آهنگ معرفت

ساخت وبلاگ

آهنگ معرفت

نگاه زیبایی شناختی از حوزه کلمه به حوزه معرفت که سیلان پیدا می کند ، نام ادبیات عرفانی و عرفان به خود می گیرد، که فارغ از نحوه تجلی ، در یک کلمه ، " خداخواهی " است، حتی آنجا که پای ابلیس و نور سیاه حسادت او در میان است . حسادت او هم ریشه در خداخواهی دارد . در مبحث ابلیس و نور سیاه در عرفان اسلامی ، در نگاه اهل عرفان ، نوعی رستگاری و خیر از منظر عشق الهی به این مظهر شر نسبت داده می شود . برای گزارشی از این تصویر خاص ابلیس می توان مراجعه کرد به بحث " ستایش ابلیس" ( محمدرضا شفیعی کدکنی ، تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا ، 1374: 164- 144) و بحث " ابلیس دورو " ( نصرالله پورجوادی، نسیم انس، 1384: 214-196) و دیدگاه های نجیب مایل هروی(خاصیت آینگی: نقدحال، گزاره آرا و گزیده آثار فارسی عین القضاه همدانی ، 1374: 111- 104) ( فاطمه مینایی ، "شایگان و شاعران" ، 1397: 247) .

   شعری که مسیل و مسیر معرفت واقع می شود ، ابتدا و اساسا با وسعت ، بزرگی و بزرگواری نسبت مستقیم پیدا می کند . و چنین شعری منظری است برای مسامحه  و مماشات و رواداری ، که بدون سماحت ، ضیق و سختگیری و دشمنی در جان انسان ریشه می دواند و انسان می شود دشمن و بالتبع می شود شبیه دشمن خود .به قول خورخه لوئیس بورخس (اولریکا و هشت داستان دیگر، 1396: 34) هر انسانی به خصم و حریفش شبیه می شود. "نیزه هایشان از نیزه های ما بلندترند زیرا برای سواران جنگاور ساخته شده اند و نه برای پیاده نظام". حتی اختلاف ، اثر ابلیس است ، چه رسد به دشمنی و کینه . صائب تبریزی به درستی و زیبایی می گوید:

      زیاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند

      به روی آب جای قطره باران نمی ماند

(ر.ک.حسن حسینی ، 1392: 57) البته اختلاف با رعایت اخلاق دیگر دشمنی نیست. توجیه تفاوتهاست و اگر نمی گویید وسط دعوا نرخ تعیین کرده ایم ، می توان گفت تهران قدرتمندتر از تویسرکان است چون تکثر را به رسمیت شناخته و از تهدید آن فرصتی درست کرده که مایه قدرت است. خوب و بدش گردن ایزابل آلنده. در " شکارچی داستان " ( جهان کتاب، ش 274-272، 1390: 13) می گوید امریکا چنان پهناور است و به قدری تنوع دارد که به زحمت می توان گفت که امریکا واقعا چیست؟ همه نژادهای کره زمین جمع اند . می توانید همه زبانها را اینجا بشنوید.و بوی همه غذاها را احساس کنید، نوای همه موسیقی ها را بشنوید . سرزمین شگفت انگیزی است.

   از منظری خیلی از کشورهای موفق هم عرصه تکثرند و هم عرصه تغییر. و ما معمولا می بالیم به آنکه زبان فردوسی در هزار سال قبل را می فهمیم و گویی این را بخشی از اصالت و اصیل ماندگی خودمان تلقی می کنیم . اما شاید اینگونه هم بتوان به موضوع نگریست که اگر در زبان تغییر نکرده ایم ، در خیلی از زمینه ها از جمله در ذهن نیز چنین بوده ایم. شاید عقب ماندگی مان در ماجرای توسعه و پیشرفت ناشی از همین جاماندگی و به قولی درجا زدن یا نوعی جازدن مان باشد. در باره ادبیات و زبان البته بعضی از پژوهشگران بر این باورند که زبان فارسی در طول هزاره مکتوب خود بارها تغییر کرده . جایی دکتر محمود فتوحی ( نظریه تاریخ ادبیات ، 1387: 222 و 223) در نفی ادعای ادوارد براون می کوشد که معتقد بوده زبان فارسی و شعر فارسی تغییر نکرده. به نظر وی ، آنها که چنین ادعایی می کنند شناخت شان از تاریخ زبان و ادب فارسی از دقت لازم برخوردار نیست.

   اگر فرض کنیم که ذهن و زبان و ادبیاتمان فرق نکرده ، در اینکه به این ثبات افتخار کنیم یا نکنیم ، جای طرح دو سمت گیری یا سوال متقابل است. می خواسته ایم (می شود امیال مان)  که دنیای بهتر و توسعه یافته تری داشته باشیم ؟ که  دراین ان قلت خواهیم ماند که چگونه دنیایی؟ منطبق بر الگویی مشابه و واقعی؟ یا الگویی آرمانی؟ یا معتقد بوده ایم (می شود دین و آیین مان ) که باید آخرت آبادی داشته باشیم . یا می خواسته ایم و معتقد بوده ایم که دنیا و آخرت آبادی داشته باشیم . امر واقع می گوید اگر می خواسته ایم به توسعه برسیم باید تن می داده ایم به فاصله گرفتن نسبی (که مقدار و میزان نسبتش معلوم نیست) از ارزشها و اصالتهای فرهنگی مان. چرا باید از ارزشها و شاید حتی اعتقادات مان صرف نظر می کرده ایم ؟ به این علت که در الگوهای توسعه و پیشرفت موجود، نسبتی هم هست با سرمایه داری، لیبرالیسم و آزادی لجام گسیخته که با عقیده مان نمی خواند. بعضا گفته می شود بدون اعراض از سنت و اصالتها ، می توانیم مظاهر تمدن و توسعه و پیشرفت را جستجو م مطالبه کنیم که اندر تناقضات آن بحثهاست ، خصوصا که در بعضی قرائتها ، دین آمده تا روی ما را از دنیا به سمت آخرت بچرخاند که دنیا دار غفلت است و یعنی دین و دنیا یک جا جمع نمی آید . از این  شقوق شبهه که بگذریم و به هر روی ، بسته به اینکه دنیا را ترجیح داده باشیم یا آخرت را ، سنت را یا مدرنیسم را ، تعبد را یا تکنولوژی را ، ثبات در ذهن و زبان و ادبیات می تواند ممدوح یا مذموم باشد.

