نگاه دیگر، تاملی در ارزشهای ادبی تاریخ بیهقی (3)

ساخت وبلاگ

نگاه دیگر ، تاملی در ارزشهای ادبی تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی و شرح حال و زندگی‌

محمدحسن صنعتی

از خانوادة ابوالفضل بیهقی اطلاع چندانی در دست نیست‌. این قدر هست که وی در کتاب خود از پدرش یاد می‌کند و وی را خواجه می‌نامد. «آنجا او را با خواجه پدرم رحمة‌الله علیه صحبت و دوستی افتاد.»[1] و خواجه لقبی افتخاری بود برای وزرا و معلمان‌. شاید منظور وی این بوده است که پدرش نیز در خدمت دولت بوده است‌ (والدمن‌: 63) . وی که بعداً از رجال عصر غزنوی شد، در سال 385 ق‌. یعنی یکی - دو سال پس از آنکه حکمران سامانی ادارة امور خراسان را به سبکتگین واگذار کرد به دنیا آمده‌. پس با تولد غزنویان‌، متولد شده‌؛ زمانی که سبکتگین داماد الپتگین سلسلة غزنوی را بنیان نهاد. این مرد نامی چون به روزگار نوجوانی رسید در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی که ادیب بزرگی چون بونصر مشکان ریاست آن را بر عهده داشت با سمت شاگردی به دبیری پرداخت‌ (بیهقی‌، ب 1375، 1: دوازدهم‌). سال آغاز شاگردی ابوالفضل ـ نزد بونصر ـ 412 بوده است‌. بعید است که بیهقی پیش از آن هم به دستگاه غزنویان راه یافته و اگر هم یافته دارای سمت مهمی بوده باشد. خود او تأکید دارد که در سالهای حدود چهارصد هجری به نیشابور بوده بی‌آنکه به غزنویان پیوسته باشد.[2] وی بیشتر دوران کودکی و جوانی خویش را در نیشابور گذرانده‌ (والدمن‌، همان‌: 63) . پدرش ظاهراً تا سال 416 زنده بوده‌ (فروزانفر، 1383: 327) . وی که از 27 سالگی در سلک دبیران خاندان محمود غزنوی بود،[3] در 36 سالگی پس از مرگ امیر محمود در سال 421 و جانشینی امیر محمد و سپس برکناری او و به قدرت رسیدن امیر مسعود، دبیر اول دیوان و دستیار نزدیک بونصر مشکان می‌شود.

اوج ارتقا یافتن ابوالفضل در عهد عبدالرشید (444 ـ 441 ق‌) کوچکترین فرزند محمود غزنوی بود. ابوالفضل بیهقی به ریاست دیوان رسالت برگزیده شد (بیهقی‌،1375ب: 163) اما کمی بعد از ابتدای سلطنت عبدالرشید، حال بیهقی رو به تباهی نهاد . بیهقی به عنوان رئیس دیوان رسالت از بدکرداریها و رفتار خودسرانة غلامی سرکش به نام «تومان‌» اظهار ناخرسندی می‌کرد. تومان بدان سبب از بیهقی نزد امیر به سعایت پرداخت و عاقبت اجازه یافت تا وی را فروگیرد و خانه‌اش را غارت کند. سپس خود او را مقید کرد و در قلعه بازداشت‌ (یاحقی ـ سیدی،‌ 1384: 12) . عبدالرشید خود خردترین فرزند بازمانده از سلطان محمود بود که در رجب سال 441 از حبس درآمده بر تخت نشانده شده بود (باسورث‌، ‌1381، 2: 167) . در سال 443 که طغرل کافر نعمت بر عبدالرشید خروج کرد و او را کشت بسیاری از خادمان درگاه را در قلاع محبوس ساخت‌. از آن جمله بیهقی را از حبس سلطان یا به قولی حبس قاضی غزنین بیرون آورد و به زندان قلعه فرستاد (صفا، 1369، 2: 890). قاضی غزنین بیهقی را از جهت مهرزنی از قلعه به حبس خود برده بود (یاحقی ـ سیدی‌، همان‌: 13). ایام امیری طغرل‌، پنجاه و هفت روز بیشتر نپایید زیرا غلامی به نام نوشتگین زوبین‌دار وی را بکشت (سال 444 ق‌) و دیگربار «ملک با محمودیان افتاد». از کشته شدن عبدالرشید تا پایان عمر بیهقی (صفر 470 ق‌) اطلاع درستی از زندگانی او نداریم‌. (باستانی پاریزی‌، 1381: 167)

