اقوام ،فرزندان مام میهن

ساخت وبلاگ

دکتر محمد حسن صنعتی

 

اقوام ، فرزندان مام میهن

در حاشیه ی:

ویژه نامه جریان شناسی فرهنگی هویتی کرد1397، تهران ، مرکز بررسی اسناد تاریخی، اسفند 1397

و

سالنامه جریان شناسی فرهنگی هویتی 1399،تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، اسفند1399

 

فراوانی اقوام در هر سرزمین از منظر امنیت ملی موضوع مهمی به شمار می آید . بعضی از نظریه پردازان بر این باورند که ممکن است فراوانی اقوام در یک کشور همچون عاملی بازدارنده در حرکت یکپارچه حاکمیت ملی عمل کند. آنان دراین باره ، حرکت هماهنگ ملت ژاپن در دوران بازسازی بعد از جنگ دوم جهانی را به عنوان مزیت حاکمیت تک قومی ذکر می کنند ، حال آنکه تاریخ کهن و معاصر ایران به عنوان ملتی دارای پیشینه طولانی مدت نشان می دهد که وجود اقوام فراوان و بلکه برون از شمار در این سرزمین نه تنها خللی در روند توسعه و پیشرفت معطوف به عدالت پدید نیاورده ، که گویی خود به مثابه عاملی توانمند ساز و تقویت کننده ، شکل گیری ملتی قدرتمند در عرصه تاریخ را در پی داشته است. در این منظر ، اقوام فرزندان مام میهن به شمار می آیند . به عبارتی از اثر پیوند یافتن "آباء عِلوی" و " امهات سِفلی"، فرزندانی پدید می آیند که همانا در هیئت اقوام گوناگون رخ می نمایند. از همین رو نیز بوده است که حکمای ما چنین تبیینی از مرگ ابنای روزگار داشته اند:

      جان گرامی به پدر باز داد      کالبد تیره به مادر سپرد (رودکی)

   ایران امروز از حیث امنیتی از مزیتی مثال زدنی برخوردار است و آن حیات تاریخی و باستانی اقوامی از دیرباز در نقطه نقطه مرزهای آن و همچنین محدوده سرزمینی می باشد ، به طوری که در جای جای آن قومی ریشه دار در طی سده های بسیار زیسته و ساکن است . این اقوام از جمله آذری ها و کردها که در این نوشته به آنها پرداخته شده ، در طول سده ها و بلکه هزاره ها خود را ایرانی و مسلمان دانسته اند . به بیان دیگر ، دو مولفه وحدت بخش ایرانی بودن و مسلمان بودن آنها را چونان برادران و خواهران یکدیگر و فرزندان مامی یگانه در کنار هم نگاه داشته است.

 

آذربایجان

هر ملتی بسته به جایگاهی که در تاریخ و جغرافیای کره ارض به خود اختصاص می دهد ممکن است موضوع برنامه های دسیسه گرانه ای قرار گیرد که در آنها با استفاده از ویژگی ها و مولفه های تعریف کننده آن ، چشم طمع بدان جایگاه دوخته شده باشد. و این در کنار دیگر سنن ساری و جاری در عالم ، همواره سنتی سیئه بوده است که می توانسته سلامت و امنیت یک ملت را در صورت غفلت در معرض مخاطره قرار دهد.

