فرهنگ گویش خمی(3)

ساخت وبلاگ

 

آ

آغال : آغُل. محل نگهداری گوسفند و گاو.

آرد مِبِه زی کونِت مِجُنبَه : آرد می بیزی کونت می جنبد. وقتی کسی در حال نشسته روی پا دارد در الک چیزی را صاف می کند نشیمنگاهش با ریتم تکانی که به الک می دهد می جنبد. کنایه از بهانه جویی کسی است که پی حرفی ناراحت کننده را گرفته و مرتب دارد یک ناراحتی را یادآوری می کند و نیش می زند و دنبال دعواست. به چنین کسی می گویند : آرد مبه زی...

 

ا

اَجّاش: از جایش. از اصلش . از اصل. از اساس. اصلاً. اساساً.

اَخکُوک : میوه سبز و نارس زردآلو.

از خود کِردن: پرس و جو، معلوم کردن.

اَستَر: همان آستر لباس.

اَسِمو دِ گِرُفتَه : آسمان در گرفته . آسمان ، درگرفته یا گرفته معلوم می شود و گویا آماده بارش است .

اَسّیا: به تشدید "س"، آسیاب.

اَشتُوکی : اشتابکی. شتابکی. قید حالت شتابزدگی . اشتوکی داشت می رفت طرف محل آتش سوزی.

اشکنه ی اوجیزک: ر.ک به "اشکینه" و "اوجیز".

اَشکِینَه: اِشکِنه. غذای ترید کردنی که می تواند با گوشت یا با پیاز و نخود و گاهی با تخم مرغ باشد، که می شود "اشکینه ی تخمرغ"(با یک میم) .

اَعیِن : در اصل "اَ" کشیده تلفظ می شود. و ع خوانده نمی شود. چیزی مثل عَ....یِن. به معنیِ: این سرماخوردگی نیست ، یا : این دل گرفتگی نیست ؛ اعینی است. یا عَ...یِنی است. نشانه ای است ، پیامی است ، الهامی است.

اَلّامِکُو : الله مکان؟ ان لامکان؟ علاف مکان؟ به هر حال به معنی بی جا و مکان ، آواره ، بی سر پناه.

اَلغُوپَلغُو : در هم ریز ، درهم پاشیده ، به هم ریخته. 

اِلی : ایلی.

اَلِیش: عوض شدن دو چیز با هم. "ای دمپایی ها با هم الیش رفته": این دمپایی ها با هم عوض شده.

اَوَزَه : آوازه. شهرت. اسم در آوردن.

اَماچ : گیاهی بیابانی ، و آشی گرم کننده و انرژی بخش که با گیاهی بیابانی و خودرو به همین نام درست می شود.

اَنتِفِیل : التفات، نگاه کردن ، نظر توجه یا عنایت کردن، اعتنا کردن.

اَنج : یک کم، مقدار کم.

اَنجِقِل: اخم کردن.ابروها را در هم کردن.چشم غُرّه (قره) رفتن. ابرو در هم کشیدن به قصد ارسال پیام و برحذر داشتن.

اَنجِلُوکِی : هر چیز خُرد، از جمله در مورد بچه کوچک جثه به کار می رود. 

اَنجِی اَنجِی کردن: ریز ریز کردنِ یک چیز.

اَنَه یِی: زشت. بدترکیب. شاید هم باید آن را "عنه یی" نوشت.

اُو بِری: آب بردن به باغ و زمین.

اُو جِیز: وقتی اشکنه را با آب خالی و حداکثر تکه ای پیاز داخل آن درست می کنند می گویند اشکنه ی اوجیز. یعنی فقط آب را داخل آن حرارت داده اند.جیز اسم صوت است برای تَف خوردن و جِزجِز کردن پیاز داغ. یعنی به جای گوشت و پیاز و نخود و لوبیا و مخلفات ، آب خالی را داغ کرده اند و نان توی آن ترید می کنند.

اُو رِز: آبریز.دستشویی. مستراح.

اُورِشُم : اوروشم . ابریشم. نتیجه تبدیل ب به واو است.

اَوُست: به ضم "و"، آبستن. در مورد حیوان.

اُوک:خَم. کمرش اوکّ (به تشدید کاف) است یعنی کمرش خم است.

اُوگاه : آبگاه، محل انس، مکان اتراق ، پاتوغ، آبادی کوچک، مکان. در معنی محل انس، ممکن است اشاره داشته باشد به محلی که مادر پس از وضع حمل کسی،  آبش را یا آب دهش را آنجا ریخته. زنی که فرزندی به دنیا می آورد تا چند روز تحت مراقبت است و خودش را برابر تقویمی که ماما می داند شستشو می دهد. می گویند : فلانی آب دهش را ریخته. یا فلانی هنوز آب دهش را نریخته!

اِیقذِر : اِقذِر. این قدر. اِی قدر.

اِیم شَو : امشب. ابتدا این شب بدل به ایم شب می شود و ضمنا شب به شَو تبدیل می شود.

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 19:08