قزاق های ایرانی ، سیدضیاءِ انگلوفیل

ساخت وبلاگ

قزاق های ایرانی ، سیدضیاءِ انگلوفیل

قزاق ها که نیروی اصلی عمل کننده در کودتای سوم اسفند بودند ، تنها در نام قزاق بودند و در اصل نیروهای ایرانی بودند که تشکلی نظامی را ابتدا تحت نظر افسران روس به وجود آوردند . به آنها "بریگاد قزاق" گفته می شد: واحد سواره‌نظام‌ ارتش‌ ایران‌ از زمان‌ ناصرالدین‌شاه‌ (حک :1264ـ1313) تا دورة‌ احمدشاه‌ (حک : 1287ـ1304 ش‌) براساس‌ نمونة‌ واحد قزاقهای‌ ارتش‌ روسیه‌.

بریگاد، واژه‌ای‌ فرانسوی‌، برابر تیپ‌ و شامل‌ چند واحد نظامی‌ به‌سرکردگی‌ یک‌ سرتیپ‌ است‌. پس‌ از شکستهای‌ پیاپی‌ ایران‌ از روسیه‌ در زمان‌ فتحعلی‌شاه‌ (حک : 1212ـ1250) و لشکرکشی‌ بی‌نتیجة‌ محمدشاه‌ (حک : 1250ـ1264) به‌هرات‌، همچنین‌ شکست‌ ایرانیان‌ از انگلیسیها در جنوب‌ و از ترکمانان‌ مرو در اوایل‌ دورة‌ ناصری‌، قشون‌ ایران‌ از هم‌ فروپاشید. ناصرالدین‌شاه‌ که‌ در اندیشة‌ تشکیل‌ ارتش‌ نوین‌ بود، در دومین‌ سفر به‌ اروپا در ایروان‌ با هنگ‌ سوار قزاق‌ روبرو شد که‌ با لباس‌ متحدالشکل‌ در طولِ مسیر، تشریفات‌ نظامی‌ به‌جا می‌آوردند و نظمشان‌ نظر وی‌ را جلب‌ کرد. ازاین رو در تفلیس‌ برای‌ تشکیل‌ واحد سواره‌ نظام‌ قزاق‌ با دوک‌ بزرگ‌ میشل‌ پاولویچ‌ مذاکره‌ کرد و با موافقت‌ تزار، نخستین‌ هیئت‌ روسی‌ به‌فرماندهی‌ کلنل‌ دومانتویچ‌ همراه‌ با سه‌ افسر و پنج‌ درجه‌دار قزاق‌ در 1296به‌ تهران‌ آمدند . همچنین‌ تزار هزار قبضه‌ تفنگ‌ و چند توپ‌ برای‌ دو توپخانة‌ سبک‌ به‌ناصرالدین‌ شاه‌ اهدا کرد .