   در یک نمونه از دسیسه ی مورد اشاره که بعدا باعث شد تا در لسان عامه تعبیر برساخته ای چون " آذربایجان شوروی" و به تبع آن "آذربایجان ایران" رواج یابد ، در سال 1919، منطقه اران و شروان -که به واسطه بی لیاقتی حاکمان گذشته ایران از سرزمین مادری جدا شده بود به وسیله محمد رسول امین زاده (1995- 1884م.) و دوستانش به آذربایجان تغییر نام پیدا کرد . یعنی عملا نام تاریخی یکی از ایالات ایران به منطقه ای در شمال ارس داده شد و به معضلی برای کشور تبدیل گردید ("ملاحظات تاریخی امنیتی همه پرسی کردستان، بایدها و نبایدها"، ویژه نامه جریان شناسی فرهنگی هویتی کرد1397، ص137) . لطمات چنین شیطنتی آنجا رخ می نماید که هر نوع رویکرد و رفتار سیاسی و اجتماعی جمهوری تاسیس شده به واسطه مشابهت در نام ، کمابیش دارای پتانسیل ایجاد رویکرد مشابه در مردم استان همنام و همجوار ایرانی می باشد . در جمهوری آذربایجان به اعتبار سوابق تاریخی ، مردم دارای مشترکات فراوانی در قومیت و زبان و فرهنگ و مذهب با ساکنان استان آذربایجان در ایران می باشند . با این وصف در طول سالهای گذشته مناسبات فرهنگی جمهوری آذربایجان گرایش آشکاری به سمت رژیم اشغالگر فلسطین و بیت المقدس قبله اول مسلمانان موسوم به اسرائیل یافته است.

   اسرائیل در طول سالهای اخیر مراکزی فرهنگی برای نشر ایدئولوژی و اعتقادات صهیونیستی در آذربایجان تاسیس کرده . گزارشها نشان می دهد که از جمعیت یهودی آذربایجانی شناسایی شده در اسرائیل و آذربایجان ، بیش از 80 درصد در اسرائیل اند و بیست هزار نفر آنان مشهور به یهودی های کوهستان نشین در آذربایجان سکنی دارند که از سوی همان موسسات سازماندهی و در مسیر اهداف فرهنگی اسرائیل به کار گرفته می شوند ("مناسبات فرهنگی اسرائیل و جمهوری آذربایجان"، سالنامه جریان شناسی فرهنگی هویتی 1399، صص55-45) .  صهیونیستها به روستای یهودی نشین "قوبا" در شمال آذربایجان ، "اورشلیم قفقاز" اطلاق می کنند   ("جمهوری آذربایجان در استراتژی منطقه ای اسرائیل"، سالنامه ، همان، 69-57) .

   متاسفانه بعضی شواهد نشان می دهد که به رغم آشکار بودن واقعیت دشمنی اسرائیل با قاطبه مسلمانان ، دولتمردان جمهوری آذربایجان که خود مسلمان اند و کارگزاران ملتی مسلمان شناخته می شوند ،  با نگاه ظاهرا فرهنگی در گسترش ارتباطات فرهنگی از جمله در زمینه گردشگری با اسرائیل سعی بلیغ نشان می دهند . نتیجه،  افزایش 50 برابری ورود گردشگر اسرائیلی ظرف 10 سال به آذربایجان بوده است . بعلاوه در اثر وادادگی مسئولان جمهوری آذربایجان، صهیونیستها این حق را به خود داده اند که شعار برادری دو ملت یهود و آذری را مطرح کنند. دراین بین ، نهادی به نام انجمن بین المللی آذربایجان و اسرائیل با نام اختصاری آذ.ایز. ارتباط با تاریخ شناسان و دانشمندان علوم سیاسی در جمهوری آذربایجان را در دستور کار خود قرار داده است. روشن است که چنین نهادهایی به توجه به ارتباطات پشت پرده تاسیس می شوند تا در صورت لزوم نسبت به تاریخ سازی مطابق با هدفگذاری های انجام گرفته اقدام نمایند. در همین چارچوب ، رابطه نمایندگان ویژه اسرائیل با مطبوعات آذربایجان از ابتدا آغاز شده بود ("جمهوری آذربایجان در استراتژی منطقه ای اسرائیل"، سالنامه ، صص69-57) .

