احمدشاه و رضاخان

ساخت وبلاگ

احمدشاه و رضاخان

شاهان قاجار چه ناصرالدین شاه که بواسیر داشت و چه مظفرالدین شاه که از فرط خوشگذرانی در ولایتعهدیِ طولانی پیر شده بود از وقتی راه سفر غرب را پیدا کرده بودند به بهانه های مختلف از صدراعظم ها می خواستند پول فراهم کنند تا آنها بس که خدمت کرده خسته شده بودند! راهی فرنگ شوند و خستگی بتکانند . احمدشاه هم دست کمی از اسلاف خود نداشت خصوصا که مریض احوالی از همان نوجوانی در ناصیه اش پیدا بود و همواره در دور و نزدیک پایتخت بود به گونه ای که به واسطه سفرهای پرهزینه خارج ، سلطنتش "سلطنت تلگرافی" خوانده شده است . یکی از خواندنی های جالب تاریخ معاصر نوع تلگراف هایی است که در واپسین سال های حکومتش بین او و رضا خان مبادله شده است ؛ نوع اصطلاحات ، "مشکلات سفر در داخل" ، "خبر فوت محمدعلی شاه" در سانرموی ایتالیا ، "سفر احمدشاه به اسپانی" ، "مشکلات تهیه بلیط و سفر با کشتی" (ر. ک : "سلطنت تلگرافی(2) اسنادی از واپسین سال های حکومت (احمدشاه)") .

در چنین شرایطی از مملکت داری ، رضاخان میرپنج برای انگلیسیها به قدری اهمیت یافت که حاضر شدند یکی از قدیمی ترین و بهترین مهره های خود یعنی سیدضیاء طباطبایی را برای او خرج کنند تا مقدمات سلطنت او فراهم شود. از فرماندهی قشون قزاق تا وزارت جنگ، راه کوتاهی نبود که به سادگی طی شود و ازسوی دیگر تغییر سلطنت واردآوردن ضربه هایی به سلطنت قاجاریه را می طلبید که کودتای سوم اسفند از جمله این موارد به شمار می رود. رضاخان ازآن پس عضو ثابت تمامی کابینه های دولت شد تا سرانجام به رئیس الوزرایی و پادشاهی ایران رسید. بی شک او تنها افسر نظامی ایران نبود که می توانست به مقامات بالاتر ارتقا یابد و توان حکومت بر ایران را پیدا کند اما احتمالا پیشتر توانسته بود بیشترین قابلیتها را از خود نشان دهد ، واز جمله شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر ایران شود که توانست با کمترین مشکل و بدون برخورد با موانعی از قبیل تبعید، زندان و شکنجه از سوی حکومت موجود (قاجاریه)، راه رسیدن به قدرت سیاسی را طی نماید. رضاخان در مقایسه با بسیاری از رجال سیاسی زمان خود از پیشینه مبارزات سیاسی، وجاهت، شأن و منزلت خانوادگی بی‌بهره بود. او در اوان جوانی، پس از واردشدن به دیویزیون (لشکر) قزاق، توانست با نشان‌دادن برخی لیاقتها و نیز اطاعت از اوامر مافوق، توجه و نظر فرماندهان نظامی، به‌ویژه افسران انگلیسی را به خود جلب کند.

رضاخان فرزند عباسعلی‌خان، معروف به داداش‌بیگ، از اهالی سوادکوه در استان مازندران بود. عباسعلی‌خان ازآنجاکه با مردم منطقه زادگاهش تعاملات فراوانی داشت به داداش (برادر) شهرت یافت اما برای رعایت احترام، عنوان «بیگ» را نیز بر آن افزودند و به داداش‌بیگ معروف گردید. داداش‌بیگ دوبار اقدام به ازدواج کرد: بار اول با یکی از اقوام و منسوبین خود در آلاشت و بار دوم با نوش‌‏آفرین (مادر رضاخان) در تهران.

در ارتباط با ازدواج عباسعلی‌خان با نوش‌آفرین و آشنایی آنها با یکدیگر، نقل گردیده است که: عباسعلی‌خان در اواخر عمرش، زمانی‌که در تهران بود، مریض ‌شد و برای مداوا نزد دوست خود علی‌خان حکیم (پزشک) که با مادرش خویشاوندی داشت، رفت. عباسعلی‌خان در منزل دوستش چند روزی بستری گردید و در آنجا به نوش‌آفرین، خواهر علی‌خان، علاقه‌ پیدا کرد. وی سرانجام پس از کسب موافقت برادر نوش‌آفرین، با او که در آن زمان شانزده‌ساله بود، ازدواج می‌کند. خانواده مادری رضاخان از سکنه و اهالی گرجستان (شهر شروان) بودند که پس از انعقاد قرارداد ترکمانچای میان ایران و روسیه و واگذاری هفده شهر قفقاز و گرجستان به دولت تزار روسیه، به همراه عده‌ای از اهالی ایالات‌ واگذارشده، به ایران مهاجرت کردند و در ایران سکنی گزیدند. مادر رضاشاه در معیت برادر خود، به سمت تهران حرکت کردند و در این شهر اقامت گزیدند. در این زمان ــ در دوره ناصرالدین‌شاه ــ پاسبانی از قصرهای سلطنتی را فوج‌سوار امیر موید سوادکوهی، از اهالی مازندران، برعهده داشت و عباسعلی‌خان (داداش‌بیگ) نیز جزء فوج مذکور بود. ازاین‌رو وی به‌‌ناچار برای انجام وظیفه و نگهبانی از قصرهای سلطنتی در تهران اقامت داشت.