دومانتویچ‌ مأمور تشکیل‌ گروه‌ حفاظت‌ ویژة‌ شاه‌، مرکب‌ از پانصد قزاق‌ بود که‌ بنا به‌ قرارداد میان‌ فرمانده‌ روسی‌ و دولت‌ ایران‌، امتیاز آن‌ به‌شاه‌ اختصاص‌ داشت‌. بدین‌ترتیب‌، گارد قزاق‌ از نیروی‌ نظامی‌ دولتی‌ جدا می‌شد . دومانتویچ‌ با وجود مخالفتهای‌ رجال‌ ایرانی‌، نیروی‌ قزاق‌ را از ایرانیان‌ مهاجر قفقازی‌ که‌ در جنگهای‌ ایران‌ و روس‌ شرکت‌ داشتند تشکیل‌ داد . نخستین‌ مراسم‌ سان‌ و رژه‌ در رمضان‌ 1296 در برابر ناصرالدین‌شاه‌ برگزار شد . شاه‌ خشنود از انضباط‌ قزاقها، دومانتویچ‌ را مورد تحسین‌ قرار داد. در 1299 قرارداد دومانتویچ‌ به‌ پایان‌ رسید و شاه‌ بیدرنگ‌ آن‌ را تجدید کرد. اما اختلاف‌ دومانتویچ‌ با زینوویف‌ ، وزیرمختار روسیه‌، موجب‌ بازگشت‌ وی‌ به‌ روسیه‌ شد . پس‌ از او ستاد ارتش‌ قفقاز کلنل‌ چارکوفسکی‌ را برای‌ سه‌ سال‌ به‌فرماندهی‌ گارد قزاق‌ برگماشت‌ . در قراردادی‌ که‌ میان‌ میرزاسعیدخان‌، وزیر خارجة‌ ایران‌، و وزیرمختار روسیه‌ برای‌ استخدام‌ دومین‌ هیئت‌ به‌ امضا رسید، ضمن‌ تعیین‌ حدود اختیارات‌ و وظایف‌ فرمانده‌ قزاق‌، بنابر فصل‌ هفتم‌ این‌ قرارداد، گارد قزاق‌ می‌بایست‌ زیر نظر وزارت‌ جنگ‌ ایران‌ قرار می‌گرفت‌ . در دورة‌ فرماندهی‌ چارکوفسکی‌ قزاقخانه‌ توسعه‌ یافت‌ و بریگاد قزاق‌ نام‌ گرفت‌. تشکیل‌ دستة‌ موزیک‌ و تغییر محل‌ قزاقخانه‌ از اردوگاه‌ داودیه‌ به‌قصر قاجار از تحولات‌ دورة‌ فرماندهی‌ کلنل‌ چارکوفسکی‌ بود . چارکوفسکی‌ نیز پس‌ از پایان‌ قرارداد سه‌ سالة‌ خود در 1303، به‌ روسیه‌ بازگشت‌ و کوزمین‌ کاراوایف‌ ، که‌ پرنس‌ دالگوروکوف‌ ، وزیر مختار وقت‌ روسیه‌، حامی‌ وی‌ بود، به‌فرماندهی‌ بریگاد رسید ؛ اما پس‌ از کاراوایف‌ و جایگزینی‌ کلنل‌ شنه‌اور در 1308، بریگاد قزاق‌تضعیف‌ شد . در 1309 و در تظاهرات‌ بر ضد امتیازنامة‌ رژی‌، بریگاد که‌ تحت‌ فرمان‌ یک‌ درجه‌دار قزاق‌ و تنها امید ناصرالدین‌شاه‌ برای‌ سرکوبی‌ بود، وارد عمل‌ نشد . ظاهراً شنه‌اور به‌ دستور بوتزوف‌ ، وزیر مختار روسیه‌، از بریگاد برای‌ مقابله‌ با اعتراض‌کنندگان‌، استفاده‌ نکرد . در 1312 کلنل‌ کاساگوفسکی‌ به‌فرماندهی‌ بریگاد قزاق‌ گمارده‌ شد. او قزاقخانه‌ را با عنوان‌ «بریگاد قزاق‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌» از وزارت‌ جنگ‌ جدا کرد و در جریان‌ سوء قصد به‌ ناصرالدین‌شاه‌ در 1313ق. ، با برقراری‌ نظم‌ و آرامش‌ در پایتخت‌، زمینة‌ ورود مظفرالدین‌شاه‌ (حک : 1313ـ1324) را فراهم‌ کرد. او که‌ از سوی‌ امین‌السلطان‌ مأمور حفظ‌ نظم‌ بود، به‌ بهانة‌ ورود سفیر کبیر عثمانی‌، حضور قزاقها را در شهر توجیه‌ کرد و همزمان‌، گزارش‌ وقایع‌ را به‌سفارت‌ روس‌ فرستاد. شاه‌ جدید نیز برای‌ قدردانی‌ از خدمات‌ کاساگوفسکی‌، پیش‌ از تاجگذاری‌، تمثال‌ جواهرنشانی‌ به‌ او اهدا کرد و درنخستین‌ سفرش‌ به‌ روسیه‌ برای‌ او از تزار درجة‌ سرتیپی‌
گرفت‌ . در این‌ دوره‌، به‌ سبب‌ سیاستهای‌ امین‌السلطان‌، اختیارات‌ فرمانده‌ بریگاد افزونتر شد . اما در 1314 مظفرالدین‌ شاه‌ با لغو فصل‌هفتم‌ قرارداد ، بریگاد را به‌ فرمان‌ خوددرآورد . به‌ هر حال‌ فرمانبرداری‌ بریگاد از شاه‌ نیز ظاهری‌ بود و بدون‌ اجازة‌ سفارت‌ روسیه‌‌ اقدامی‌ نمی‌کرد . در این‌ هنگام‌، با برکناری‌ امین‌السلطان‌، فرمانفرما ـ وزیر جنگ‌ دولت‌ جدید ـ اعتبارات‌ بریگاد را قطع‌ کرد و 150 قزاق‌ سوار را برای‌ قرنطینة‌ طاعون‌ به‌خراسان‌ فرستاد . کاهش‌ نیروی‌ بریگاد در مرکز و بی‌توجهی‌ به‌ درخواستهای‌ کاساگوفسکی‌ بر دامنة‌ اختلاف‌ فرمانده‌ قزاق‌ و وزیر جنگ‌ افزود . با اینهمه‌، کاساگوفسکی‌ با پشتیبانی‌ مظفرالدین‌ شاه‌ مدت‌ نه‌ سال‌ در ایران‌ ماند و عمارت‌ قزاقخانه‌ را در شمال‌ میدان‌ مشق‌ ]حوالی‌ میدان‌ امام‌خمینی‌ کنونی‌ [ بنا کرد . به‌نظر می‌رسد که‌ در این‌ مدّت‌، مراسم‌ سالانة‌ رژه‌ در میدان‌ مشق‌ و در حضور شاه‌ انجام‌ می‌شده‌ است‌ . در 1322، پس‌ از رفتن‌ کاساگوفسکی‌، کلنل‌ چرنوزوبوف‌ به‌فرماندهی‌ بریگاد قزاق‌ رسید. اولین‌ اقدامات‌ او تشکیل‌ یک‌ گردان‌ پیاده‌، تأسیس‌ بیمارستانی‌ به‌سرپرستی‌ پزشکی‌ روسی‌ و مدرسة‌ قزاقخانه‌ بود . در دورة‌ محمدعلی‌ میرزا (حک : 1324ـ 1328) دشمنی‌ شاه‌ جدید با مشروطیت‌، که‌برای‌ حفظ‌ آن‌ سوگند خورده‌ بود، آغاز شد . در این‌ زمان‌، چرنوزوبوف‌ پس‌ از ثابت‌ شدن‌ چند فقره‌ سوءاستفادة‌ مالیِ او، ناگزیراز ایران‌ رفت‌ و فرمانده‌ جدید بریگاد، ولادیمیر پلاتونوویچ‌ لیاخوف‌ به‌ تهران‌ آمد . لیاخوف‌ از آغاز با مشکلات‌ بسیاری‌ روبرو شد . از یک‌ سو دولت‌ ایران‌ از پرداخت‌ حقوق‌ قزاقان‌ ناتوان‌ بود و از دیگر سو، مجلس‌ اول‌ با او و بریگاد مخالفت‌ می‌کرد . تا سرانجام‌ در پی‌ اختلاف‌ شاه‌ و مجلس‌، با موافقت‌ محمدعلی