به نقلی نیز وی فاصلة 444 تا 470 را در انزوا به سر برده است (اتحاد، 1379، 2: 325) اما وی در واقع روزگار با یادداشتهایی می‌گذرانیده است که احتمالا از سال 409ه.ق. مقارن با شروع همکاری اش با دربار جمع آورده بوده‌. دست کم از ابتدای دورة مسعود و شاید از آخرین سالهای حکومت محمود، مهمترین اسناد دولتی‌، پیش‌نویس نامه‌ها و مواضعه‌ها یا قراردادهای سیاسی از زیردست بیهقی می‌گذشت و او با خط خوشی که داشت از روی این اسناد نسخه‌برداری می‌کرد. ابوالحسن علی بن زید بیهقی همشهری ابوالفضل بیهقی در صفحة 175 تاریخ بیهق‌[4] می‌نویسد: «او دبیر سلطان محمود بود به نیابت ابونصر مشکان و دبیر سلطان محمد بن محمود بود و دبیر سلطان مسعود، آنگاه دبیر سلطان فرخزاد. چون مدت مملکت سلطان فرخزاد منقطع شد انزوا اختیار کرد و به تصانیف مشغول گشت‌.» بنابراین، بیهقی نگارش را در 451 ق آغاز کرده است‌. اما محققان معاصر معتقدند بیهقی پس از رهایی از حبس دیگر هیچگاه شغل رسمی نپذیرفته‌ (ر.ک : یاحقی ـ سیدی‌، 1384). لذا نمی‌توانسته دبیر سلطان فرخزاد باشد، و به طور جدی در تدارک تدوین کتاب خویش برآمده‌. «پس از آنکه این تاریخ آغاز کرده بودم به هفت سال‌، روز یکشنبه یازدهم رجب سنة خمس و خمسین و اربعمائه و به حدیث ملک محمد سخن می‌گفتم‌» (بیهقی‌، 1375الف: 86) او از سال 448 به نوشتن «دیبای خسروانی‌» (همان‌: 497) خویش آغاز کرد.[5]

واپسین سالهای عمر بیهقی که تا صفر سال 470 پایید، همه در روزگار امیری ابراهیم بن مسعود گذشت و علی‌الاصول تمامی آن مدت را به تحریر کتاب خویش اشتغال داشت تا اینکه در همان غزنه درگذشت‌، بی‌آنکه خبری از گورجایش مانده باشد (یاحقی ـ سیدی‌، 1384: 13).[6] بنابر پژوهش محمدتقی بهار، بیهقی تدوین و نگارش تاریخ را در شصت و سه سالگی به سال 448 آغاز کرد و در فرصت بیست و دو سالة آخر زندگی این کار سترگ را که حاصل عمر اوست به پایان آورد و سرانجام در صفر سال 470 روی در نقاب خاک کشید (خطیب رهبر، 1375ب، 1: شانزدهم‌) .

بیهقی در اواخر عمر یک چند به زندان افتاد و بعد از رهایی عزلت گزید و تا پایان عمر به انشأ و تنقیح تاریخ خویش اشتغال داشت‌ (زرین‌کوب‌، 1383: 130). پس از جلوس فرخزاد ]بن مسعود[[7] بر تخت سلطنت‌، گرچه بیهقی از زندان و تعقیب رهایی یافت و حتی طرف اعتماد و رجوع سلطان واقع شد، دیگر شغل و مسئولیت رسمی و دیوانی نپذیرفت و اندیشة تدارک و تألیف تاریخ خاندان و عصر غزنویان ـ که سالها آرزوی انجام آن را در دل پرورده و برای گردآوری منابع آن رنج فراوان برده بود ـ بیش از پیش در وی تقویت شد. بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 . ق به تألیف تاریخ خود پرداخت‌. نظر به اینکه گفته شده است وی اثر خود با این وسعت پرداخت را در 451 به انجام رسانیده یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود[8]، می‌توان تأیید کرد که وی یادداشتهای مفصل‌، دقیق و کارآمدی در طول سالیان خدمت گرد آورده بوده که می‌توانسته از آنها برای نگارش سریع و دقیق تاریخ خود سود جسته باشد.