داداش‌بیگ بعد از ازدواج با نوش‌آفرین، به‌دلیل ناتوانی جسمی و بیماری که در اواخر عمر بر وی عارض شده بود، به‌ناچار به‌همراه نوش‌آفرین از تهران به زادگاهش آلاشت نقل مکان کرد. ازآنجاکه نوش‌آفرین زبان مازندرانی نمی‌دانست، داداش‌بیگ تصمیم گرفت حسین، برادر کوچک نوش‌آفرین را که جوانی هیجده‌ساله بود، به‌عنوان آردل (گماشته) همراه خود به آلاشت ببرد. از همان بدو ورود نوش‌آفرین به آلاشت، حسادتها و کینه‌توزیها نسبت به زوجه داداش‌بیگ در میان اقوام و اعضای خانواده شروع شد. داداش‌بیگ در مدت اقامت در آلاشت، مواظب نوش‌آفرین بود تا آسیبی به او نرسد. وی بعد از مدت کوتاهی اقامت در زادگاهش، در سال 1256.ش برای مداوای دوباره راهی تهران شد اما در تهران فوت کرد. بعد از داداش‌بیگ، نوش‌آفرین در وضعیت بدتری قرار گرفت. او بدون شوهر و در میان گروهی دشمن، در تاریخ بیست‌وچهارم اسفند 1256.ش پسری به‌دنیا آورد که نام او را رضا گذاشتند. بعد از تولد رضا، نوش‌آفرین برای رهایی از آسیب و صدمات خانواده داداش‌بیگ و حفاظت از جان فرزند، آلاشت را به مقصد تهران و سکونت در کنار برادرش ترک کرد.

مادر رضاخان برادری داشت به نام ابوالقاسم‌بیگ که خیاط قزاقخانه بود و بعدها به درجه سرهنگی رسید. ابوالقاسم‌بیگ تا پس از کودتا زنده بود. نوش‌آفرین نزد همین برادر زندگی می‌کرد. از چگونگی وضعیت زندگی نوش‌آفرین به‌ هنگام اقامت در تهران اطلاع دقیقی در دست نیست. اما با شرایط و مشکلات آن روز جامعه ایران، می‌توان گفت زندگی برای یک زن و فرزند بی‌سرپرست مطمئنا مشکل و طاقت‌فرسا بوده است. درواقع رضاخان دوران کودکی را با فقر، تنهایی و کار در محله‌های پایین تهران گذرانید. ژرار دوویلیه فرانسوی می‌نویسد: «در همان اوان در بین ریگزارهای جنوب تهران، بچه خرکچی پابرهنه بی‌سواد، حیواناتش را به جلو می‌راند. این همان کسی است که به‌زودی جای آخرین فرد خانواده قاجار را می‌گیرد.» رضاخان به‌علت فقر و تنگدستی نتوانست مانند بسیاری از فرزندان متمولین، اشراف، ملاکین و طبقات متوسط به مدارس تاسیس‌شده آن روز برود و به یادگیری علم و دانش بپردازد و در نتیجه به یک فرد بی‌سواد و عامی تبدیل شد. و ازاین‌رو «امضایی ساده با کمی لغزش دست و ناشیانه همانند فردی بی‌سواد که بر ذهن سپرده بود داشت... .»

بی‌سوادی رضاخان بعد از رسیدن او به سن بلوغ، به‌ویژه زمانی‌که وی به استخدام دیویزیون (لشکر) قزاق درآمد، تاحدودی جبران شد. رضاخان تحت‌تاثیر توصیه و اندرز یکی از افسران زیردستش که با هم آموزش نظامی دیده بودند، تصمیم گرفت در سطحی که بتواند از نوشته‌های مربوط به تاریخ، علوم سیاسی و اقتصاد بهره ببرد، به کسب سواد بپردازد. البته قدرت خواندن و نوشتن رضاخان، بسیار سطحی بود و صرفا به خواندن و نوشتن مطالب و مباحث ساده محدود می‌شد؛ وگرنه وی از تجزیه و تحلیل عمیق و ژرف‌نگری وقایع و تحولات سیاسی پیرامون خود بی‌اطلاع و ناآگاه بود.

به احتمال زیاد علاقه به نظامی‌گری تحت‌تاثیر میرزاابوالقاسم‌بیگ، دایی رضاخان، در وی ایجاد شد؛ چراکه به‌هرحال او یک قزاق بود. رضاخان از سن چهارده‌سالگی به عضویت دیویزیون قزاق در‌آمد. او با علاقه‌ای که از خود نشان می‌داد و همچنین به‌خاطر روحیه اطاعت‌پذیری بدون چون‌وچرا از فرماندهان نظامی و مقامات ارشد، جایگاه و مناصب نظامی را بسیار سریع پشت‌سر گذاشت. ژرار دوویلیه می‌نویسد: «... شامه و استعدادش در رهبری افراد به‌زودی مورد توجه افسران قرار گرفت. در ارتش آن زمان ایران، درجه‌هایی میان یک سرباز ساده و یک ستوان وجود نداشت. همین امر، اقبالی بود برای رضا. او در بیست‌سالگی به درجه ستوانی رسید. برای خود عنوانی تراشید و از آن پس او را رضاخان نامیدند.»