کردستان

کردها در چند کشور از قبیل ایران، عراق، ترکیه ، سوریه و لبنان پراکندگی دارند و از همین روی ممکن است تحریک پذیری بیشتری به نام تشکیل ملت داشته باشند . در ایران این تحریک پذیری با زمینه تفاوت در مذهب غالب کشور با احتمال بیشتری همراه است ، هر چند وجه عملی غالب در رفتار قاطبه مردم کرد در کردستان ایران زندگی برادرانه در کنار دیگر اقوام و تحت چتری به نام ایران بوده است. " استان کردستان به مرکزیت شهر سنندج با وسعتی در حدود 29 هزار کیلومتر مربع ( در حدود 7/1 درصد از وسعت کشور) ، در غرب ایران واقع شده است. این استان که در دامنه ها و دشت های پراکنده سلسله جبال زاگرس میانی قرار گرفته است از شمال به آذربایجان غربی و قسمتی از زنجان، از شرق به همدان و بخشی دیگر از زنجان ، از جنوب به کرمانشاه و از غرب به عراق محدود است . استان کردستان با کشور عراق 200 کیلومتر مرز مشترک دارد . بر اساس آخرین وضعبت تقسیمات کشوری سال 1394 این استان دارای 10 شهرستان ، 27 بخش ، 25 شهر و 84 دهستان است" ("واکاوی گرایش کردهای استان کردستان به اقلیم کردستان عراق" ، ویژه نامه، ص 166) . این استان قبل از انقلاب 57 ایران  مطمح نظر کشورهایی چون امریکا و انگلیس بوده است. آنها از طریق ارتباط گرفتن با نیروهای سیاسی منطقه مثل حزب دموکرات کردستان و عبدالرحمن قاسملو و عزالدین حسینی به دنبال ایجاد پیوندهایی با سران این قوم بوده اند تا بتوانند از آنان به عنوان نیرویی برای بهره برداری معطوف به منافع خود استفاده کنند ( " نقش بیگانگان در مناقشه قومی کردستان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی" ، ویژه نامه ، صص 56 39) .

   بعد از انقلاب اسلامی ، نقش و دخالت امریکا در کردستان نسبت به انگلیس غلبه پیدا کرد. امریکایی ها از طریق ارتباط گرفتن با سردمداران احزاب کومله و دموکرات حوادثی ضد انقلابی در کردستان تدارک دیدند. چهره هایی چون عزالدین حسینی در این تدابیر طرف ارتباط بودند و در ارتباط گرفتن با عناصر ناراضی کرد موثر واقع شدند.نیز افرادی چون همایون روشنی مقدم برای ساماندهی جاسوسی در کردستان به کار گرفته شدند . یک شیوه جاسوسی آنها استفاده از جاسوس های سیا در پوشش خبرنگار بود . امریکایی ها از سران رژیم سابق همچنین ماموران سابق ساواک (مثلا سپهبد عزیز پالیزبان) برای جاسوسی  و ایجاد تنش در روابط کردها با نظام بهره می بردند ("دخالتهای امریکا در کردستان ایران پس از انقلاب اسلامی "، ویژه نامه ، 76-57) .

   بخشی از کاری که قدرتها برای اثرگذاری بر رفتار کردها با نظام های حاکم انجام داده اند از رهگذر دامن زدن به تالیفات هویت گرایانه و سودار بوده است : هفت قیام ملت کورد پس از جنگ جهانی اول ، عزیز محمودی؛ کردهای سوریه ، جوردی تیجل؛  جنبش ملی کرد در ترکیه ، احسان نوری پاشا ، ترجمه محمد رئوف توکلی ؛ مصیبت کرد بودن ، عبدالله کیخسروی؛ سیری در تاریخ سیاسی کرد ، به انضمام پیشینه تاریخی کردهای قم ، آیت محمدی کلهر (" مروری بر تالیفات هویت گرایانه در حوزه کردی " ، ویژه نامه ، صص 158- 149) .

