نگاه دیگر، تاملی در ارزشهای ادبی تاریخ بیهقی (2)

ساخت وبلاگ

نگاه دیگر ، تاملی در ارزشهای ادبی تاریخ بیهقی

بیهقی و محیط نشو و نما

محمدحسن صنعتی

بیهقی در سال 385 در درة حارث‌آباد در بیهق تولد یافته است‌.[1] در نیشابور به تحصیل علم پرداخت و پس از آن به دبیری دیوان رسالت‌ِ[2] محمود بن سبکتگین ـ همان سلطان محمود غزنوی ـ رسید (خانلری (کیا)، 1349: 5). تاریخی که این دره زادة صبور از خود بیادگار نهاده‌، در عین‌ِ تشخص به عنوان اثر ادبی‌، تجربة تاریخی و تاریخ تجربی است به گونه‌ای که غور در گزارشهای زیسته شدة آن می‌تواند خواننده را از دالانهای تاریخ به ملایمت عبور داده به زاد و بوم و روزگار بیهقی برساند چرا که پدیدآورنده، آن دورانها را دیده و گویی خود، تاریخ مجسم است‌.

 بیهقی نخست شاهد جهان‌گشاییها و عظمت دستگاه یک غلامزاده به نام محمود[3] است و سپس شاهد درگیریهای فرزندان وی‌، مسعود و محمد بر سر فرمانروایی و توطئه‌ها و دسته‌بندیهای پسریان و پدریان (آرندس‌، 1969: 25) بر ضد یکدیگر و دسیسه‌هایی که باعث سرنگونیها و مصادرات و قتل دولتمردان محمودی یا پدریان می‌گردد. این بازیهای چرخ برای بیهقی جوان و هوشمند که دلی پاک و جانی آگاه دارد سخت عبرت‌انگیز است‌، به ویژه آنکه این طوفانها زندگی خود وی را نیز که در میان کار است دستخوش خیزابهای خویش ساخته است تا بدان جا که به گوشة زندان می‌افتد. بیهقی در وصف اوضاع زمان خود می‌گوید: "عمرها باید و روزگارها تا کسی آن تواند دید ]که من دیدم‌[."  باید دانست که تاریخ قطعی تسلط حکومتهای ترک‌نژاد (ترکان شرقی‌) در ایران از زمان غلبة سلجوقیان (سال 431 هجری‌) در خراسان آغاز شده است‌. حکومت دورة غزنویان آمیزه‌ای است از طرز حکومتهای ایرانی و ترک و عرب (سامانیان‌، دیلمیان‌، غزنویان و عباسیان‌) . محمود که در شاهنامة فردوسی از او به نام بندة بی‌هنر یاد شده، در ظاهر برای ترویج دین اسلام ولی در حقیقت برای غارت بتکده‌ها و مردم ستمدیدة هند بدان دیار لشکرکشی و مردم  شبه قاره را غارت زده کرد. این معنی در شاهنامة فردوسی در مضمون نامه‌ای که از زبان رستم فرخ‌زاد پرداخته شده و روزگار آینده را تا 400 سال بعد (روزگار محمود غزنوی‌) پیش‌بینی نموده‌، تجلّی پیدا کرده است‌.

کزین پس شکست آید از تازیان
 

 

‌ستاره نگردد مگر بر زیان‌
 

بر این سالیان چارصد بگذرد
 

 

کزین تخمه گیتی کسی نسپرد
 

شود بندة بی‌هنر شهریار
 

 

نژاد و بزرگی نیاید به کار
 

از ایران و از ترک و از تازیان
 

 

‌نژادی پدید آید اندر میان‌
 

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
 

 

سخنها به کردار بازی بود
 

زیان کسان از پی سود خویش
 

 