قرارگرفتن رضاخان در درون ساخت نظامی، سبب گردید کم‌کم به شهرت و درجات نظامی او افزوده گردد. به‌تدریج برخی اقدامات و تحرکات رضاخان در جهت تامین خواست و منافع افسران انگلیسی و روسی در ایران، او را به‌عنوان یک شخصیت نظامی مطیع و تابع در جهت منفعت بیگانه مورد توجه قرار داد. برای نمونه در سال 1917.م در روسیه، انقلابی علیه حکومت تزار نیکلای به‌وقوع پیوست. دولت موقت کرنسکی تصمیم گرفت سرهنگ کلرژه به‌جای سرلشکر بارن مایدل روسی به ایران بیاید تا فرماندهی نیروهای قزاق ایران را بعد از انقلاب روسیه برعهده گیرد. اما انگلیسیها به‌خاطر مخالفت با انقلاب سوسیالیستی روسیه، با حضور کلرژه در ایران مخالف بودند و ازاین‌رو تصمیم گرفتند وی را از فرماندهی نیروی قزاق در ایران برکنار نمایند. برای انجام این‌ کار با سرهنگ استاروسلسکی، معاون فرماندهی لشکر قزاق که در گراندهتل سابق منزل داشت، مذاکره گردید. وی پیشنهاد کرد این اقدام با کمک یک افسر روسی به‌نام فیلارتف عملی گردد. سرهنگ فیلارتف مساله را با رضاخان در میان گذاشت و او را متقاعد نمود تا در اجرای نقشه با او همکاری کند و سرانجام رضاخان به همراه فیلارتف کلرژه را برکنار نمودند و به جای او، استاروسلسکی فرماندهی قزاق را در ایران برعهده گرفت.

علاوه بر خوش‌خدمتی رضاخان به بیگانگان (روس و انگلیس)، وی قبل از کودتای سوم اسفند 1299.ش، نگهبان و محافظ برخی سفارتخانه‌های خارجی ــ از جمله سفارتخانه هلند در تهران ــ بود. وزیرمختار هلند در ایران طی گزارشی به وزارت‌خارجه کشور متبوع خود پس از وقوع کودتای 1299.ش، می‌نویسد: «فرمانده قزاقان کودتاکننده، یعنی رضاخان، همان قزاقی است که سالها قبل، محافظ سفارتخانه ما در تهران بوده است.»

به احتمال زیاد رضاخان به هنگام نگهبانی و حفاظت از سفارتخانه‌های خارجی در ایران، سعی می‌کرد برخی اطلاعات و اخبار مربوط به ایران آن روز را به‌دست آورد و با دقت در رفت‌وآمدهای سیاسی، با مسائل سیاسی جامعه آشنایی پیدا کند؛ چنانکه دکتر رضا نیازمند می‌نویسد: «رضاخان در آذرماه 1296، به ‌فکر افتاده که کودتا کند و قدرت را در دست بگیرد. برای این‌ کار تصمیم می‌گیرد با ویلهلم ــ قیصر آلمان ــ تماس بگیرد و با کمک او در ایران کودتا کند. بدین‌جهت از میرزا ابوالقاسم کحال‌زاده منشی سفارت آلمان می‌خواهد که ملاقات او را با زمر شارژدافر (کاردار) آلمان در ایران ترتیب دهد.» اما انگلیسیها در ایران عصر قاجاریه، فراتر از آن حدی نفوذ داشتند که رضاخان به‌این‌راحتی بتواند چنین طرحی را عملی نماید. انگلیسیها بسیاری از سیاستمداران، شاهزادگان و مجموعه دربار، به‌ویژه خود احمدشاه را از نزدیک زیر نظر و بر آنها نفوذ داشتند. ازاین‌رو باید گفت طرح چنین نظری از سوی رضاخان درواقع از کم‌تجربگی سیاسی و تحلیل سطحی‌نگرانه او از وقایع و اوضاع سیاسی آن زمان ناشی می‌شد. ازسوی‌دیگر سازمان نظامی قزاق کاملا زیر ذره‌بین انگلیسیها قرار داشت و هرگونه تحرک و جابجایی آنها تحت‌نظر انگلیسیها انجام می‌شد. لشکر قزاق که تنها سازمان نظامی قابل‌توجه ایران به‌شمار می‌رفت، یک سازمان نظم‌وترتیب‌یافته بود و به‌طورمرتب بودجه‌ مورد نیاز برای آموزش قزاقان از دولت بریتانیا درخواست می‌شد و آرمیتاژ اسمیت، مستشار انگلیسی، مالیه آن را از محل درآمد نفت جنوب تامین می‌کرد.

بااین‌حساب کاملا مشخص است که سازمان نظامی قزاق و نیز فرماندهان و افسران آن باید کاملا تحت نفوذ انگلیسیها بوده ‌باشند؛ کماآنکه همین دیویزیون بعدا به ابزاری برای شکل‌گیری کودتای انگلیسی سوم اسفند تبدیل گردید.