اما در این باب که گورجای بیهقی پیدا نیست‌، گمان می‌رود که بیهقی در اواخر عمر آواره شده و سپس به سرزمین آبأ خود بازگشته‌؛ و شاید در مقبرة خانوادگی خاندان بیهقی مدفون شده است‌. این مقبره هم‌اکنون در ششتمد سبزوار وجود دارد و قبر ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق صاحب تاریخ بیهق‌ در آنجاست‌. چیزی که مسلم است این است که در مقابر غزنه نامی از قبر بیهقی وجود ندارد (باستانی پاریزی‌، 1381: 167) .

بیهقی زمانی از مقرّبان غزنویان بوده است‌. این تقرب نمایانگر برتری او نیز هست در مقام یک مورخ‌؛ چرا که مورخی خردمند بود چنانکه در کتاب خود شواهد مغایر هم را با دیدی انتقادی مورد سنجش قرار می‌دهد و روایتش دست اول است زیرا خود شاهد عینی بسیاری از رویدادهایی که شرح می‌دهد بوده است‌ (باسورث‌، 1381: 8) . مردی است پخته‌، خردمند، فکور، کتاب خوانده‌، قریب هشتاد و پنج سال در جهان زیسته‌، از 385 تا 470. از زمان محمد تا زمان عبدالرشید غزنوی که به رسالت در دیوان رسائل او رسیده‌، در مرکز ثقل حکومت و در جزر و مدهای سیاسی مملکت زیسته و به قول خود غالباً «در میان کار» و ناظر تحولات و اتفاقات بیشمار بوده است‌.

 محمدعلی اسلامی ندوشن‌، مؤلف مقالة « جهان‌بینی ابوالفضل بیهقی‌»، بیهقی را دارای اندیشه‌ای چونان فردوسی می‌شناسد. او نیز تمام کردن کتاب خود را آرزو می‌کرده است‌. به عبرت‌انگیز بودن داستانها نظر داشته‌. به خرد عقیده می‌ورزیده است و بی‌اعتباری جهان از باورهای او بوده است‌. حکم تقدیر را بها می‌داده و به مکافات عمل قائل بوده است‌ (صنعتی‌، 1384: 15 ـ 12). البته او در ادامه مقاله مزبور تفاوتهای این دو شخصیت را نیز توضیح می‌دهد و می‌نویسد : فردوسي به ايران باستان گرايش دارد و بيهقي به اسلام‌. بيهقي جهان را گردنده بر مدار دين مي‌داند و فردوسي حكيمانه دنيا را بي‌سروپايي مي‌داند. بيهقي روح خيامي ندارد. مي‌گويد بايد به فكر دنياي ديگر بود، در حالي كه فردوسي علاج‌ِ بي‌اعتباري دنيا را در آن مي‌داند كه آن را به شادي بگذراند بي‌آنكه نيكوكاري را از ياد ببرد (1374: 20.) . با مقدمه محمددهقانی بر کتاب حدیث خداوندی و بندگی(1394) نیز، ما متوجه تفاوتهای ابوالفضل بیهقی و ابوالقاسم فردوسی می‌شویم (همان:65).در می‌یابیم که بیهقی از فردوسی و ایرانگرایی عدول می‌ورزیده است (60). او به زبان و ادبیات عربی گرایش داشته است (64) . و ضد ایرانی بوده است (63)

بیهقی مردی است معتقد به دین‌. هم به خاندان غزنوی و اخلاق و آیین‌های موجود معتقد بوده است‌. روشن‌بینی و خرددوستی او نیز از دایرة آیین‌ها بیرون نمی‌رود. دین او دین رایج زمانه است و یقین دارد که بهترین دینهاست‌. قدرتهای زمان خود را مورد تأیید خدا می‌داند و در حقانیت آنها تردید روانمی‌دارد. پادشاه را یک درجه فروتر از پیامبران می‌نهد و هر دو را برگزیدة ایزد می‌داند. با همة عفت قلم‌، از یک دسته اشخاص به درشتی یاد می‌کند. اینها کسانی هستند که در نظر او به سلطان خیانت ورزیده‌اند.

