فرهنگ گویش خمی(2)

ساخت وبلاگ

 

 

چند نکته در باب تعبیرات و تغییرات

   در زبان فارسی وکتابت ، اسم مصدر "یارا" در معنی توانستن داریم اما "توانا" در معنی توانایی یا قدرت نداریم یا کمتر شنیده شده. در گویش خمی ، "توانا" در معنی توانایی هست.

   "حولی" در معنی خانه ی ویلایی یعنی معمولا یک طبقه و ساده ، تنها در مناطق روستایی یا اصیل باقی مانده. در کلان شهرها چنین تعبیری شنیده نمی شود.

در نوشته های تاجیکان ، دست کم نوشته های قدیم تاجیکان این واژه به کار رفته و می رود : در اطراف آن تپه ها حولی های زیبای زمانوی ]قدیمی[ روستایی ، بنای زیبای مکتب متوسطه ،  مغازه و غیره قامت افراخته اند ( دکتر نماز حاتم زاده ، " تاجیکان زندنه " ، مردم گیاه ، سال اول، شماره 2، 1372: ص63).

   در ساخت اسم ابزار ، از ترکیب اسم و بن فعل استفاده می شود. مثلا در ساخت "عَلِف دِرَو" به عنوان ابزار درو کردن علف.

فردوسی می گوید: بدو گفت جویا که ایمن مشو / ز جویا و از خنجر سر درو (شاهنامه ، ژول مول، ج 1، ص 279، بیت 838) . در شهرها ، "گندم درو" به معنی فصل گندم به کار می رود، نوعی مصدر مرخم به جای "گندم درو کردن". مقلوبِ " ]فصلِ[ دروِ گندم" . همسنگ و هم ساخت "سر درو" ( ابزار درو کردن سرها ) ، "علف درو" است.

   "کُندی" یعنی ظرف بزرگ برای نگهداری غلات .

توضیحی در باره واژه "کندره" به این واژه مربوط است. البته واژه کندره به این شکل در فرهنگها یافت نشد. در لغت فرس و صحاح، "کندور" و "کنور" به معنی ظرفی بزرگ مانند خُم که از گِل کنند و غله در آن ریزند ، و بعضی از زبانها کندوله گویند و به آذربایگان کندو خوانند (صحاح). در برهان ، به شکل "کندر" به فتح اول و ضم ثالث ظرفی باشد که از گِل سازند و گندم و نان در آن کنند ( عبدالحسین نوشین، واژه نامک، تهران، دنیا، 1369: ص 274).

   "لاخ" در این گویش به معنی شیب دیوارمانند است.و به تنهایی به عنوان اسم به کار می رود. حال آنکه معمولا در مناطق دیگر به صورت بخشی از ترکیب به کار می رود. اسم + لاخ (جا و مکان): دیولاخ، سنگلاخ ، رودلاخ (دکتر مصطفی مقربی، ترکیب در زبان فارسی، تهران، توس، 1372: ص 18).

   دِل دِ اَضرِب . به معنی دل در اضطراب است. و نمونه ای است از این قاعده عرفی و رایج که تعبیرها به علت بدشنوی صورت اصلی تعبیر یا برای روانی بیان کوتاه می شوند . در "در اضطراب"، مخارج ط و ظ نزدیک بوده ، ط که غیر فارسی هم به نظر می رسد حذف شده ، تبدیل به اَضرِب شده.  

   الّامِکو . نمونه ای است از بدشنوی و بد خوانی تعبیر. الامکو یعنی لامکان، یعنی کسی که آواره است و مکان ندارد. معلوم نیست که تعبیر نتیجه الله مکان است یا علاف مکان!  

   در ساخت فعل ماضی از ترکیب بن فعل امر بعلاوه حرف ت استفاده می شود : ریس (بریس یعنی رشته کن!) بعلاوه ت = ریشت . این کلمه در زبان کتابت و رسمی "رِشت" تلفظ می شود.یعنی ریسید. علی اشرف صادقی و غلامرضا ارژنگ به همین نوع ساخت فعل ماضی اشاره کرده اند : ریس + ت = رِشت ( دستور زبان فارسی، نسخه زیراکسی، ص 35) . 

   گاهی یک حرف در مصدر تغییر می کند و منشأ تغییرات در صورتهای تصریفی می شود. مثلا حرف "ب" در "می یابد" از صورت اصلی و اولیه تبعیت می کند. اصل کلمه یافتن بوده . در این گویش به جای می یابد می گویند "مِیافَه". یعنی پیدا می کند.

   حرف "ب" گاهی به واو تبدیل می شود. در نتیجه ، ابریشم می شود "اُورُشُم".

   بهره. در گویش منظور ، بهره به همان معنی باره به کار می رود: " اُو دِ بَهرِه ی ما خِیلِ خوبی کِرده" . او در باره ما در حق ما خیلی خوبی کرده است. می توان پنداشت که "باره" از "بهره" گرفته شده باشد ، یا صورت دوگانه تلفظ یک کلمه باشند.

   برق . به معنی برق و جویی که از طریق آن آب روانه ی خوی یا همان کَرت و قطعه طراحی شده برای کشاورزی کوچک می کنند. در روشهای آبیاری، ورودیهای آب را که با گذاشتن  یا برداشتن چند بیل گِل و علف یا شن و قلوه سنگ باز و بسته می شوند برق می گویند. دکتر مصطفی مقربی نیز به کلمه ورغال اشاره می کند در معنی سد و بند ، از ورغ به همین معنی (ترکیب در زبان فارسی، تهران ، توس، 1372: ص 13) .

   پِنهُم. یعنی پنهان. بنا به توضیح مصطفی مقربی ، "م" در آخر پاره ای از واژه های فارسی به جای "ن" می آید و دو صورت از یک واژه را می سازد ، زیرا هر دو همخوان ( یا صامت ) از جهتی خیشومی نیز هستند و کاواک بازِ بینی در پدید آمدن آنها نقش دارد . یعنی اگر بسته باشد هیچ کدام به تلفظ در نمی آیند ، مانند : بام و بان، نگین و نگیم ، پنهون و پنهوم ( ترکیب در زبان فارسی: ص 77).

   در این گویش "شینو" یا "سینو" به معنی شستن تن در آب و شنا کردن و غوطه خوردن در آب است، که همان شنا را تداعی می کند. ممکن ست شنا از ریشه سغدی باشد یا بر عکس. بدرالزمان قریب در مقاله "نظام فعل در زبان سغدی" ( مجله زبانشناسی، سال 10 ، شماره 1 ، بهار و تابستان 1372: ص 15) صورتهایی از یک فعل را ارائه می کند. اِسنا ، ستاک اصل: اِسنایَه ، ماضی ساده : آسنایَه ، ستاک اصل: اِسنای ، سینای. به نظر بدرالزمان قریب ، شُست (سوم شخص ماضی ) ممکن است از همین ستاک باشد .

   ایمشب. ایمروز ، ایمسال. به جای این شب ، این روز، این سال. شاید این نوعی بقا بر اصالت لفظ فارسی میانه ترفانی باشد (ر.ک: دکتر محسن ابوالقاسمی، تاریخ زبان فارسی، سمت، پاییز 1373: ص 166). در واقع کلمه "این" در تلفظ گاهی به صورت "اِم" در می آید و آن را می توانیم در کلماتی از قبیل امشب و امروز و امسال مشاهده کنیم (محمدجوادشریعت، دستور زبان فارسی، اساطیر، 1372: ص296).

***

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 410 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 19:08