بعد از شکل‌گیری انقلاب مشروطه (1285.ش) و اعمال قیودات و محدودیتهایی برای نظام سلطنتی، از منزلت و ارزش نظام سیاسی قاجاریه تاحدودی کاسته شد. درواقع از دوره محمدعلی‌شاه به بعد، حکومت قاجار دچار نوعی فروپاشی محدود و تدریجی گردید. محمدعلی‌شاه و فرزندش احمدشاه را در مقایسه با پیشینیانشان می‌توان از کم‌اقتدارترین پادشاهان سلسله قاجاریه به‌حساب آورد. محدودیت قانونی و ایجاد نهادهای جدید قانونگذاری ــ نظیر مجلس شورا و قانون اساسی ــ زمینه را برای بروز بحران سیاسی و عدم مشروعیت نظام حکومتی قاجارها فراهم آورد. علاوه بر موارد فوق، ویژگیهای شخصی و روحی ــ روانی احمدشاه نیز این عوامل را تشدید می‌کرد. درواقع ضعف و سستی در اراده احمدشاه برای اداره کشور، اقتدار حکومت مرکزی را با نوعی بی‌تدبیری و عدم برنامه‌ریزی مواجه نموده بود.

خاطرات تلخ دوران کودکی و مشاهده خلع پدر از پادشاهی و تبعید او به خارج، احمدشاه را به فردی بسیار بدبین و منفی تبدیل کرده بودند که هیچ‌گونه دلبستگی واقعی به سرزمین اجدادی خود نداشت. مشغله فکری‌ او بیش‌ازهرچیز گردآوری ثروت بود. پدرش به او نصیحت کرده بود مواظب تزلزل رای هموطنانش باشد؛ چراکه چه‌بسا او را هم کنار بگذارند. اما این نوع اداره کشور، تامین‌کننده منافع انگلیسیها در ایران نبود. حتی‌الامکان انگلیسیها می‌خواستند احمدشاه با اقتدار و قدرت کافی، اولا از توسعه و گسترش نفوذ کمونیسم در ایران جلوگیری کند و ثانیا تسلط انگلیس بر حوزه اقتصاد نفتی ایران و سایر نقاط کشور را بدون احساس خطر از طرف برخی رقبای قدرتمند آن دوره ــ مانند روسیه ــ ضمانت نماید. درواقع انگلیس به دنبال منافع خود بود و فرقی نمی‌کرد احمدشاه در راس قدرت باشد یا رضاخان؛ کماآنکه تلگراف شانزده دی‌‌ماه 1299.ش لردکرزن، وزیر امورخارجه انگلیس، به نورمن، وزیرمختار انگلیس در ایران، همین واقعیت را گوشزد می‌کرد. در این تلگراف لردکرزن می‌نویسد: «من هم با شما موافقم که در ایران هر شخص دیگری برای سلطنت تعیین شود، محتملا از شاه فعلی بهتر خواهد بود، ولی اگر قرار باشد دولت ایران به بقای خود ادامه دهد، لازم است که در این شرایط از فرار شاه جداً جلوگیری به‌عمل آید.» انگلیسیها سعی داشتند با نگهداشتن شاه در راس قدرت و جلوگیری از فرار او، از وقوع حوادث غیرقابل‌پیش‌بینی در ایران جلوگیری کنند تا در فرصت بهتر، گزینه موردنظر را در راس کار قرار دهند.

این ارزیابی انگلیسیها از واقعیت سیاسی آن روز ایران، نشان می‌دهد که آنها از تمام حرکات و اقدامات سیاسی افراد صاحب نقش و نفوذ سیاسی در ایران کاملا مطلع و آگاه بودند؛ چنانکه امثال نورمن، وزیرمختار انگلیس، و اسمارت، نایب سفارتخانه، خودشان را حاکمان واقعی ایران به‌حساب می‌آوردند.