   در عمده این تحرکات ، ایرانی زدایی از ذهن و ضمیر کردها هدف اصلی بوده است . این کار از طریق بیگانه سازی کردها و ایرانیان تعقیب می شده است. آنها می کوشیده اند تبار کردهای ایرانی را غیر ایرانی نشان دهند . نوشته های چهره هایی چون حبیب الله تابانی و سوران حَمَه رَش نسبت و قرابتی بین کردها با سایر ایرانیان قائل نیستند  .تابانی برای آنکه کردها را از حوزه فرهنگی ایران خارج کند ، آریایی بودن مادها و کردها را به کلی رد می کند . بعضی به موازات چنان اقداماتی ، به بزرگ کردن قوم کرد می پردازند . سوران حمه رش که منکر وجود کشوری به نام ایران در دوران باستان است ، با هدف بزرگ کردن قوم کرد ، سومری ها را هم قومی کرد قلمداد می کند ( "هویت زدایی ایرانی در تارخ نگاری قوم گرایان کرد" ، ویژه نامه ، صص124 111) .

   ابراهیم یونسی که از مترجمان به نام شناخته می شود جایی از خیانت ایرانیان به کردها سخن به میان می آوَرَد. او در مقدمه کتاب تاریخ معاصر کرد با تحریف تاریخ از خیانت ایرانیان به کردها در دو واقعه قیام کردها به رهبری  احسان نوری پاشا (در ترکیه ) و جنگ ملا مصطفی بارزانی با صدام حسین ( در عراق) سخن می گوید . این در حالی است که به نظر می رسد او هیچ تصوری در مورد بازی های سیاسی ندارد و باور نمی کند که دست انگلیسی ها در کار بوده است ( همان، ص 120 و 121) . او و چهره هایی چون او توجه نداشتند یا تظاهر به بی توجهی می کردند که وقتی گسست طلبی های قومیتی به بروز گسل های قومی در پیکره ملیتی واحد ، تمدن ساز و چند هزار ساله نمونه در موضوع بحث : ایران منجر می شود و در بعضی موارد مشابه به شکل گیری کشورهای مستعمره جدید و ضعیف اما تحت سیطره استعمار نو منتهی شده است و در عین حال مورد حمایت پیدا و پنهان کشورهای پیشتاز در استعمار قدیم و جدید قرار می گیرد ، کاسه ای زیر نیم کاسه است .

   اقلیم کردستان سالهاست که عَلَم حکومتی در هیئت دفاکتو برافراشته اما روز بروز ضعیف تر و محتاج کمک های غربی شده است و در مسیر عزت و قدرت پیش نرفته است . تحلیلی حتی سطحی از رویکرد رسانه ای اعم از کانال های ماهواره ای و فضاهای مجازی که عمدتا هم شیرشان به اراده سردمداران استعمار نو وفرانو باز و بسته می شود نشان می دهد که در حمایتهای غرب از چنین جدایی طلبی هایی چیزی که موضوعیت جدی و اصیل ندارد استقلال و آبادانی اقوام و ملتها است . خاطر غرب آسوده است که در صورت دامن زدن به شقاق بین قومی و درون ملیتی ، وقتی که به از دست رفتن حداقلِ امنیت عمومی در مناطق درگیر می انجامد و با ورود نیروهای بیگانه ، جان و مال و نوامیس مردم در معرض تهدیدات عملی قرار می گیرد ، با توجه به آنکه دادگاه های بین المللی هم تحت همان سیطره استعماری اند ، لازم نیست در محکمه ای حاضر شوند و از سیاست های تفرقه افکنانه خود دفاع کنند.