‌بجویند و دین اندر آرند پیش‌
 

در این بین‌، چنین به نظر می‌رسد که غزنویان بظاهر دوستدار اسلام و ایران بودند. نوروز و مهرگان و سده را به خاطر ایرانیان و عید فطر و اضحی را به خاطر خلیفه و به قولی‌، هر دو را در حقیقت برای محکم کردن پایه‌های سلطنت خود جشن می‌گرفتند (فلاح رستگار، 1374: 412 و 413). در گزارش بیهقی از بر تخت نشستن امیر مسعود آمده‌: پس رسول ]خلیفه‌[ بر پای خاست و منشور و نامه را بر تخت بنهاد و امیر بوسه داد و بوسهل زوزنی را اشارت کرد تا بستد و خواندن گرفت‌. چون تحیت امیر برآمد، امیر بر پای خاست و بساط تخت را ببوسید و پس بنشست‌ (بیهقی، 1375 الف: 52) . خلعت‌پوشی از متفرعات مشاغل بود و طی مراسمی خاص انجام می‌گرفت و به نسبت اهمیت شغل و صاحب شغل‌، نوع و تشریفات آن تفاوت می‌کرد: و خواجه ]احمد حسن میمندی‌[ خلعت بپوشید. قبای سقلاطون بغدادی بود سپیدی سپید، سخت خرد نقش پیدا و عمامة قصب بزرگ اما بغایت باریک و مرتفع و طرازی سخت باریک و زنجیره بزرگ و کمری از هزار مثقال‌... (فلاح رستگار: 420). مرسوم بود که برای امیران و سپهسالاران نواحی مختلف که به حکومت شهرهای بزرگ منصوب می‌شدند اسب می‌خواستند. فرزند (امیر محمد) را خلعت داد (سلطان محمود) و پیغام آمد نزدیک وی (امیر مسعود) به زبان ابوالحسن عقیلی که پسرم محمد را چنان که شنودی بر درگاه ما اسب امیر خراسان خواستند (همان‌: 426). خطبه به نام امیر در مسجد آدینه که محل اجتماع عامة مردم بود و معمولاً در روز جمعه یا پس از نماز جماعت که عامة مردم حضور داشتند خوانده می‌شد: روز آدینه این جا به تکیناباد خطبه به نام سلطان مسعود کردند. خطیب سلطانی و حاجب بزرگ و همة اعیان به مسجد آدینه حاضر آمدند و بسیار درم و دینار نثار کردند و کاری با نام رفت و نامه رفته بود تا به بست نیز خطبه کنند و کرده بودند (بیهقی، همان: 4) .

مجالس جشن و سرور و شادمانی در تاریخ بیهقی کم نیست‌. برخی از قبیل جشنهای رسمی ملی و مذهبی است و برخی مربوط به مجالس نشاط و شادمانی که به مناسبت خبری خوش و یا بشارت فتح برپا می‌شده است‌. از جمله جشنهای ملی که با شکوه و جلال در دربار مسعود برگزار می‌شده جشن مهرگان بوده است‌: روز آدینه شانزدهم ذوالقعده مهرگان بود .امیر رضی الله عنه بامداد به جشن بنشست، اما شراب نخورد و نثارها و هدیه‌ها آوردند سخت نیکو با تمامی شرایط آن‌ (بیهقی، همان: 4) . پیش از فرارسیدن رمضان مراسم کلوخ انداختن برپا می‌شد: امیر به نشاط این جشن و کلوخ‌انداز که ماه رمضان نزدیک بود بدین کوشک و بدین باغها تماشا می‌کرد و نشاط شراب می‌بود .پس ماه‌ِ روزه را کار بساختند و روز دوشنبه روزه گرفتند (همان‌: 433 و 434). پس از مراسم عروسی معمول بود که همراهان عروس به شهر خود بازمی‌گشتند در حالی که هر یک به فراخور خویش خلعتها یافته بودند: با دختر باکالیجار چندان چیز آورده بودند از جهیز معین که آن را حدّ و اندازه نبود (همان‌: 439).

مرسوم بود که سلطان همه روزه برای رسیدگی به کارهای کلی مملکت محفلی ترتیب می‌داد که مسئولان درجة اول مشاغل در این مجلس حضور می‌یافتند: و بار دادند و اعیان و بزرگان لشکر در پیش او (امیر) بنشستند و دیگران بایستادند و پس اعیان را پیش آوردند تنی پنجاه و شصت از محتشم‌تر (همان‌: 446). و در مورد مرگ بونصر مشکان نویسد: امیر گفت دریغ بونصر، و برخاست و خواجگان به بالین او آمدند و بسیار بگریستند و غم خوردند و او را در محمل پیل نهادند و پنج شش حمال برداشتند و به خانه باز بردند .آن روز ماند و آن شب‌. دیگر روز سپری شد رحمة‌الله علیه (همان‌: 454).

