هنرخواری

ساخت وبلاگ

هنرخواری

دوره ها می آیند و می روند وگاه تکرار همدیگرند. در زمانه ما دوباره و چندباره ، - بی آنکه بشود فرد یا نهاد یا جناح یا جبهه خاصی را مسئول شناخت و به نظرم به فرض هم که بتوان چنین کرد بی فایده و دست خالی برگشت ، عرض خود بردن و زحمت دیگران داشتن است و کسی پیدانمی شود که منتقد نباشد و خودش را مسئول بداند و مسئولیت به عهده بگیرد و پاسخ بدهد " هنر" در معنایی که من و هم ولایتی مان فردوسی می فهمیم خوار شده است. منظورم از هنر آن چیزی نیست که از بر و رو و آب و رنگ ناپایدار روزگار برمی آید . منظورم آن ارائه ، بروز و ظهور ، آن نمایش و نگارگری است که با زیبایی شناسی و نکته دانی و خاک صحنه و عرق ریزان روح جان می گیرد.

    وجهی از معنی هنر را در تک مصرع هایی مثل " هنر برتر از گوهر آمد پدید " یا به نظر سعید حمیدیان (درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، 1383: 101) " هنر برتر از گوهر ناپدید" ، نیز: " گهر بی هنر زار و خوار  است و سست" می شود جست.یعنی جوهر داشتن و وجود داشتن و قیمت برنداشتن و برخورداری از ارزشی که نشود با پول از بازارخریدش . هنر معنی جوانمردی و رزم آوری هم می دهد. در قرون بعد هنر به مفهوم فضیلت و سپس هنرهای ظریف فهمیده شده است و با ظرافت به سمت هنرهای تجسمی و پیکرتراشی و عکاسی و فیلم و خط و نقاشی و موسیقی هم رفته است.امروزه هنر با آنکه بخشی از فرهنگ تلقی می شود ، آنقدر توسع معنایی دارد که به تنهایی همسنگ "فرهنگ" با آن همه گستره و تنوع نام برده می شود، در ترکیب رایجی مثل " فرهنگ و هنر". یعنی همه ی فرهنگ یک طرف ، فرهنگ هم یک طرف. در باب رابطه "هنر " و " خواری" - که مدام ذهن گرفتار تعبیرهایی مثل "هنرِخواری" (چون "خواری" هم کار هر کسی نیست و از هر کسی برنمی آید و بعضی چقدر خوب بلدند سلوک کنند و به جای دو سه سال دو سه دهه در پست بمانند و هر چند تعفن روح شان تا شعاع نزدیکان شان همه را آزار می دهد و همه جا را پر می کند ، جسمی فربه برآورند و بمانند) می شود یا تعبیرهایی مثل " هنرخواری" بر وزن جنگل خواری و کوه خواری و رود خواری و ساحل خواری - ، فردوسی طوسی وقتی که جامعه ضحاکی را توصیف می کند ، با دو بیت و با کمال ایجاز ، دوره هزار ساله ضحاکی را به تصویر می کشد و پیش چشم خواننده آگاه قرار می دهد و می سراید :

                               هنر خوار شد جادوی ارجمند      نهان راستی آشکار گزند

                               ندانست خود جز بد آموختن      همه کندن و کشتن و سوختن...

در جهانی هم که امروز در آن زنده ایم و بظاهر زندگی می کنیم و تهدید زندگی است، هنر به طرز دیگری خوار شده است ، چرا که خدای خلاق هنر و زیبایی را فراموش کرده ایم. و این درد من ایرانی یا مسلمانِ تنها نیست. جان کاترین که نمی شناسمش و ظاهرا سیدحسن حسینی او را می شناخته هنر بی خدا را جایی ، به آینه بی جیوه تشبیه کرده . و در آینه بی جیوه چیزی نمی شود دید . چیزی نشان نمی دهد چون پشتش خالی است . لخت و عور ست . آینه وقتی همه چیز نشان می دهد که مستور و محجوب باشد و کسی در برابرش بایستد.کسی خود را صادقانه به او عرضه کند . هنر امروز ما چنین نیست و هنری که در آن خدا حضور نداشته باشد مثل آینه ای است که جیوه پشتش را تراشیده باشند (سیدحسن حسینی، سکانس کلمات، 1392: 243).

   شاید برای رسیدن به همین آینگی است که رسیدن به معرفتی در هنر اسلامی در گرو اندیشه و ادبیات اسلامی قلمدادشده و چنین پنداشته می شود و بلکه به نظر می رسد که شناخت هنر اسلامی به معنای عام آن ، بدون شناخت دقیق و عمیق ادبیات اسلامی امری غیر ممکن است و شناخت ادبیات اسلامی هم منوط به شناخت اصول اندیشه و عقاید اسلامی است و هر شناختی از هنر اسلامی بدون در نظر گرفتن این دو شرط ، به شناخت جماعت هندو از فیل در تمثیل های مولوی و دیگران می ماند ( همان: 61) . و عمر چه کسی قد می دهد که اندیشه اسلامی را بشناسد . سپس ادبیات اسلامی را بشناسد . سپس هنر اسلامی را بشناسد . و اصلا مگر اندیشه اسلامی و ادبیات و هنر اسلامی اول و آخر دارد و ابتدا و انتهای مشخصی ، که اگر از جایی مشخص راه افتادی و از فلان مسیر مشخص رفتی و به جایی مشخص که رسیدی  ایستادی ، بتوانی بگویی حالادیگر اندیشه ، و بعد ادبیات ، و بعد هنر اسلامی را شناخته ام؟!

  

    

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 21:50