آخرین شاه قاجار درواقع صرفا دارای حاکمیت اسمی بود و حاکمان واقعی و کارگردان اصلی بازیهای سیاسی، انگلیسیها بودند. آنها ازیک‌سو زمینه‌های کودتا را طرح و آماده می‌کرد‌ند و ازسوی‌دیگر به احمدشاه اطمینان می‌دادند انجام کودتا، مشکلی برای سلطنت او ایجاد نخواهد کرد. انگلیسیها هدف از کودتا را بیشتر تشکیل یک دولت قوی می‌دانستند که بتواند از گسترش مسلک بلشویکی در ایران جلوگیری کند. مقابله برای نفوذ و گسترش کمونیسم در ایران، به بهانه خوبی برای انگلیسیها تبدیل شده بود تا اهداف سیاسی خود را به ‌نوعی دیگر دنبال کنند. بعد از شکست بریتانیا در به‌ثمررساندن قرارداد 1298/1919 کاکس ــ وثوق‌الدوله که به موجب آن ایران تحت‌الحمایه انگلیس درمی‌آمد، آنها سعی کردند اهدافشان را از طریق کودتا عملی سازند، اما برای اقدام به کودتا، به یک فرمانده نظامی مطمئن و مطیع نیاز بود. ازاین‌رو افرادی مثل سپهسالار تنکابنی، نصرت‌الدوله فیروز، ماژور فضل‌الله‌خان، غلامرضاخان میرپنج، محمدصادق‌خان سردار مخصوص، امیر موثق و عبدالله‌خان امیرطهماسبی، مورد گزینش اولیه قرار گرفتند. اما هرکدام بنا به دلایلی، یا تن به این کار نمی‌دادند و یا به دلیل نداشتن برخی امتیازات و تفکرات متناسب با خواست انگلیسیها، از سوی آنها کنار گذاشته ‌شدند. انگلیسیها پس از تحقیق و بررسی سوابق افسران قزاق، سرانجام به سابقه رضاخان در همکاری با استاروسلسکی در براندازی کلرژه از فرماندهی نیروهای قزاق ایرانی پی بردند و متوجه شدند که او از جسارت و توانایی لازم برای رهبری نظامی کودتا برخوردار است. ژنرال آیرونساید، یکی از فرماندهان نظامی انگلیس در ایران، درباره مصاحبه خود در روز بیست‌وهشتم بهمن 1299 با رضاخان درباره کودتا، می‌نویسد: «با رضاخان مصاحبه کردم و او را به‌طورقطع به فرماندهی قزاقها گماشتم . در فکر بودم نوشته‌ای از او بگیرم ولی آخر سر بر آن شدم که نوشته به درد نمی‌خورد. اگر رضا بخواهد نارو بزند، می‌زند و کافی است که بگوید وعده‌هایی که دادم زیر فشار بود و الزامی ندارد آنها را انجام بدهد. ولی موافقت کردم که حرکت بکند. دو شرط با او گذاشتم: یکی‌اینکه از پشت ‌سر به من خنجر نزند. دوم‌اینکه شاه نباید به‌هیچ‌وجه از سلطنت خلع شود. رضا خیلی راحت قول داد و من دست او را فشردم و به اسمایس رئیس دیویزیون قزاق در قزوین - گفتم که بگذارد او به‌تدریج راه بیفتد.» گفت‌وگو و مذاکره آیرونساید با رضاخان، متبادر کننده این پیام نیز بوده است که رضاخان باید بدون پیش‌شرط و بدون کاوش درخصوص چرایی انجام کودتا، به چنین اقدام مهمی مبادرت ‌نماید. خود آیرونساید به‌طورصریح اعتراف می‌کند: «همه مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طرح و رهبری کردم. گمان می‌کنم اگر در معنای سخن دقیق شویم، واقعا من این ‌کار را کرده‌ام.»

بعدازاینکه ژنرال آیرونساید با حرکت قوای قزاق از اردوگاه آقابابای قزوین به سمت تهران موافقت کرد، چند اقدام مهم و اساسی برای تسهیل وقوع کودتا و پیروزی کودتاگران انجام گردید. ازیک‌طرف انگلیسیها حدود سه‌هزار سرباز انگلیسی را چند روز پیش از حرکت شورشیان به سمت تهران، به قزوین فراخوانده بودند تا خلأ ایجادشده از سوی قزاقها را توسط آنان پرکنند. در کنار این اقدام آنها از مدتها قبل سعی نمودند خارجیان مقیم ایران، به‌ویژه خارجیان مقیم در حوزه پایتخت را متقاعد نمایند تا از ایران خارج شوند. اما این اقدام عملی نگردید. امیل لوسوئور فرانسوی در تبیین اهداف این اقدام انگلیسیها می‌نویسد: «آنها می‌خواستند میدان در برابرشان خالی باشد و تمامی صاحب‌منصبان اروپایی را از صحنه دور کنند تا در هنگام وقوع حوادثی که در حال تدارک بودند، از اقدام به کنترلی که ممکن بود اسباب زحمت بشود، جلوگیری کنند.»

طراح و اقدامگر اصلی کودتا، یعنی ژنرال آیرونساید، چند روز قبل از کودتا از طریق عراق ایران را ترک نمود تا به‌هنگام وقوع کودتا، در ایران نباشد. انگلیسیها تمام جوانب موضوع را پیش‌بینی نموده بودند؛ بنابراین به حضور مستقیم آیرونساید ضرورتی نبود. سرانجام نیروی دوهزاروپانصدنفری قزاق به سوی تهران حرکت کرد و روز یکشنبه دوم اسفند، اردوی قزاق به فرماندهی رضاخان میرپنج به چهارفرسخی تهران ــ شاه‌آباد ــ رسید. آنها در شاه‌آباد استراحت نمودند تا شبانه وارد تهران شوند و کار را یکسره نمایند. قزاقها کاملا از لحاظ لباس، کفش و ساز و برگ ضروری تامین شده بودند و در میان راه، مقداری پول نیز در میان آنها تقسیم گردید.

ازسوی‌دیگر انگلیسیها برای پیشگیری از برخورد نیروهای قزاق و ژاندارمری، سعی نمودند نیروهای ژاندارمری را که زیر نفوذ سوئدیها اداره می‌شد، از تهران خارج نمایند. گفته شده است آنها را در باغ‌شاه و یوسف‌آباد که مقر آنها بود، مستقر نمودند اما به آنها تفنگ بی‌فشنگ داده شده بود. با این اقدام، عملا نیروی ژاندارم به حاشیه رانده شد و دست قزاقها برای وصول به هدف آزاد گردید. به‌این‌ترتیب همه‌چیز مهیا و برای زدن ضربه نهایی آماده بود. سرانجام نیمه‌شب اسفند، کودتاچیان وارد پایتخت شده و نقاط اصلی و مهم شهر را تصرف نمودند.