با این همه از شرح حال و احوال ابوالفضل بیهقی چیز چندان زیادی نمی‌دانیم‌.[9] «این پنج و شش سطری که ما از شرح حال بیهقی می‌دانیم‌» به نظر باستانی پاریزی، از کتاب تاریخ بیهق و مقدمة آن است که «استاد فقید بی‌نظیر کم‌ادعای پاکباز مرحوم احمد بهمنیار کرمانی با آن دقت و صحت چاپ کرد.» (باستانی پاریزی‌، 1381: 434) در واقع‌، دو منبع اصلی دربارة زندگانی بیهقی موجود است‌. ابتدا دو یادداشت موجود در تاریخ بیهق که توسط ابن فندق در 563 به رشتة تحریر درآمده است‌، و دومین منبع خود متن تاریخ بیهقی می‌باشد.[10] حتی وقتی این دو متن تلفیق گردد بازهم اطلاعات موجود در مورد بیهقی کافی نیست‌. البته اگر تاریخ بیهقی را با دقت مورد مطالعه قرار دهیم اطلاعاتی که به دست می‌آید اگرچه در مورد زندگانی‌، محل و تاریخ جزئیات این زندگی تصویر دقیقی ارائه نمی‌دهد، شخصیت و اهداف وی را تا حدودی ترسیم می‌کند (والدمن‌، 1375: 63) .

بیهقی عربیدانی چیره بوده که ترجمة نامه‌های خلیفة عباسی به مسعود را ارائه می‌کرده‌. از جمله نامة خلیفه القائم به سلطان مسعود و همچنین بیعت‌نامة سلطان مسعود به خلیفه (بیهقی، 1383: 305 ـ 298)‌. اصل این دو نامه که به عربی بوده‌، توسط بیهقی  ترجمه شده است‌ (پرویز، 1336: 330).[11] به خطی نیکو می‌نوشت و این نشان از روحی منظم و معتدل داشت‌.

در سلوک وی نوعی قناعت‌گرائی اندیشمندانه به چشم می‌خورد. ابن فندق در اشاره به همین خُلق بیهقی می‌نویسد: و خواجه ابوالفضل بیهقی گوید: نشاید خدمتکار سلطان را نقد ذخیره نهادن که این شرکت جستن بود در مُلک‌، چه خزانه به نقد آراستن و ذخیره نهادن از اوصاف و عادات ملوک است‌. و نه ضیاع و عقار ساختن ـ که آن کار رعایا بود و خدمتکار سلطان درجه و رتبت دارد میان رعیت و میان سلطان‌: از رعیت برتر بُوَد و از سلطان فروتر. به سلطان مانندگی نباید کرد در نقد ذخیره نهادن و به رعیت مانندگی نباید جست در ضیاع و مستغلات ساختن‌. اندر خدمت سلطان به رسومی قناعت باید کرد و از آن خرجی بر رفق می‌کرد و جاه و نفاذ امر و خرجی متوسط از خدمت سلطان بیش طمع نباید داشت و به این جاه کسب دنیا نباید کرد تا بماند ـ که اگر جاه را سبب کسب دنیا سازد هم جاه زایل شود و هم مال‌، و روا بود که جان را آفت رسد (1317: 176 و 177) .

بیهقی در دیوان رسالت غزنوی چندان امانت و درستی و شایستگی نشان داد که «خزانه حجت‌» که به تعبیر علی اکبر فیاض ظاهراً جایی بوده که اسناد مهم و ضبط کردنی را در آنجا می‌گذاشته‌اند به وی سپرده شده بود: استادم برفت و نزدیک امیر بماند تا نماز دیگر. پس به دیوان بازآمد و آن ملطفة بوالفتح حاتمی نایب برید مرا داد و گفت‌: مُهر کن و در خزانه حجت نِه‌ (بیهقی‌، 1383: 511) .


[1]. ر. ک‌: بیهقی‌،  1375الف: 314.