در استقبال از سلیمانی‌ِ رسول‌: امیر خواجه علی میکائیل را رحمه ا‌لله علیه بخواند و گفت‌: رسولی می‌آید. بساز ]تا[ با کوکبه‌ای بزرگ از اشراف علویان و قضات و علما و فقها به استقبال روی از پیشتر و اعیان درگاه و مرتبه‌داران بر اثر تو آیند (همان‌: 456).[4] در تاریخ بیهقی اطلاعاتی در باب بار دادن‌، ترتیب شرفیابی درباریان‌، بزمها، وصف ساختمان کاخها و دیوانها، آداب جنگ و شکار، مکاتبه میان پادشاهان‌، جاسوسی و جاسوس‌گذاری‌، زد و بندها و دهها نکتة دیگر هست که می‌تواند سند جامعه‌شناسی زمان بیهقی در محدودة مکانی خویش محسوب شود. از همین جمله است رسم پیشواز و نثار یا انواع ورزشها (همان‌).

غزنویان به دلیل آنکه در فضای فرهنگی سامانیان نشو و نما یافتند کم و بیش سیاست این خاندان را دنبال می‌کردند. هم از این رو امیران این دودمان در گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی اهتمام می‌ورزیدند. اما همان قدر که شکوه فرهنگی و اقتدار سیاسی و نفوذ اجتماعی دولت غزنوی بود که بیهقی را از مدرسه راهی دربار با هیبت محمود غزنوی می‌کرد، «این وحشیان دشتهای آسیای میانه‌» ناچار بودند که به کمک کارمندان بومی یعنی کارکنان دیوانسالاری ایرانی‌، خود را با رسوم حکومتی‌، تشکیلات نظامی و زندگی خصوصی ایرانی هماهنگ سازند (باسورث‌، 1381: 2) و بیهقی به این دلیل می‌توانست راوی دقیق روزگار خود باشد که دقیق نوشتن وظیفة او بود. مثلاً وظیفة مخصوص او نسخه‌برداری از متن کلیة مکاتبات از جمله قراردادها، نامه‌ها و قوانین بود (والدمن‌، 1375: 66) .

اندک تأملی در گروههای صاحب نفوذ در سلطنت غزنویان نشان می‌دهد که غلامها و غلامباره‌ها نیز جایگاهی داشته‌اند. به نظر باسورث‌، در دنیای سخت مردانه‌ای که پدید آمده بود، گاه‌، زیبایی ماهرویان سرمایه‌ای کارآمد می‌شد. ترک بچگان به جهت داشتن هیئت نیکو و روشنی رنگ پوست با ارزش بودند و تصادفی نبود که «ابن خاقان‌» مترادف «مأبون‌» گردید. بعدها نویسندگان مسلمان تا آنجا که توانستند جنبة جسمانی رابطة محمود و سوگلیش ایاز بن ایماق‌[5] غلام را موضوع مناسبی برای ذوق آزمایی قرار دادند . اما حال و هوای اخلاقی آن عصر به شدت با چنین روابطی مخالف بود. بیهقی در شرح یک واقعة جنبی می‌گوید که زیبایی غلامی شاهی او را از اعدام به خاطر جنایتی که مرتکب شده بود نجات داد و او را به راهی آورد که دوات‌دار سلطان گردید. یا ایاز پس از مرگ مخدوم خود هنوز در بر تخت نشاندن محمد پسر محمود و خلع او از پادشاهی نقش داشت‌ (باسورث‌، همان‌: 101).

دبیران هیچگاه جانب احتیاط محض و انقیاد کامل را فرو نمی‌نهادند. میزان احتیاط و محافظه‌کاری دبیران را می‌توان از این اظهارنظر مسعود بهتر دریافت‌، آنجا که پس از رسیدن ملطفه‌هایی به قلم آنان می‌گوید: و اما نویسندگان را چه گناه توان نهاد؟ که مأموران بودند و مأمور را از فرمانبرداری چه چاره است خاصه پادشاه و اگر ما دبیری را فرماییم که چیزی نویس‌، اگر چه استیصال او در آن باشد زهره دارد که ننویسد؟ (بیهقی‌، 1375 الف ‌: 30).