شاه‌ در 1326، لیاخوف‌ مجلس‌ را به‌توپ‌ بست‌ و‌ شاه‌ او را به‌ حکومت‌ نظامی‌ تهران‌ برگزید . گرچه‌ محمدعلی‌شاه‌ در پایتخت‌ مشروطه‌خواهان‌ را سرکوب‌ کرد، اما مبارزه‌ با استبداد ابتدا در تبریز و سپس‌ در شهرهای‌ دیگر آغاز شد. با حرکت‌ نیروهای‌ ملیّون‌ به‌ تهران‌، لیاخوف‌ با750 تن‌ قزاق‌، پنجهزار سپاهی‌ منظم‌ ایلات‌ و پنج‌ توپ‌ به‌ رویارویی‌ با آنان‌ پرداخت‌ . قزاقها سه‌ روز در قزاقخانه‌ مقاومت‌ می‌کردند ، تا اینکه‌ در 26 جمادی‌الثانیة‌ 1327 لیاخوف‌ به‌ قزاقهای‌ ایرانی‌ فرمان‌ آتش‌بس‌ داد . در همان‌ روز سفیر روس‌ برای‌ حفظ‌ قزاقخانه‌ نماینده‌ای‌ نزد سران‌ ملیّون‌ در بهارستان‌ فرستاد و شرایط‌ تسلیم‌ لیاخوف‌ را با آنان‌ در میان‌ نهاد . در 27 جمادی‌الثانیه‌ با پناهندگی‌ محمدعلی‌ شاه‌ به‌سفارت‌ روس‌ و سپس‌ برکناری‌ وی‌، لیاخوف‌ خود با سران‌ ملیون‌ از جمله‌ سردار اسعد در بانک‌ شاهنشاهی‌ وارد مذاکره‌ شد و مقرر گردید که‌ زیر نظر محمدولی‌خان‌ تنکابنی‌، سپهدار اعظم‌ وزیر جنگ‌ به‌خدمت‌ ادامه‌ دهد . در 1328، لیاخوف‌ با پایان‌یافتن‌ مأموریت‌ سه‌ساله‌اش‌ به‌ روسیه‌ بازگشت‌ و کلنل‌ وادبولسکی‌ به‌ فرماندهی‌ بریگاد منصوب‌ شد. او قزاقخانه‌ را توسعه‌ داد و فوج‌ تبریز و اردبیل‌ را تأسیس‌ کرد و به‌نیروی‌ قزاقهای‌ استرآباد و گرگان‌ نیز افزود. وادبولسکی‌ در آخرین‌ سال‌ اقامت‌ در ایران‌ به‌ ژنرالی‌ رسید و با آغاز جنگ‌ جهانی‌ اول‌ (1333ـ1337/ 1914ـ 1918) داوطلبانه‌ به‌جبهه‌ رفت‌ و معاون‌ او، کلنل‌ پرزورکوویچ‌ ، فرمانده‌ بریگاد شد . در همین‌ هنگام‌، متفقین‌ به‌ منظور جلوگیری‌ از نفوذ عثمانیها و برای‌ تشکیل‌ جبهه‌ای‌ در غرب‌ ایران‌، بریگاد قزاق‌ را تقویت‌ کردند و در نتیجه‌ دیویزیون‌ (لشکر) قزاق‌ جایگزین‌ بریگاد قزاق‌ و ژنرال‌ بارون‌ مایدل‌ به‌ فرماندهی‌ آن‌ منصوب‌ شد. او آتریاد (واحد) مشهد، اصفهان‌، گیلان‌، مازندران‌ و همدان‌ را ایجاد کرد . پس‌ از انقلاب‌ 1917 (1336ق.) و روی‌ کار آمدن‌ حکومت‌ موقت‌ در روسیه‌ بارون‌ مایدل‌ از فرماندهی‌ لشکر قزاق‌ برکنار و سرهنگ‌ کلرژه‌ به‌ایران‌ فرستاده‌ شد . او گرفتار درگیریهای‌ دو دولت‌ روس‌ و انگلیس‌ در ایران‌ شد؛ و دولت‌ انگلیس‌ از بیم‌ گسترش‌ افکار انقلابی‌ در میان‌ قزاقها و ایران‌ تصمیم‌ گرفت‌ که‌ کلرژه‌ را برکنار کند. همگامی‌ میرزاحسن‌خان‌ مشیرالدوله‌ ، وزیر جنگ‌، در به‌ رسمیت‌ نشناختن‌ فرمانده‌ جدید دیویزیون‌ قزاق‌، زمینه‌ را برای‌ کودتایی‌ بر ضد کلرژه‌ با کمک‌ کلنل‌ استاروسلسکی‌ ، معاون‌ فرماندهی‌ لشکر قزاق‌، و کلنل‌ فیلارتف‌ ، فرمانده‌ آتریاد همدان‌، فراهم‌ کرد که‌ رضاخان‌، فرمانده‌ گردان‌ پیادة‌ آتریاد همدان‌، در اجرای‌ آن‌ همکاری‌ کرد. بدین‌ترتیب‌، کلرژه‌ در 1336 ناگزیر، کناره‌ گرفت‌ و فرماندهی‌ به‌ استاروسلسکی‌ واگذار شد . استاروسلسکی‌ که‌ احمدشاه‌ او را به‌ درجة‌ سرداری‌ رسانده‌ بود، به‌نظارت‌ انگلیسیان‌ در امور قزاقخانه‌ تن‌ نداد، ازاین رو انگلستان‌ که‌ پس‌ از انقلاب‌ اکتبر بر قدرتش‌ در ایران‌ افزوده‌ شده‌ بود، در صدد محدود کردن‌ افسران‌ روسی‌ برآمد. با ظهور نهضت‌ جنگل‌ در گیلان‌ و مازندران‌، میرزا حسن‌خان‌ مشیرالدوله‌، نخست‌ وزیر، استاروسلسکی‌ را برای‌ سرکوب‌ جنگلیها به‌مازندران‌ فرستاد. قزاقها پس‌ از راندن‌ آنان‌ از مازندران‌، رشت‌ را هم‌ تسخیر کردند، اما با استعفای‌ مشیرالدوله‌ و روی‌ کار آمدن‌ فتح‌الله‌ اکبر سپهدار رشتی‌، روسها از ادامة‌ نبرد با جنگلیها خودداری‌ ورزیدند، زیرا ظاهراً استاروسلسکی‌ دریافت‌ که‌ اقدام‌ بر ضد نهضت‌ جنگل‌ به‌ سود انگلیس‌ است‌ . ازاین رو لرد کرزن‌ در سخنرانی‌ خود در مجلس‌ اعیان‌ انگلستان‌، فرمانده‌ لشکر قزاق‌ را به‌ تبلیغات‌ بر ضد انگلستان‌ و سوءاستفادة‌ مالی‌ متهم‌ کرد (1920) و یادآوری‌ نمود که‌ او با وجود برتری‌ نیرو، از ادامة‌ نبرد با جنگلیها خودداری‌ کرده‌ است ‌. احمدشاه‌ ظاهراً به‌ اصرار انگلستان‌ ناگزیر به‌ خدمت‌ استاروسلسکی‌ در ایران‌ پایان‌ داد و در 8 آبان‌ 1299 بیانیة‌ رئیس‌الوزرا که‌ از برکناری‌ استاروسلسکی‌ خبر می‌داد، منتشر شد. با رفتن‌ استاروسلسکی‌، برای‌ اولین‌بار فرماندهی‌ لشکر قزاق‌ به‌ یک‌ ایرانی‌ یعنی‌ سردار همایون‌، نوة‌ قاسم‌خان‌ والی‌، سپرده‌ شد . سردار همایون‌ تا کودتای‌ 3 اسفند 1299 رئیس‌ دیویزیون‌ قزاق‌ و رضاخان‌ میرپنج‌ فرمانده‌ آتریاد تهران‌ بود. در این‌ تاریخ‌ و پس‌ از کودتا رضاخان‌ از احمدشاه‌ لقب‌ سردار سپه‌ گرفت‌ و به‌فرماندهی‌ دیویزیون‌ قزاق‌ رسید.در اسفند همان‌ سال‌، بریگاد مرکزی‌ را در دیویزیون‌ قزاق‌ ادغام‌ کردند و با انحلال‌ پلیس‌ جنوب‌ (1300 ش‌) و ادغام‌ ژاندارمری‌ در قزاقخانه‌ قشون‌ متحدالشکل‌ ایران‌ تشکیل‌ شد که‌ اساس‌ آن‌ سازمان‌ قزاقخانه‌ بود.