ملک‌الشعراء بهار در ارتباط با شب حمله کودتاچیان به تهران می‌نویسد: «نزدیک سحر یک تیر توپ از میدان مشق قدیم به اداره شهربانی شلیک کردند و به یکی از اتاقهای تامینات خورد و قزاق ها به اتفاق جمعی از بریگاد مرکزی که با قزاقها همداستان شده بودند، به نظمیه (شهربانی) ریختند و شلیک با تفنگ در اداره نظمیه و کلانتریها آغاز شد و تا مدتی دوام داشت.» یکی از شاهدان عینی که خرابکاریهای کودتاگران را از نزدیک مشاهده نمود، امیل لوسوئور فرانسوی بود. وی دراین‌باره می‌نویسد: «ما وارد اتاقهای نظمیه شدیم. شیشه پنجره‌ها و اثاثیه اتاق و میز و صندلیها درهم شکسته‌اند. کاغذها و پرونده‌ها به‌طورپراکنده بر روی زمین ریخته‌اند. کشوهای قفسه‌ها بر روی زمین واژگون شده‌اند. به‌ هیچ‌چیز رحم نشده است و هیچ‌چیز از قلم نیفتاده است. رگه‌های خون بر روی فرشهای دفتر ژنرال وستدهال (Westdhal) ــ رئیس‌پلیس ــ لخته بسته‌اند. از او و مربیان سوئدی نشانی دیده نمی‌شود.»

در مورد تعداد کشته‌شدگان و مجروحان، ملک‌الشعرا بهار می‌نویسد: «یک محبوس فراری و یک پاسبان در مرکز شهربانی کشته شد. دو پاسبان هم در کلانتریها به قتل رسیدند و هفت‌تن هم مجروح شدند که آنها هم به‌تدریج مردند.»

در مجموع تعداد کشته‌شدگان اولیه و تعداد کسانی که بعدا بر اثر جراحات وارده فوت نمودند، یازده نفر تخمین زده می‌شود. در نتیجه اقدام کودتاگران، کابینه ساقط گردید و قوای قزاق با اعلام حکومت نظامی، کنترل شهر را به‌دست گرفتند. توقیفها توسط عوامل کودتا از همان روز اول کودتا شروع شد. در میان دستگیرشدگان، دوگونه افراد دیده می‌شدند: 1ــ خانواده‌های مهم و سرشناس مثل نخست‌وزیران سابق، وزیران سابق، شخصیتهای متمول و ثروتمند 2ــ سرکردگان گروههای مخالف قرارداد ایران و انگلیس، رهبران حزب دموکرات و عوامل بلشویک ("مهره نظامی کودتای 1299") .

کودتا به گونه ای طراحی شده بود که با رضایت احمدشاه همراه شد. فردای روز کودتا ، از طرف احمدشاه رضاخان میرپنج ملقب به سردار سپه و سیدضیاء الدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد ، به سمت رئیس الوزراء مفتخر و منصوب شدند . به روایت اسناد این تحول و برنامه به قدرت رسیدن این دو تن با اطلاع و طراحی انگلستان صورت پذیرفت و اجرا شد (چکیده تاریخ ایران ، ص166) . بعضی از اهل تحقیق می گویند در مورد ایران دو جریان موازی و متمایز در انگلیس وجود داشته است . دو سیاست منفک از هم اما نه الزاما متمایز در بریتانیا شکل گرفت : نماینده یک سوی این سیاست لرد کرزن وزیر امور خارجه بود که قرارداد 1919 وثوق الدوله را به ایران تحمیل کرد و نماینده سوی دیگر کسانی بودند که کودتای سوم اسفند را طراحی کردند (ایران از سقوط مشروطه ، ص 20) . سویه دوم اعمال نفوذ ، تمام عوامل اصلی پشت پرده را از انگلیسی ها انتخاب کرده بود ؛ عواملی که بعضا در عین سیاستمداری ، سرمایه دار و سرمایه سالار هم شناخته می شدند . منشأ اصلی کودتا را باید در فعالیتهای دائم التزاید همین گروه یعنی سرمایه سالاران بریتانیایی دانست که گردانندگان آن عبارت بودند از برخی اعضای کابینه لوید جرج مانند لرد اروین مونتاگ وزیر امور هندوستان ، لرد چلمسفورد نایب السلطنه هندوستان ، سر وینستون چرچیل وزیر جنگ ، و منشی مخصوص نخست وزیر یعنی سر فیلیپ ساسون . از سویی هربرت ساموئل نخستین قیّم فلسطین بعد از خاتمه جنگ اول جهانی و پسر عموی ادوین مونتاگ ( که شاید هم او بود که سیدضیاء را پس از پایان یافتن ماموریت کودتا ، به عنوان دلال در خرید زمینهای فلسطینی ها برای یهودی ها وارد کرد) همسو با برخی از محافل خاص ایرانی به نوعی در این کودتا دخیل بود . اینان ظاهرا بدون اطلاعرسانی به وزیر خارجه وقت یعنی لرد ناتانیل جرج کرزن و با هماهنگی بعضی از اعضای سفارت بریتانیا در تهران کودتا را سازمان دادند (ر. ک : همان ، ص19) . اشاره کسروی در مورد حامیان اصلی رضاخان هم می تواند موید آن باشد که انگلیس چه در مورد ایران و چه در مورد روسیه دوگانگی نظر و عمل داشته است . به گفته کسروی در این قبیل موارد انگلستان از افراد ظاهرا غیر مسئول مثلا دانشمندان ( ادوارد براون ) یا تجار (مستر لینچ ) نیز استفاده می کرده است ( ر.ک: تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 388) .