ابوالفضل بیهقی پس از سپری کردن دورة کودکی ابتدا در سبزوار و پس از آن در نیشابور ـ جایگاه اهل علم و مرکز درس و بحث ـ به فراگیری دانش روزگار گذرانید. در هر یک از فراوان مدرسة بزرگ نیشابور، چندین عالم درجة اول عصر، از صاحبان مهمترین تألیفات در زمینه‌های ادب و فقه و حدیث و اصول (کلام‌) و دیگر علوم عصر، به تدریس اشتغال داشتند که فهرستی از نام مدرسین این مدارس خود کتابی خواهد شد پهناور و نام بعضی از این مدرسان را در آثار سمعانی و سیاق عبدالغافر و کتب رجال و حدیث و تاریخ و ادب می‌توان یافت و اگر به نام و نشان عدة بیشماری ازاین دانشمندان توجه شود که منسوب به شهرها و نواحی دیگر عالم اسلامی هستند از سمرقند و فارس و غزنین و اصفهان و ری و گرگان و تفلیس و نخجوان و دربند و گنجه و شروان و بیلقان و مرورود و بغداد و هرات و سیستان و همدان و کرمان و کوفه و طبرستان و ساوه و فرغانه و چاچ و مصر و کاشغر و اسروشنه و اخسیکت و یزد و میبد و کرج و صنعا و بخارا و نخشب و قزوین و مراغه و شوش و شوشتر و مغرب و میافارقین و کازرون و اهواز و جوزجان و خجند و هند و ختلان می‌توان به مرکزیت عجیب نیشابور به لحاظ فرهنگی پی‌برد (محمد بن منور، 1381، 1: هفتاد و هشت‌).

ابوالفضل محمد بن حسین حارث آبادی بیهقی (سبزواری‌) از افاضل برجستة ایرانی و یکی از آگاهترین نویسندگان ایرانی در ادب فارسی و تاریخ‌نویسی در نظامیة نیشابور به تحصیل علوم و کمالات پرداخته‌. وی که از حدود پانزده سالگی (400 . ق‌) علاقة خود را به دانستن اخبار خاندان غزنوی آشکار کرده بود،[6] پس از تکمیل تحصیلات زیر نظر بونصر مشکان رئیس دیوان رسالت محمودی به امر منشیگری و دبیری پرداخت‌.

بدیع‌الزمان فروزانفر در مقاله‌ای با عنوان «بغداد از نظر شعرای ایران‌» می‌نویسد: و منثور بغداد و مروت مردم بغداد و خفتن بغداد و طرفة بغداد و طوائف بغداد و ظرافت اهل بغداد ضرب‌المثل شده و دبیران سواد بغداد همچنان شهرت داشته‌اند که حکمای یونان و زرگران شهر حران و جولاهگان یمن و کاغذیان سمرقند و صباغان سجستان و عیاران طوس و ملیح صورتان بخارا و زیرکان و نقاشان چین و تیراندازان ترک و دهاة بلخ و جادوان و مشعبدان هند و اکرادفارس و ترکمانان حدود قونیه و انگوریه و صوفیان دینور و ادبای بیهق و طعام‌خورندگان و پارسایان خوارزم‌ (فروزانفر، 1382: 386)، و از بیهق‌ِ خراسان که فروزانفر ادبای بغداد را در شهرت همتراز ادبای آن دانسته‌، ابوالفضل بیهقی برخاست که تاریخ بیهقی او سرمشق تاریخ‌نویسی اخلاف او و نمونة نثر استادانه و گنجی از معلومات ادبی و وضع اجتماعی و سیاسی همان دوران تواند بود.[7] بدین جهت ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی خود در زمرة دانشمندان درجة یک تاریخ و ادب دری قرار می‌گیرد. (حسینی کازرونی‌، 1384: 2)


[1]. از محیط بیهقی سخن می‌گوییم تا بتوانیم دوام سنتهای فرهنگی و ادبی را توضیح دهیم و از این رهگذر، دلیل علائق ادبی وی را روشن گردانیم. مورخان ادبی هم ابتدا وضع سیاسی، اجتماعی و علمی ایران در قرن چهارم و نیمة اول قرن پنجم را توضیح داده‌اند، سپس به معرفی رودکی و شهید بلخی و ابوطیب مصعبی و شعر آنها اقدام کرده‌اند. (ر. ک:. صفا، 1370، 1: 229 ـ 197)

[2]. دارالانشأ، دبیرخانة دستگاه سلطنت و دولت‌.