  زمانی امپراتوری عثمانی که البته از جایی به علت فساد درونی مداوانشده رو به انحطاط نهاد قدرتی چشمگیر در مقابل غرب یک سده قبل به شمار می آمد . و غرب به منظور فروپاشی این امپراتوری مجموعه ای از دسایس از جمله قرارداد سایس - پیکو (1916م.) را به اجرا در آورد که اثرات مخرب آن با توجه به شمول آن بر عراق تا مرزهای غربی ما هم پیش آمد. موافقت نامه سایکس پیکو توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ی 1916م. در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد . این توفق نامه نامش را از سِر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است . با طرح سایکس و پیکو ، سرزمین هایی که از اوایل قرن شانزدهم تحت حکومت امپراتوری عثمانی بودند ، میان انگلیس و فرانسه تقسیم شدند . در این تقسیم ، سوریه و لبنان تحت نفوذ فرانسه ، و عراق ، اردن شرقی و فلسطین تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفتند . اگر چه ترسیم مرز کشورهای عرب شمال افریقا در شرح وظایف آن دو نیامده بود ، آن منطقه نیز به دو حوزه بدل شد. مصر تحت نفوذ بریتانیا و مغرب شامل تونس ، الجزایر و مراکش تحت تسلط فرانسه در آمدند (" برداشتی قومی در صدسالگی سایکس-پیکو" ، ویژه نامه ، 1397، ص 125) .

   در همان سالِ انعقاد قرارداد استعماری سایکس پیکو یعنی 1916م. نوزادی به دنیا می آید که قرار است شش دهه بعد برای فروپاشی منطقه ای که در آن انقلابی اسلامی به وقوع پیوسته وارد عمل شود : طرح برنارد لوئیس متولد سال 1916م. در لندن ، برای تجزیه ایران و کشورهای غرب آسیا . برنارد لوئیس در ماه های آغازین جنگ ایران و عراق ] 1359ش. [ به دستور وزارت دفاع امریکا مامور شد تا طرح مشهور خود درباره از بین بردن وحدت قانونی مجموعه کشورهای اسلامی و عربی را ارائه کند . وی برای هر یک از کشورهای اسلامی و عربی طرحی مجزا و مشخص تنظیم کرد . این طرح کشورهایی چون عراق ، سوریه ، لبنان ، مصر ، سودان ، ایران، ترکیه ، افغانستان ، پاکستان ، عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس و شمال افریقا را در بر می گرفت ("ملاحظات تاریخی امنیتی همه پرسی کردستان، باید ها و نباید ها" ، ویژه نامه ، 1397، ص133و134) . یعنی در این مرحله ، باید کشورهای مشمول طرح سایکس پیکو مجددا مثله و مشمول طرح فروپاشی شوند ، همراه با دو حوزه تازه: کشورهای پیرامون منطقه استراتژیک خلیج فارس و کشورهای منطقه وسیع شبه قاره هند .  برنارد لوئیس برای اولین بار در نشست بیلدربرگ در اتریش به سال 1979م. یعنی همان سالی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید ، در مورد طرح خود سخن گفت. او که از حمایت امریکا هم برخوردار بود ، طرح خود را که شامل تجزیه کشورهای غرب آسیا از جمله ایران به کشورهای کوچک قابل مدیریت بود برای سران اقتصادی و سیاسی شرکت کننده ارائه کرد. در این طرح کشورهای غرب آسیا بر اساس بنیان های زبانی، نژادی و منطقه ای تکه پاره می شوند . در سال 1983کنگره امریکا نیز با برگزاری نشستی با حضور برنارد لوئیس طرح او را تصویب کرد و دستور داد این طرح در سیاست استراتژیک امریکا برای سال های آینده گنجانده شود (همان، ص 138) .

   نرم افزار فکری چنین طرح هایی با برگزاری نشست های تخصصی و پیش کشیدن ایده هایی جدایی طلبانه و بخصوص با تالیف و نشر کتاب ها و مقالاتی فراهم می شد که با محوریت قوم گرایی و دامن زدن به احساسات قوم گرایانه تالیف می شد. در این قبیل تالیفات ، تاریخ های محلی بی ارتباط با تاریخ ملی قلمداد می شدند . از طریق این تالیفات ، پیکارجویان جنگ نرم هدایت می شدند به آنکه در منافذ و خلأهای مغفول مانده در چتر حساسیت های نظام ورود کنند ؛ به نحوی فزون طلبانه فضای باز سیاسی تقاضا کنند و با توسعه و تحکیم فرهنگ محلی در برابر فرهنگ ملی هژمونی ایجاد کنند ("آسیب شناسی تاریخ نگاری قوم گرا" ، ویژه نامه ، 1397، صص88-77).