بخش عمده ای از طرح کودتا استفاده از زمینه های به حق و ناحق اعتراض و قدرت طلبی در داخل بود. دشواری هایی که اشغال آذربایجان توسط روسیه و عثمانی به همراه آورده بود باعث افزایش ناآرامی و ملی گرایی در تبریز شد. یک رهبر محلی حزب دموکرات که در 1909(1288) به نمایندگی در مجلس دوم انتخاب شده بود ، به نام شیخ محمد خیابانی کنگره ای مرکب از 450 نماینده را فراخواند تا حزب دموکرات جدید آذربایجان را تاسیس کند. حزب چندین خواسته عمده خود را به تهران فرستاد که شامل اصلاحات دموکراتیک از جمله تقسیم اراضی ، انتصاب حکمران مورد حمایت آذربایجان و انتخابات مجلس ملی و انجمن های ایالتی و ولایتی می شد. آنها همچنین خواستار آن بودند که کارمندان دولت در آذربایجان با توافق اهالی محلی منصوب شوند ، و نمایندگی و بودجه های محلی با اهمیت سیاسی و جمعیت شناختی آذربایجان همخوانی بیشتری داشته باشد . شورشی که خیابانی آغازگر آن بود در آوریل 1920(فروردین 1299) به بار نشست . زمامداری ایالت را حزب دموکرات آذربایجان به دست گرفت . البته دموکرات ها در پی جدایی نبودند اما ایالت خود را "آزادیستان"(سرزمین آزادی) نامیدند این جنبش نسبت به نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچک خان جنگلی از عمق کمتری برخوردار بود ، گرچه برخی از دیپلمات های انگلیسی به جنبش جنگل همچون متحدی در برابر بلشویک ها می نگریستند (ایران دوران قاجار، ص130).

سیاست انگلیسی ها در آذربایجان و گیلان که در معرض تهدید و تصرف از سوی روسها به نظر می رسیدند دفاع از حکومت مرکزی در برابر جنبش های محلی بود. اما در جاهای دیگر به ویژه در مناطق نزدیک به میدان های نفتی در لرستان و بخصوص در خوزستان که شیخ خزعل بر آن حاکم بود ، از ایلات محلی حمایت می کردند. شیخ خزعل رئیس قبیله بنی کعب بود که در سواحل اروندرود (شط العرب) زندگی می کردند . او در طول جنگ جهانی اول به انگلیسی ها در حفظ افراد و تجهیزاتی که آلمانی ها و عثمانی ها به آن چشم داشتند کمک کرده ، و در عوض از کمک مالی و تسلیحاتی و به رسمیت شناختن نوعی خودمختاری اش نسبت به حکومت تهران برخوردار شده بود. این سیاست بعدها انگلیسی ها را در یک تنگنای دشوار قرار داد ، چرا که می بایست بین پشتیبانی از متحدان قدیمی یا به وجود آوردن یک حکومت مرکزی مقتدرتر یکی را انتخاب می کردند (همان ، ص113و132).

در روایت کودتای سوم اسفند ، امیل لوسوئور استادفرانسوی علوم سیاسی در تهران ، در ایام کودتا گاهی روز به روز یادداشت نوشته :

21 فوریه 1921(2 اسفند 1299) : امشب در حدود ساعت 2 بامداد با سر و صدای شدید تیراندازی و شلیک چند تیر توپ از خواب پریدم ... ( زمینه چینی های انگلیس ، ص135) .

22 فوریه 1921(3 اسفند 1299) : بازداشت افراد ادامه دارد ... (همان ، ص 137) .

23 فوریه 1921(4 اسفند 1299) : دو تن از فرزندان امام جمعه خویی به دیدنم آمدند ... ( همان ، ص139) .

24 فوریه 1921(5 اسفند 1299) : همه چیز اندک اندک نظم ظاهری به خود می گیرد (همان ، ص140) .

گویا در جریان کودتا نوعی وفاق بین همه دولتهای دی نفوذ یا مرتبط با دربار خاصه انگلیس و خود دربار و کودتاچی ها وجود داشته است . لوسوئور در یادداشت هایش می نویسد :

از او ]ژنرال وستدهال[ رئیس پلیس سوئدی پایتخت و مربیان سوئدی ]در نظمیه[ نشانی دیده نمی شود . از یک افسر ایرانی پلیس که با او آشنایی دارم در باره آنچه روی داده سوال می کنم . می گوید :

از وزارت کشور تلفنی به کلانتریها دستور داده شد که مقاومت نکنند. فقط به ما اطلاع نداده بودند و در نتیجه ما مقاومت کردیم و نتیجه جنگ همینها ]همین خونهای ریخته شده روی فرش های دفتر ژنرال[ هستند که می بینید . من فکر می کنم که همه با این کار موافق بوده اند و کودتایی است که خود شاه و دوستان انگلیسی اش تدارک دیده اند ( همان ، ص136) .

سپهدار که تا دیروز نخست وزیر بوده ، لابد از آنجا که عاملان کودتا خطری از ناحیه او احساس نمی کنند در خانه اش تحت نظر قرار گرفته است (همان ، ص137) .