[2]. ر. ک‌: بیهقی‌،1375 الف : 130، 246، 457. و نیز : یاحقی‌-  سیدی‌، 1384: 11.

[3]. طی داستان وفات بونصر مشکان استاد خود می‌گوید: «نوزده سال در پیش او بودم‌.» چون بونصر مشکان در سال 431 وفات یافته بود 19 سال قبل از آن مقارن با سال 412 می‌شود (پرویز، 1336: 464) .

[4]. در نیمة دوم قرن ششم تألیف شده و با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار در سال 1317 هجری شمسی در تهران به چاپ رسیده است‌.

[5]. محمدتقی بهار (نقل در: خطیب رهبر ،‌1369: پنج‌) و فروزانفر (‌1383: 328) نیز معتقدند بیهقی نگارش اثر خود را در سال 448، و در شصت سالگی آغاز کرده است‌؛ و رضا مصطفوی سبزواری می‌گوید: بیهقی در صفر 451 به ادامة کار تألیف کتاب مشهور خود تاریخ بیهقی اشتغال داشته‌ (1379: 326) . اما کریم کشاورز معتقد است ابوالفضل بیهقی نوشتن این تاریخ را در سال 451 ﻫ. ق آغاز کرده‌ (1371، 1: 307) .

[6]. البته بعضی نیز در قولی شاذ معتقدند چون وقایع دورة غزنویان را تا اوایل سلطنت سلطان ابراهیم یعنی تا سال 451 نوشته‌، احتمال قوی می‌رود که مقارن همین ایام هم وفات کرده باشد زیرا اگر در این اوان وفات نکرده بود چون خود مکرر وعده می‌کند که تاریخ آل سبکتگین را تا عصر خود بنویسد، چون این تاریخ را به سال 451 یا کمی بعد از آن ختم کرده به نظر می‌رسد که دست مرگ او را از تعقیب این کار منع آمده است‌ (اقبال‌، 1350: 65) . مع‌الوصف‌، گویا غفلتی واقع شده است از اینکه آنچه به نام تاریخ بیهقی در دست ماست‌، تنها بخشی از تاریخی است که بیهقی در سی جلد نگاشته و ما امروز تنها به یک پنجم آن دسترسی داریم و نمی‌توان بر اساس آنچه در اختیار داریم‌، با قطع یا احتمال قوی در مورد سال مرگ بیهقی اظهارنظر کنیم‌.

[7]. ابوشجاع فرخزاد فرزند مسعود غزنوی و هشتمین امیر از سلسلة غزنویان‌. مدت امیری وی از 444 تا 451 هجری بوده است‌ (دبیر سیاقی‌، 1381: 199) . وی که بعد از کشته شدن عبدالرشید بن محمود به دست طغرل و از میان رفتن طغرل که او نیز چندی بر تخت نشسته بود نوبت حکمرانی یافت‌، هنگامی که بیهقی در حال و بلکه میانة نگارش تاریخ خود بود درگذشت و برادرش ابراهیم بن مسعود بر تخت نشست‌ (یاحقی‌، سیدی‌، 1384: 13) .

[8]. جلوس 451، فوت 492.

[9]. آنچه آمد عمدتاً از خلال تاریخ بیهقی استفاده و استنباط می‌شود. البته از بعضی منابع چون مجمع الانساب شبانکاره ای می‌توان در باره اقران و معاصران نیز زمانه ای که بیهقی در آن زیسته است اطلاعاتی به دست آورد.دراین اثر که یکایک امیران غزنوی را معرفی می‌کند، به پندنامه "امیرسبکتگین مر فزند خود را محمود" دسترسی داریم . فرزندان سبکتگین از جمله یوسف و شخصیتهایی چون ابوالعباس اسفراینی و خواجه احمد حسن معرفی شده اند و اطلاعات کارآمد و روشنگر دیگری دارد (1363:  32، 36، 52) .

[10]. برای اطلاع بیشتر دربارة بیهقی رجوع شود به‌:

W. Borthlod, "Baihaki" Encyclopedia of Islam, 1: 752 - 773

[11]. نیز ر. ک‌. بیهقی‌، 1383: 668.

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 22:01