   محتوای فراهم آمده در چنین نشست ها و نشرهایی در طول سالهای گذشته به مثابه متن محوری و دست کم پشتوانه ارائه ایده های جدایی خواهانه در قالب موضوعات و زمینه های گوناگون در رسانه های ویژه ماموریت به کار گرفته شده است. دنیای مجازی و شبکه های ماهواره ای و از جمله 7 شبکه تلویزیونی تجزیه طلب که گاهی برای حقوق اقلیتها اشک می ریزند و گاهی مشکلات زیست محیطی را بهانه طرح کم توجهی به مناطق قومی قرار می دهند ، از طریق همین تالیفات تغذیه فکری می شوند . در تالیفات مذکور محورهایی احصا می گردد که می توان عطف به آنها انتقادهای فراوان از سیاست های اجتماعی و فرهنگی نظام ساماندهی کرد و برای پر وبال دادن به غرور قومی و به میدان کشاندن آنان می توان در جهت اسطوره سازی برای اقوام و تشجیع آنان اقدام نمود ("نقش سایت ها و شبکه های ماهواره ای در افزایش گسل های قومی در ایران" ، ویژه نامه ، 1397، صص 96-89) .   

قهرمانها و مفاخر محلی - میهنی 

چنان که در ابتدای این سخن آمد اقوام فرزندان مام میهن اند و فارغ از افراط و تفریط هایی که از هر سو و درهر سطح صورت گرفته ، ضمن وظایفی در کنار مام میهن، حقوقی دارند که باید در خیمه ملی و میهنی به رسمیت شناخته شود . در این زمینه می توان به عنوان نمونه یا مورد ، در بحث قهرمانها و مفاخر مناطق قوم نشین تامل کرد ، گرچه واقعیت آن است که ما در سطح ملی هم  نتوانسته ایم به درک روشن و تصمیم درست در نحوه مواجهه با قهرمانها و مفاخر دست پیدا کنیم. 

   در این زمینه می توان به تجربه دیگر کشورها در بهادادن به قهرمان هایشان توجه کرد ، چرا که قهرمانان ملی  ما در هویت سازی جایگاهی نیافته اند . حتی می توان گفت به رغم آنچه در ظاهر به نظر می رسد ، چنین نیست که اگر قهرمان های ملی یا محلی به درستی شناسانده نمی شوند در عوض مثلا از شهدا و قهرمانهای جنگ هشت ساله موسوم به " دفاع مقدس" (1367-1359ش.) شناخت درستی به دست داده شده باشد. این در حالی است که اگر درک درستی از مقوله هویت ملی وجود می داشت ، جایگاه مناطق قوم نشین هم در این پازل با توجه به اسطوره ها و قهرمانهایی که در عین محلی بودن وجهه میهنی داشتند پررنگ و غرور آفرین می شد ("دولت ملت هادر فرآیند تاریخ نگری هویت خواهانه " ، ویژه نامه ، 1397، صص110-97).

   در این بین ، عدالت و اعتدال دو عنصرند که اگر نباشند می توانند به همگرایی اقوام با حاکمیت ملی لطمه وارد کنند. مثلا اگر در مناطق آذری نشین یا کردنشین نسبت به نامگذاری مکانها و موقعیتها با نام قهرمان ها و مفاخر بومی حساسیت نشان داده شود و در مناطق عرب نشین از این حیث با تسامح عمل شود و حتی نظر به رواج ادبیات دینی و مذهبی و انقلابی که در متون و منشورات عربی نیز بازتاب دارد ، زبان و ادبیات عرب توسعه و ترویج پیدا کند ، بسادگی و بلکه با سهل انگاری زمینه تحریک واعتراض به وجود آمده است. روشن است که توصیه به عدالت و اعتدال و رفتار یکنواخت با همه اقوام نسبتی با عربی ستیزی و بلکه اسلام ستیزی چهره هایی چون فتحعلی آخوندزاده در قفقاز ندارد. باید بتوان مفاخر را به نحوی سنجیده و متقن معرفی و تجلیل و تعریف کرد تا در مقابل شاهد ترک یا کرد معرفی شدن ابن سینا نباشیم.