بریگاد قزاق‌ که‌ در آغاز دو فوج‌ سوار و یک‌ دسته‌ موزیک‌ داشت‌، در 1302 فوج‌ سوار دیگری‌ بر آن‌ افزوده‌ شد و در 1309 گردان‌ پیادة‌ آن‌ تشکیل‌ شد. از 1317 بریگاد دارای‌ یک‌ نیروی‌ رسمی‌ 500 ، 1 نفری‌ شامل‌ چهار هنگ‌ سواره‌نظام‌ و دو گردان‌ توپخانه‌ و یک‌ گردان‌ پیاده‌نظام‌ بود. در 1326، لیاخوف‌ با اجازة‌ محمدعلی‌ شاه‌ 250 نفر دیگر را به‌ استخدام‌ قزاقخانه‌ درآورد . با تشکیل‌ فوجهای‌ قزاق‌ تبریز، استرآباد و پس‌ از آن‌ آتریادهای‌ مشهد، بابل‌، رشت‌، اردبیل‌، همدان‌ و ارومیه‌ بریگاد به‌ لشکر قزاق‌ تبدیل‌ شد.تسلیحات‌ بریگاد بیشتر روسی‌ و تفنگهای‌ بِرْدان‌ بود که‌ بخشی‌ خریداری‌ و قسمتی‌ از سوی‌ تزار به‌رسم‌ هدیه‌ به‌ایران‌ فرستاده‌ می‌شد. قورخانه‌ نیز بخشی‌ از مهمات‌ آن‌ را تأمین‌ می‌کرد .