   با توجه به این وجوه متفاوت تلقی است که می توان گفت به روشنی معلوم نیست که آن ثبات یا ثبات احتمالی در ذهن و زبان پسندیده است یا ناپسند. ما امروز به مدد آثار قابل خواندن از نمونه های خط فارسی در کتیبه ها و سردرهای آسیای مرکزی ، می توانیم از خویشاوندی هایمان با ملتهای این منطقه سخن بگوییم ودر تحکیم دوستی های فرهنگی و حتی اقتصادی بکوشیم. نمونه را ، اقامت شانزده ساله میرعلی هروی استاد بزرگ نستعلیق در بخارا در دستگاه عبیدالله ازبک و پروردن شاگردانی برجسته مانند محمود شهابی و سیداحمد مشهدی و بسیاری دیگر و نفوذ مکتب وی تا حدود نیم قرن پس از او ، از آن خط آثار فراوان به جای گذاشت ( غلامحسین یوسفی، "خط و خطاطی"، ادبستان ، ش38، بهمن 1371: 55) . اما معلوم است که زبان فارسی چه کم در طول زمان دستخوش تغییر شده باشد و چه زیاد ، همواره شیفتگان و علاقه مندان فراوانی در بین محققان و شرق شناسان و حتی سیاسیون دول بیگانه و از جمله غربیها داشته است. در سال 1909م. فریدریش روزن که در سال 1921م. چندی وزیر خارجه آلمان بود رباعیات خیام را از زبان فارسی به آلمانی درآورد و باعث نامداری این شاعر ایرانی در کشورهای آلمانی زبان گردید ( بزرگ علوی، نامه های برلن، 1377: 146) .

   بخشی از این شیفتگی ناشی از داشتن روحیه تحقیق و پژوهش بوده است ، امری که متاسفانه بر خلاف غرب ، در شرق رو به افول بوده است. زمانی در میانه خونریزی ها ، مردان بسیاری از شرق در اندیشه آموختن و خلق اندیشه بوده اند. مسافرت های بیدل ( در سال 1096ه. ق.برابر با 1685م. از متهرا به دهلی) با قحطی های پردامنه در هند همزمان بود. مرحوم خلیل الله خلیلی مولف " فیض قدس" می نویسد که  بیدل در چنان احوال در گوشه عزلت نشسته و به سیر انفس و آفاق می پرداخت ، چنانچه غزالی در کشاکش جنگهای صلیبی ، سعدی در قتل عام بغداد و مولوی در حملات چنگیز و خواجه حافظ در فجایع شیراز (ر.ک.اسدالله حبیب، بیدل شاعر زمانه ها ، چاپ کابل ، 1363: 17) .

   در این سیر و سیلان ، واردات در خواب و رویا نیز می تواند محل تامل باشد. بسا که رئالیسم جادویی از آمیزه خواب و شیفتگی و شوریدگی و جنون برآمده باشد. داریوش شایگان در " قصه یک گسست" (بخارا، ش 124، خرداد تیر 1397: 106) می گوید در سالهای پنجاه میلادی وقتی برای تعطیلات از اروپا به ایران می آمدم ،  هنوز راه خود را انتخاب نکرده بودم و بین عقل و جنون در نوسان بودم . به یاد این جمله آندره ژید می افتم که می گوید : زیباترین چیزها آن است که جنون الهام بخش آنها باشد و عقل به تحریرشان درآورد. باید بین این دو ماند ، نزدیک به جنون آنگاه که به رویا می پردازیم و در جانب عقل آنگاه که می نگاریم.

   در این خواب ها ، آدمیان هر کدام خیال ها پخته اند و آرزوها پرداخته اند. درشرق بیشتر مدینه فاضله و در غرب اتوپیا .و در اندیشه هایی که سعی بینابین دارند و شاید تابعیت دوگانه اندیشگی ، چیزی شکل گرفته به نام جهانشهر ، به مثابه آلترناتیوی برای جهانی شدن. " جهانشهری " معادلی تلقی می شود برای مفهومی که پژوهشگران در کنار و برابر پیامدهای ناگزیر جهانی شدن به آن می اندیشند؛ همان cosmopolitanismو برخلاف جهانی شدن که تفاوت را برنمی تابد و در پی گستراندن نظام ارزشی غرب در سراسر جهان است و بسیاری از جدال های مذهبی ، فرهنگی و اقتصادی از پیامدهای آن است ، به نظر حورا یاوری ، دعوتی است به مدارا و پذیرفتن دیگری که به گفته دریدا ، زیربنای اخلاق است ( حورایاوری، " مثل اینکه راه رستگاری و شاید جاودانگی از فضاهای گمشده در زیر آسمانهای جهان می گذرد" ، بخارا، ش 124، خرداد تیر 1397: 232)     

    

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 183 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 21:50