[3]. هنگامی که محمود بیست و سومین سال فرمانروایی خود را سپری می‌کرد. وی فرزند سبکتگین ـ غلام و داماد الپتگین ـ بود. پس از درگذشت سبکتگین‌، پسرش اسماعیل‌، جانشین او شد اما برادرش‌، محمود که در این هنگام در نیشابور سرگرم ادارة امور خراسان بود، با سپاهی که همراه داشت رو به غزنین نهاد و اسماعیل را مغلوب کرد و تمام متصرفات غزنویان را در قبضة قدرت خود گرفت (387 ﻫ. ق‌) محمود غزنوی در سال 389 ﻫ. ق‌ از طرف القادر بالله خلیفة عباسی‌، ملقب به یمین‌الدوله و امین‌الملّه شد. محمود که مردی دلیر و بی‌باک بود قلمرو خود را از مشرق و جنوب ایران بسط داد و دولتی نیرومند به وجود آورد. او بر امیران صفاری‌، سامانی‌، آل زیار و آل بویه غلبه یافت و به نام و بهانة غزوه (جنگ و کارزار برای گسترش دین و جهاد) تقریباً هفده بار به هند لشکر کشی کرد و خزاین خود را از اموال و غنایم فراوان انباشت‌.

با اینکه محمود ابتدا (در سال 406) مسعود را به جانشینی خود برگزیده بود بعداً تغییر عقیده داد و نسبت به مسعود که طرفداران زیادی در میان اعیان لشکر داشت به شدت بدگمان شد. مدتی او را به مولتان هند تبعید کرد و بعداً که از سر تقصیراتش گذشت و او را به هرات فرستاد، جاسوسانی گماشته بود تا از چند و چون کار او گزارش بدهند. او که با غزوات و کشورگشاییهای فراوان اولین سلطان پس از اسلام ایران شناخته می‌شود در ربیع‌الاول 421 در غزنه و در اثر بیماری سل درگذشت‌ (مهرابی‌، 1385: 81).

[4]. در مورد رسم نثار و هدیه‌، صله‌، انعام‌، صدقه و مصادرة اموال و دیگر رسوم ر. ک‌: فلاح رستگار، 1374: 467 ـ 458.

[5]. نام غلام سلطان محمود که به دلیل کثرت فراست و هوش و جنگجویی و زیبایی و جمال محبوب سلطان بود. در دورة مسعود، امارت قصدار و مکران داشته در 449 ھ. ق وفات یافته است‌. در شهر لاهور هند (پاکستان کنونی) به خاک سپرده شد. صائب تبریزی در این باره سروده است:

کرد اگر زیر و زبر بتکده‌ها را محمود                           هند هم بهر مکافات ایازی دارد

برای آگاهی دربارة شخصیت افسانه‌ای ایاز در ادبیات فارسی، رجوع کنید: مهدی سیدی، «ایاز و مولانا»، مجله گلچرخ، شماره‌های 8 و 9 (بیهقی، 1388، 2: 1295).

دست مجنون و دامن لیلی                             ‌سر محمود و خاک پای ایاز

(سعدی‌)

بار دل مجنون و خم طرة لیلی                                    ‌رخسارة محمود و کف پای ایاز است‌

(حافظ)

(حسینی کازرونی‌، 1384: 302 و 303)

[6]. چند نکته دیگر بود سخت دانستنی که آن به روزگار کودکی واقع شده بود و من شمّتی از آن شنوده بودم و بدان وقت که بنشابور بودم سعادت خدمت این دولت ثبتهاالله را نایافته‌... (بیهقی‌،1375الف : 130).

[7]. مطالب این قسمت از آن رو ارائه شد که می‌خواستیم تصویری از محیط زندگی و نشو و نمای بیهقی به دست داده باشیم. عبدالحسین زرین‌کوب جایی می‌گوید: این سؤال که چه شرایط و احوالی در قرن هشتم باعث ظهور حافظ شده، کتاب «از کوچه رندان» را پدید آورده است (اتحاد، 1387، 12: 21).

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 22:01