مخارج‌ بریگاد قزاق‌ در دورة‌ ناصری‌ از خزانة‌ دولت‌ پرداخت‌ می‌شد. در دورة‌ مظفرالدین‌ شاه‌ مشکلات‌ مالی‌ موجب‌ تأخیر در پرداخت‌ حقوق‌ قزاقها شد. قرضة‌ 1318 درآمد گمرک‌ شمال‌ ایران‌ را در اختیار روسها نهاد، و مقرر شد که‌ بودجة‌ بریگاد از همین‌ اعتبار تأمین‌ شود . از آن‌ پس‌ بریگاد دیگر گرفتار تنگنای‌ مالی‌ نشد .

لباس‌ هنگ‌ گارد چرکزی‌ قرمز (چرکسی‌: قبای‌ تک‌دکمه‌)، قبا و کلاه‌ پوست‌ سفید، چکمه‌، قمه‌ و شوشکه‌ بود. افراد سایر هنگها چرکزی‌ سورمه‌ای‌ و کلاه‌ پوست‌ مشکی‌ می‌پوشیدند . در 1300، رضاخان‌ لباس‌ قشون‌ متحدالشکل‌ را که‌ نیمتنه‌، چکمه‌ و کلاه‌ پوستی‌ لبه‌دار (مانند کلاه‌ پهلوی‌) بود جایگزین‌ لباس‌ قزاقها کرد. او حتی‌ احمدشاه‌ و ولیعهدش‌، محمدحسن‌ میرزا را نیز به‌ پوشیدن‌ لباس‌ متحدالشکل‌ نظامی‌ که‌ خود مبتکر آن‌ بود، واداشت‌ .

در دورة‌ ناصرالدین‌شاه‌، بریگاد قزاق‌ پرچمی‌ داشت‌ از پارچة‌ سفید و مستطیل‌شکل‌ که‌ در وسط‌ آن‌ رنگهای‌ سیاه‌، سبز و قرمز به‌موازات‌ هم‌ قرار می‌گرفتند و در قسمتِ سبز، برروی‌ تکة‌ بیضی‌ سفیدی‌، تصویر طلایی‌ شیر و خورشید نقش‌ بسته‌ بود ("بریگاد قزاق" ) .

بنا بر آنچه گذشت ، یگان قزاق از نیروهای ایرانی شکل گرفته بود. در یک گزارش انگلیسی آمده که در آستانه کودتا ، یگان های مختلف قزاق که تمام نیروهای آن ایرانی هستند تحت فرماندهی افسران ایرانی از قزوین به سمت تهران حرکت کرده و در بیست و یکم فوریه اندکی پس از نبمه شب وارد پایتخت شدند (از قاجار به پهلوی ، ص159و160) . اما گزارشهای دیگری هم هست که می گوید انگلیسی ها در فرماندهی نیروهای کودتاکننده مشارکت داشته اند. اگنرت کاردار وقت سفارت امریکا در ایران می گوید :

ژنرال انگلیسی دیکسون خطاب به من نوشته :

زمانی که به قزوین رفتم ، در دیدار با کلنل اسمیت ]یکی از افسران انگلیسی که نیروهای قزاق قزوین را سازماندهی کرد و به سمت تهران به حرکت در آورد و موجبات سرنگونی دولت را فراهم آورد[ وی اقرار کرد که او نیروهای قزاق را سازماندهی و اعزام کرده. سفارت بریتانیا در تهران کاملا از این جریان باخبر بوده است (همان ، ص162و163) .

در گزارش والاس اسمیت کاردار سفارت امریکا مورخ 13 دسامبر سال 1925به پاداش انگلیسی ها به بی عملی ژاندارمری تهران تحت فرماندهی سوئدیها در جریان کودتا اشاره شده است :

هنگ قدیمی قزاقها که پس از اخراج افسران روسی ، به فرماندهی افسران انگلیسی در قزوین مستقر شد ، به سختی می توانست باور کند که کودتا بدون اطلاع و رضایت سفارت بریتانیا اجرا شده است . علاوه بر این کلنل گلروپ فرمانده ژاندارمری تهران و جنرال وستدال فرمانده نیروهای پلیس ، در شب های پرحادثه 20-21فوریه به نیروهای خود دستور دادند از قرارگاه های خود خارج نشوند . در پی این خوش خدمتی ، دولت بریتانیا به دلیل "وفاداری به منافع بریتانیا در ایران" ایشان را مفتخر به دریافت نشان کرد. این وقایع بیش از پیش ایرانیان را به دخالت بریتانیا مظنون کرد و آنها را مطمئن ساخت که این کودتا خودبخود صورت نگرفته است . جدای از وقایع مذکور ، سیدضیاء الدین پس از اینکه زمام قدرت را به دست گرفت ، علی رغم اینکه وی به دلایل سیاسی می بایست توافقنامه انگلیس ایران را "باطل اعلام می کرد" ]و ظاهرا یک بار هم این کار را کرد[ ، در پی عملی کردن آن بود و با عزت و احترام فراوان با هیئت های نظامی و اقتصادی انگلیسی برخورد کرد. این رفتار موید این بود که او نیز یکی از عوامل بریتانیا است (همان ، ص170) .