   در ذیل این بحث گاهی گفته می شود در آیین نامگذاری میادین یا نصب تندیس باید اولویت را به شهدای هر منطقه داد تاهم ارزشهای نظام حفظ شود و هم احساس تعلق به وطن در افراد بیشتر شود ("ضرورت های امنیتی ضابطه مند شدن نامگذاری خیابانها و نمادهای شهری" ، ویژه نامه ، 1397، ص 142) ؛ حال آنکه چنین حکم علی الاطلاقی بیش از نفع رساندن به توسعه و تقویت منافع و امنیت ملی نیز تحقق اهداف انقلاب اسلامی ، تنها به کار درج در بولتن های گزارش ایثارگری خواهد آمد . تصمیم در چنین مواردی را می توان به کمیته ای ذیصلاح واگذار کرد ، چرا که تاکید بر نام شهدا یعنی تنها یک سلیقه فرهنگی قابل تایید است و سلایق دیگر که مثلا گرایش دارند به نام اسطوره ها ،  عالمان ، استادان ، معلمان ،  ورزشکاران ، نیکوکاران و امثالهم ، ارزش توجه ندارند؛ که در این صورت ، این ترجیح یک سو و تخطئه سویه های دیگر ممکن است به نقطه انشقاق گروندگان به سلایق دیگر از حاکمیت محلی و ملی تبدیل شود. 

   بدرستی به جای ماندن در منظری محدود در امر نامگذاری می توان از منظر شورآفرینی به تاریخ و فرازهای آن و قهرمانها و مفاخر ایران و نقطه نقطه آن توجه کرد و پرسید که چرا کشتار 6 میلیون ایرانی در واقعه مغول که می تواند همدردی ملی ایجاد کند هیچ جایی در تقویم ملی ندارد؟ حمله اسکندر و تخریب هویت ملی ما به وسیله غرب چرا هیچ وقت در شعارهای ایدئولوژیک و ضد استکباری ما دیده نشده است ؟ چرا ضدیت کوروش و دیگر شاهان هخامنشی با غرب که تجلی آن لشکرکشی های متعدد به اروپا بوده است ، امری فراموش شده است و در عین حال گردهمایی جمعیتی در 7 آبان در کنار آرامگاه کوروش ، به جای مدیریت تبدیل به یک مضحکه یا بهانه عقده گشایی جماعتی در پاسارگاد شده است؟ و بالاخره اینکه وقایع تاریخ معاصر مثل مشروطیت ، نهضت ملی شدن نفت ، 15خرداد ، 19دی قم ، 29 بهمن تبریز و بسیاری از رویدادهای شورآفرین سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، هنری و علمی دیگر در مقوله نامگذاری چه جایگاهی دارند؟ (جریان شناسی فرهنگی هویتی کردی 1397، 1397، ص15) . راست آن است که از این بین به عنوان نمونه ، مواجهه منطقی تر و مفیدتر در مقوله 7 آبان و بروز گرایش بخشی از ایرانیان به این مراسم ممکن بوده است ، به نحوی که حساسیتی له یا علیه کوروش برانگیخته نشود . مضافا اینکه "برخی از مهم ترین ارزش های جمهوری اسلامی مانند باورمندی به ارزش های الهی و انسانی ، ایستادگی در برابر غرب و دفاع از مظلومین جهان را می توان در منش و روش کوروش هخامنشی مشاهده کرد"(" دولت-ملت ها در فرآیند تاریخ نگری هویت خواهانه"، ویژه نامه ، 1397، صص108-103).

( 18/11/1400)

     

 

     

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:24