امیل لوسوئور مدرس علوم سیاسی فرانسوی و حالا شاهد عینی در یادداشت 22 فوریه 1921(3 اسفند1299) می نویسد:

این کودتا که از مدتها پیش تدارک دیده شده بود به وسیله ایادی سفارت انگلیس به اجرا درآمد . این افراد می خواهند به هر شکل و به هر قیمتی که شده است مواد اصلی قرارداد 1919 را به اجرا درآورند . اینکه گاهی تنی چند از افراد معروف به هواداری از انگلیس را بازداشت می کنند یا بدان سبب است که دیگر به وفاداری ایشان اعتقادی ندارند و یا اینکه به اموال شان چشم طمع دوخته شده است (همان ، ص 137و138) .

وی در ادامه به بعضی از تضییقات اشاره می کند که بعد از کودتا علیه روسها و فرانسویها اعمال شده است (همان ، ص144و145) . مع الوصف بر اساس مذاکرات محرمانه میان انگلیسی ها ، روس ها و ایرانی ها ، پس از آنکه رضاخان در فوریه 1921(اسفند 1299) به قدرت رسید ، انگلیسی ها و روس ها موافقت کردند ایران را ترک کنند و اجرای آن را آغاز نمودند (ایران دوران قاجار، ص125) .

مقطع زمانی 1299 تا 1304 (1921-1926) یعنی حدفاصل کودتا تا تاجگذاری رضاخان که بررسی می شود ، نقش گام به گام اما مرموز انگلیس در آن مشهود است . پیش از این دوره ، ایران بر اثر عملیات نظامی زمان جنگ اول ، شورش ها و تباهی اقتصادی در بسیاری از مناطق و نیز تلاشهای انگلیس برای برقراری نوعی تحت الحمایگی به منظور دفاع از هندوستان و نفت ایران و عقب نگه داشتن بلشویسم ، از هم گسیخته و ویران شده بود (ر. ک : همان ، ص135) . در چنین شرایطی ، بسیاری از ایرانیان حکومتی می خواستند که قدرت کافی برای ایجاد تمرکز ، فرمانروایی کارآمد و اجرای اصلاحات عمده را داشته باشد . چنین حکومتی خودکامه تر از آنچه که بسیاری امید داشتند ، به دنبال کودتای فوریه 1921(اسفند1299) شکل گرفت. رهبری کودتا را دو نفر بر عهده داشتند : رضا خان که فرمانده ارتش شد ، و سید ضیاء الدین طباطبایی یک روزنامه نگار ملی گرای طرفدار انگلیس که به نخست وزیری رسید (همان ، ص136) . تحلیلی که نیکی آر.کدی در مورد کودتا ارائه می کند (ایران برآمدن قاجار ، صص135-153) نشان می دهد که او نیز عمدتا انگلیسی های حکومتگر در هند را در کودتا موثر می شناسد تا لردکرزن وزیر امورخارجه انگلستان را .

پس از کودتا ، وزیر مختار انگلیس سر پرسی لورین که در سال های اولیه حکومت رضاخان در ایران بود ، دولت خود را متقاعد کرد که به رضاخان از نظر مالی کمک کند و از سیاست های داخلی کلیدی او پشتیبانی نماید . این بخشی از مساعدت و همراهی عمومی با رژیم های ملی گرای محافظه کار در خاورمیانه بود ، پس از آن که ثابت شده بود سلطه مستقیم دیگر ممکن نیست ( همان ، ص139) . اما رضاخان خود بنا بر "تقریرات" ]همان کتاب "تقریرات مصدق در زندان"[ در حضور مستوفی الممالک ، مشیرالدوله ، تقی زاده ، حاج میرزایحیی دولت آبادی ، حاج مخبر السلطنه و علا اقرار کرده است که او را انگلیسی ها آورده اند ( نامه های برلن ، ص204) . بعضی شواهد موید اقرار منسوب به رضاخان است . مثلا اینکه بنا بر گزارش اگنرت کاردار وقت سفارت امریکا در ایران به وزارت خارجه ایالات متحده ، چکمه های انگلیسی در پای قزاق های کودتاچی بوده است : شمار زیادی از نیروهای قزاق به صورت مخفی از قزوین به تهران حمله کردند . قزوین شهری است که افسران انگلیسی در ان مستقر هستند . مردم ایران متعجب اند که این تعداد نیروی قزاق چگونه توانستند بدون اینکه توجه انگلیسی ها را به خود جلب کنند از قزوین خارج شوند. این در حالی است که سه ماه پیش زمانی که افسران روس از ایران اخراج شدند ، تعدادی از آنان تلاش کردند به همراه شمار اندکی از قزاقها به سمت تهران حرکت کنند . اما بریتانیا به سرعت متوجه شد و حرکت آنها را عقیم گذاشت . پوتین قزاق هایی که تهران را فتح کردند از انبار انگلیسیها در قزاقخانه قزوین تامین شده است ( ر. ک: از قاجار به پهلوی ، ص161) .

وزیر مختار انگلیس ، سر پرسی لورین ، نسبت به رضاخان نظر موافق داشت و به جانبداری از او برخاست . انگلیسی ها برای تجدید سازمان ارتش به رضاخان اعتبار دادند و با همکاری با هیئت مالی جدید امریکایی به سرپرستی آرتور میلسپو موافقت کردند . وقتی احمدشاه که آماده سفر به اروپا بود ، رضاخان را به نخست وزیری منصوب کرد مخالفتی نکردند. همین که رضاخان ارتش را تحت امر خود درآورد ، از چنان قدرتی برخوردار شد که شاه در برابرش دیگر هیچ اختیار و قدرتی نداشت (همان ، 141) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:49