یک گزارش نظامی انگلیسی می گوید :

از آنجا که هیچ نیروی نظامی مانع ورود آنها یعنی کودتاچیان به شهر نشد ، قزاقها به راحتی شهر را تصرف کردند . ادارات دولتی را تحت کنترل خود در آورده و خیایابانها را قُرق کردند . ژاندارمری و پلیس محلی به ایشان پیوسته و نظم و آرامش در شهر برقرار شد (همان ، ص159و160) .

گزارشهای سفارتخانه ها از جمله سفارت امریکا در ایام کودتا اجازه نمی دهد که نقش انگلیس در این واقعه کمرنگ نشان داده شود . چیز عجیب این است که اگرچه نیروی عمل کننده قزاق ، قزوین را با ساز و برگ انگلیسی ترک کرده و در مدت چهارروز مسافتی در حدود صد میل را پیمود ، و در تمام طول راه هم تلفن بود و هم تلگراف ، و مراکز بی سیم نیز چه در قزوین چه در تهران در دست انگلیسی ها بود باز دولت ایران و ظاهرا سفارت انگلیس هیچ کدام تا بعد از ظهر روز چهارم عزیمت سپاهیان از قزوین و رسیدن آنها به چند کیلومتری تهران ، خبر نداشت که قزاق ها به سوی تهران در حرکت اند و می خواهند شهر را بگیرند . قضیه سر تا پا چنان خوب ترتیب و تنظیم داده شده بود که نمی توانست بدون تبانی به وقوع بپیوندد (ایران ، برآمدن رضاخان ، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی ها ، ص206) .

ترجیع بند تکراری در یادداشت های روزانه آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی در منطقه ، قبل از کودتا این بوده که "ایران نیازمند یک رهبر است" . اندکی پس از برکناری افسران روسی از فرماندهی قزاق ها ، کلنل اسمایس افسر ایرانی نسبتا گمنامی به نام رضاخان را به آیرونساید معرفی می کند و آیرونساید او را به معاونت فرماندهی فوج قزاق مستقر در ناحیه قزوین می گمارد (همان ، ص208). هنگامی که بنا بر حرکت قزاق ها به سمت پایتخت گذاشته می شود ، آیرونساید در صحبت با دیگر صاحب منصب های انگلیسی از ضرورت "آزادنهادن" رضاخان سخن به میان می آورد . این اصطلاح فقط می تواند به این معنی باشد که قزاق ها به تهران می روند تا دولت را سرنگون کنند و دولتی بهتر به سلیقه خود جای آن بنشانند . اگر مقصود صرفا این بود که رضاخان اجازه دارد سپاهیان خود را برای انضباط همقطاران نظامی به پایتخت ببرد ، چرا آیرونساید از رضاخان قول می گیرد که کاری بر ضد احمد شاه انجام ندهد ؟ بعضی از فرماندهان وحشت داشتند از اینکه در جریان ورود قزاقها "کلک شاه کنده شود" و آیرونساید به آنها اطمینان می داد که " به رضا اعتقاد دارد " و بلایی سر شاه نمی آید (همان ، ص209و210) .

در نسبت میان کودتای سوم اسفند ایران و نقش انگلستان ، سیدضیاء تعبیر متفاوتی به کار می برد. او می گوید : "هدف دو تا بود ، راه یکی". منافع انگلیس ایجاب می کرد به دنبال حفظ نفت ایران ، حفظ مرزهای هندوستان و جلوگیری از بلشویسم روس باشد . و به تعبیر او "فکر نخبگان ایران" ، ایجاد امنیت و اقتدار بود ("نقش انگلیس در کودتای 1299") . گویا انگلیس در تعقیب اهداف خود به چهره هایی فکر کرده بوده که جوان و باجسارت اما ناشناخته باشند ؛ مثلا سیدضیاء که همیشه در لحظه ای مهم هست و بعد نیست. پس از کودتا هم 90 روز نخست وزیر بود و بعد به فلسطین عزیمت کرد . "پس از پیروزی مشروطه طلبان ، سیدضیاء برای اتمام تحصیل به پاریس رفت . در آن هنگام در اتاق کوچکی در خیابان دزه کول desEcoles زندگی می کرد و هیچ نفوذی در میان محافل دانشجویان ایرانی نداشت و هیچ چیز نشان نمی داد که او یک روز نقش سیاسی مهمی در کشورش ایفا خواهد کرد" (زمینه چینی های انگلیس ، ص141) .

