم هم هست . ممکن است در پاسخ این نظر گفته شود : "از آن نظر بله! " ؛ مع الوصف ، ژان شاردن در سفرنامه خود بین ما مشهور به سفرنامه شاردن می نویسد : در ایران اشرافیت (noblesse) به معنای دقیق کلمه وجود ندارد. او با تاکید بر این نکته که در ایران " به مقام ، منصب و به ویژه به ثروت احترام می گذارند" ، می نویسد : تنها گروهی که در جامعه ایرانی می توان با اشرافیت کشورهای اروپایی مقایسه کرد "سیدها" از اعقاب پیامبر اسلام و امامان هستند ، و او این کلمه را معادل واژه های فرانسوی noble و prince می داند ( سید جواد طباطبایی ، دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران ، 1381، ص199) . جمله بیربط پایانی اینکه ، کاش طباطبایی اسم کتاب مفیدش را دیباچه ای بر فلان نگذاشته بود.

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 14 تير 1403 ساعت: 20:46