جمهوری ادبا

ساخت وبلاگ

جمهوری ادبا

بعضی ابناء روزگار در طول تاریخ اقدام به سرپاکردن نوعی جمهوری ادبا به عنوان حکومتی آرمانی می کرده اند ؛  محفلی خوشایند اقشار و آحاد فرهنگی و هنری . چیزی در مایه های مجلس اُنس.در دربار سلطان احمد جلایر با محوریت عبدالقادر مراغه ای ، چنین محفلی با هدف جذب حافظ شیرازی تشکیل شده . یا محافلی مشابه در نقاط و دوره های دیگر، شکل می گرفته و محفلی ادبی در برابر اهل فقه به شمار می آمده . محفلی بوده با محوریت شرف الدین علی یزدی ، لابد شبیه انجمنهای ادبی در روزگاران نزدیکتر به ما که با محوریت سرگرد عبدالعلی نگارنده و سید محمود فرخ و محمد قهرمان ، شعرای معاصر مشهد دورهم جمع می شده اند و شعری می خوانده اند و با مطروحه ای رقابت می کرده اند. در عصر تیموریان هم از چنین محافلی خبر داده شده است.مجالس انسی در تبریز ، شروان ، بغداد و شیراز شکل می گرفته . با پشتیبانی دربار آل مظفر و از جمله در درون دربار چنین محافلی تشکیل می شده (علی فردوسی، " نامه نگاریهای حافظ و سلطان احمد جلایر (790- 786ه.ق.) - 1"، بخارا، ش 122، بهمن اسفند 1396: 490-483) .

   این محافل انس جایی بوده تا آدم هایی که از انبوه اندوه در کشاکش های دهر به فغان می آمده اند ، نفس تازه کنند . از جلسه که در می آمده اند ، یحتمل به خود می گفته اند ( به قول حسن حسینی در سکانس کلمات، ص248) " امروز اولین روز از روزهای باقی مانده عمر توست". در این اختلاط ها ، آنان تشتت خاطر فروکوبیده و فروریخته خود به جمعیت خاطر می رسانده اند و با اسم رمز "تمرکز" به حال خوش می رسیده اند و منطقه عملیاتی " وحدت در عین کثرت " را فتح الفتوح می کرده اند.در آخرین اثر عربی خلیل که در سال 1921تحت عنوان " ارم شهر ستون های رفیع" به طبع رسید، ادراک بینشی جبران از طبیعت آشکار می گردد: تمامی عناصر کره خاک در یک اتم یافت می شوند ، تمام قوانین وجودی در یک حرکت ذهن پدیدار می گردند ، اسرار اقیانوس های بی پایان در یک قطره آب نهفته است ، تمامی جوانب وجودی تنها در یک جنبه از تو پیدا هستند ( سهیل بوشروی جو جنکینز، جبران خلیل جبران انسان و شاعر، 1386 :  41). و در این اختلاط ، تاریخ را سینه به سینه دست به دست می کرده اند تا مجبور نباشند دوباره آن را تجربه کنند که به قول جرج سانتایانا ( فلسوف ، شاعر و رمان نویس اسپانیایی، 1952-1863م.) آنها که گذشته را به یاد نمی آورند ، مجبور به تجربه دوباره آن هستند (حسینی، سکانس کلمات: 247) .

   این وسط بعضی شان کم می آورده اند . یعنی به جای گل ، پوچ می آورده اند و مثل آلبرکامویی در روزگار خودشان، سر از پوچگرایی و پوچی در می آورده اند . بعضی هم برای اینکه سر و شکلی به وضعیت نابسامان خود داده باشند ، لفافه تصوف بر سر خود و مفاهیم و مضامین ساخته و پرداخته خود می کشیده اند تا معلوم نباشد که دارند از زندگی انصراف می دهند . حداکثر نوعی زندگی انفرادی برای خود انتخاب می کرده اند .

   در ژوئن 1968م. نزار قبانی به دعوت جمعیت "یاوران قدس"، در امّان شعرخوانی می کند و می گوید : جمعیت یاوران قدس به مناسبت اولین سالگرد سقوط این شهر مقدس و به منظور ساعتی " تامل و احترام" از ما دعوت  کرده است . من با احترام تمام ، این عنوان را رد می کنم ، زیرا تامل و احترام از شعائر صوفیانه است و تصوف از دید من نوعی بازنشستگی ذهنی و کنار کشیدن از زندگی و مبارزه است . برای تصوف و صوفیان ، وقتی سرزمین ما گوش تا گوش ، سر بریده شده است جایی وجود ندارد . من نمی پذیرم که گردهمایی ما رنگ درنگ در کنار خرابه ها و گریه بر " ربع و اطلال و دمن " داشته باشد (حسینی : 199). این پرخاش قبانی در حالی است که همیشه عده عمده ای از تریبون دارها حوصله پرداختن به چنین اما و اگرهایی را ندارند و از رسم عاشقی  - صرف از نظر نوع حاکی یا افلاکی اش - روگردان نیستند ، هرچند کماکان ، دخترک های بسیار وقتی دارند توی خرابه ها دنبال مادر می گردند ، موشک دیگری را بر سر خود آوار می بینند. موقعیت شان از اساس جابجا شده است. داریوش شایگان بر ظرایف زبان و ادبیات فرانسه نیز احاطه دارد و با استفاده از این ظرائف و ظرافت دانی هاست که رموز جاودان شعر پارسی را نمایان می سازد ، رموزی که هیچ کلامی قادر به بیان آن نیست و فقط می تواندآن را به ذهن متباردر سازد که هیچ تعارض زاهدانه ای میان عشق انسانی و عشق ربانی وجود ندارد ، چرا که پذیرش یکی ، پذیرش دیگری است و این چیزی است که هر عارف ایرانی از زمان روزبهان شیرازی و شاعر بزرگ ایرانی حافظ می داند (هانری کربن، " رموزی که هیچ کلامی قادر به بیان آن نیست" ، بخارا ، ش 124، خرداد تیر 1397: 540 و 541)

   درمیانه این درست و غلط احتمالی روزگار ، تنها می توان به سجده افتاد بلکه قطره ای از آبشار معرفت در قلب فروچکد، آبشاری فروریزنده برای بال گشودن در فراز جویی های باطن ؛ که نمازگزار مثل آبشار شفافی از بلندی قیام به رکوع می رود . این آبشار انگار بین صفای قیام و مروه سجود سرگرم سعی زلال و شفافی است. سجده در ظاهر نماز سقوطی است . اما با صعود باطن ، از درک این دوگانگی شکل و معنی به وجد می آید . در سجده است که میدان دید نسبت به دنیا و همه چیزهایی که باعث انصراف حضور می شوند ، متمرکزتر از هر لحظه دیگر در نماز می شود (ر.ک. حسینی ، سکانس کلمات: 181) .      

    

 

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 21:50