پس از کودتا ، مواضع سیدضیاء نخست وزیر کودتا نیز نشان می داد که در رویکردهایشان انگلیس یک استثنا است. سیدضیاء کاپیتولاسیون را با ژستی استقلال طلبانه لغو می کند. نمایندگان سیاسی اروپا در تهران بیدرنگ به لغو ناگهانی و یکجانبه مققرات کاپیتولاسیون اعتراض کردند. در پاسخ به آنان گفته شد که به زودی دادگاه های مختلط برای بررسی اختلافاتی که ممکن است میان اتباع خارجه و اهالی ایران بروز کند ، تشکیل خواهد شد . اما این وعده مبهم ایشان را قانع نکرد. وانگهی کمی بعد اقدامات غیردوستانه دولت جدید ایران نسبت به اروپائیان به استثنای انگلیسی ها از سر گرفته شد و افزایش یافت . دیری نپایید که همگی دریافتند که الغای لفظی قرارداد 1919 اقدامی کمابیش ساده لوحانه برای تغییر و فریب افکار عمومی بوده است . اما از افراد ملت ایران کسی فریب نمی خورد ، زیرا عملا انگلیسی ها بودند که قدرت را در دست داشتند و به زودی از آن برای استقرار دامنه سلطه خود بر سراسر کشور و دور کردن رقیبان بهره گرفتند (همان ، ص143) .

از اولین مراکزی که باید تجدید سازمان پیدا می کرد تشکیلات مالیه بود. لذا کارکنان آن را اخراج کردند و عیس خان وزیر جدید که مورد اعتماد وزارت امور خارجه انگلیس بود ، فقط آن دسته از کارمندان را نگه داشت که مورد اطمینانش بودند و برای اداره امور به مستشاران انگلیسی متوسل شد که البته هیچ کدام شان راهی مملکت خود نشده بودند . این در حالی است که سیدضیاء بر عکس آنچه از سر لطف در مورد انگلیس عمل شد ، در مورد دیگر دولتها از جمله فرانسه با کینه جویی عمل شد (ر. ک : همان ، ص 144) . در مورد روسها نیز وضع به همین منوال بود. وزیر مختار بلشویک ها یعنی رودشتاین از طریق ترکمنستان راهی مشهد شده بود تا به تهران عزیمت کند. چون خبر ورود قریب الوقوع او انتشار یافت ، اقدام به اخراج بسیاری از اتباع روسیه کردند تا او را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند (همان ، ص 145) . اما پیش بینی لوسوئور مدرس علوم سیاسی فرانسوی این بود که "نفرت مردم از انگلیسی ها موجب ابراز علاقه و توجه به روسها می شد" (همان) .

روحانیون در مساجد ، نیز عناصر ملی در بازار و بازارچه و کوچه و خیابان ، و حتی در اجتماعات خصوصی ، مردم را نسبت به "خیانت بزرگ سیدضیاء که خود را به انگلیسی ها فروخته بود" آگاه می کردند (همان ، ص146) .

سیدضیاء از سالها پیش برای چنان روزهایی تحت نظر انگلیسی ها قرار گرفته بود . آرزوی انگلیسی ها استقرار دولتی بود که کاملا در خدمت منافع امپراتوری باشد ، با پول مردم ایران ، منابع نفتی را که انگلیس متعلق به خود می دانست حفاظت نماید و البته مانع بهانه جویی روسیه برای اعمال نفوذ در ایران شود . راه حل موضوع به طور کلی در یک سیاست خلاصه می شد : استقرار دولتی دست نشانده با اتکا به قدرت نظامی برای حفظ منافع آنان در ایران . برای این منظور یک روزنامه نگار به قول خودشان "بی سر و پا" را بر این کار گماشتند و او هم کسی جز سیدضیاء الدین طباطبایی نبود .

سیدضیاء جوانی جاه طلب بود که تلاش می کرد خود ر به رأس هرم قدرت نزدیک سازد . اما اعیان و اشراف ایران ، به دیده تحقیر به و می نگریستند . احمد شاه به شدت از وی متنفر بود و او را روزنامه نگاری حقیر و بی مبالات می دانست که تازه به دوران رسیده است و می خواهد برای دربار وی نقش یک معلم مدرسه را بازی کند . رضاخان همکار اصلی سیدضیاء در کودتا از او هم حقیرتر بود . بهدید وابسته نظامی بریتانیا ، رضاخان با اینکه از نفوذ زیادی در سربازان خود برخوردار بود ، اما فردی بی سواد و فاقد دانش نظامی متعارف ارزیابی گردید . به همین دلیل در شرایط عادی ارجاع شغلی فراتر از صاحب منصبیِ جزءِ دیویزیون قزاق به وی نامناسب تشخیص داده شد (ایران از سقوط مشروطه ، ص 23) .با این حال رضاخان فردی اطاعت پذیر به نظر می رسید که می تواند در زیردستانش اطاعت ایجاد کند. برای اقدامات رضاخان ، نیروی قزاق تحت فرماندهی رضاخان از حمایت مالی بانک شاهنشاهی مهمترین ابزار تسلط سرمایه مالی انگلستان بر ایران و نماینده الیگارشی مالی بریتانیا برخوردار گردید (همان) .

این در زمانی بود که در انگلستان چمبرلن وزیر خزانه داری و ستایشگر موسولینی همیشه می گفت اگر بنا باشد بین هرج و مرج و دیکتاتوری یکی را انتخاب کند ، انتخاب او قطعا دیکتاتوری خواهد بود . اما وی نگفت در مورد ایران این سیاست های رسمی و غیر رسمی انگلستان بود که باعث هرج و مرج به ویژه در دوره بعد از مشروطه شد و این همه برای آن صورت گرفت تا ضرورت استقرار دیکتاتوری در کشور را برای تضمین بیشتر و متمرکز منافع انگلیس - توجیه نمایند (ر.ک : همان ص24و25) .

رضاخان و سیدضیاء دوقلوهای نظامی و سیاسی بودند که جداگانه و از مدتها پیش شناسایی شده بودند و در مقطع زمانی کودتا به هم پیوند خوردند تا به جای قرارداد ناکام 1919 انگلستان- ایران ، منافع انگلستان در دوران پس از جنگ جهانی اول را تامین نمایند . در نوشته بعضی از تحلیل گران سیاسی سیدضیاء دارای "روح انگلیسی" خوانده شده است :

سیدضیاء الدین روح ملعون هیئت نمایندگی انگلیس ، قدرت را در دست گرفت و بدون قبول کمترین وارسی و اعمال نظر ]بدون تن دادن به هر نوع بازرسی و نظارت[ به اعمال قدرت پرداخت . سیدضیاء الدین همان است که از چند سال پیش از این تاکنون ، روزنامه "رعد" را که اختصاص به دفاع از سیاست انگلیس در ایران دارد اداره و منتشر می کند (زمینه چینی های انگلیس، ص27) .

به نظر می رسد این روزنامه ایجاد شده بوده است تا زمینه چین فکری ورود موثرتر و رسمی انگلیس به صحنه سیاست ایران باشد . به همین دلیل هم پس از کودتا از حرکت و فعالیت بازایستاد ؛ گویا تلویحا می گفت : ماموریتم پایان یافته است :

روزنامه ها توقیف شده اند . روزنامه رعد که از زمان انقلاب مشروطه همواره از منافع انگلیس دفاع می کند ، اعلام می کند دیگر منتشر نخواهد شد ، زیرا که وظیفه اش دیگر پایان یافته است (همان ، ص138) .

سیدضیاء پوپولیستی بود که عمامه می گذاشت ، اما قبل از کودتای سوم اسفند کلاه پوستی شد . او چهره ناشناخته ای مانده است . در اوان جوانی روزنامه "ندای اسلام" را منتشر می کرد ، و در جنگ جهانی اول ، روزنامه رعد را انتشار می داد . همواره به دنبال حمایت سفارت بریتانیا بود تا ارتقا پیدا کند . معتقد بود در عین داشتن رابطه با روسیه ، باید تکیه سیاست خارجی بر بریتانیا باشد . کابینه سه ماهه خود را "سیاه" می نامید تا ژست موسولینی خود را تکمیل کند ("سیدضیاء الدین طباطبایی اولین پوپولیست" ، ص342و343)

سیدضیاء به مدت سه ماه پس از کودتا مطلق العنان می تازد تا آنکه نامه احمد قوام که بازداشت شده و در زندان است به احمدشاه می رسد و بدین ترتیب شاه از عمق تاخت و تاز نخست وزیر تازه اش باخبر می شود . احمد شاه از ضیاء می خواهد استعفا کند و سید ضیاء به "بین النهرین" یعنی عراق می گریزد ( زمینه چینی های انگلیس ، ص146و 147) ؛ خصوصا که ماموریت او نیز تمام شده بوده است . سیدضیاء نهایتا سر از فلسطین در می آورد و دلال خرید زمین های فلسطینی ها برای یهودی های مهاجرت داده شده از اروپا و در اصل صهیونیستها می شود تا باز هم در زمین انگلیسی ها بازی کند که می خواستند با اعلامیه بالفور وزیر امور خارجه انگلیس ، فلسطینِ باقی مانده از خلافت شکست خورده و قطعه قطعه شده عثمانی در جنگ جهانی اول با دستان فرانسه و انگلیس را به صهیونیستها هبه کنند (پایان پادشاهی ، ص 21) .

رفتن سیدضیاء از قدرت پیوندی دارد با سر پرشور یک نیروی نظامی به نام کلنل محمدتقی خان پسیان . پسیان جوان ، تحصیل کرده ایرانی بود که در آلمان هوانوردی خوانده بود و پس از بازگشت به ایران به ریاست ژاندارمری خراسان رسید . او انسانی خوش سیرت و حقیقت یاب و حق جو بود که انحراف یا شکست مشروطه دست کم به باور او باعث ناخرسندی و نگرانی اش شده بود. پس از آنکه سیدضیاء الدین در سال 1299 کودتای انگلیسی خود را به راه انداخت و رضاخان عامل نظامی این کودتا وزیر جنگ شد ، سیدضیاء بسیاری از اشراف دولت مشروطه را دستگیر کرد . کلنل به دستور سیدصیاء قوام السلطنه را نیز که از اشراف و کهنه سواران عرصه سیاست و والی خراسان بود دستگیر کرد و به تهران فرستاد ؛ غافل از آنکه ، سناریوی انگلیسی ها به مرحله حذف سیدضیاء و تشکیل دولت احمد قوام السلطنه (1256-1334ش.) برادر حسن وثوق الدوله امضاکننده قرارداد استعماری انگلیس با ایران یعنی قرارداد1919- رسیده است (ر. ک : انقلاب مشروطه در بوته نقد ، ص125) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:49