فرهنگ گویش خمی(12)(قسمت پایانی)

ساخت وبلاگ

و

واشقِیندَن: موشکافی کردن. احتمالا تغییر شکل یافته ی "واشکاندن " و "واشکیندن" است. یعنی بازشکستن یک چیز برای پی بردن به جزئیات آن.

وَ پِش نِشِستَه: آدمی که در همه کارها خودش را جلو می اندازد و می خواهد آن کار را دست بگیرد یا در آن سیخی بدواند.

وَر پُخُّندَن: باد به غبغب انداختن. خود را بزرگ و قوی نشان دادن. حالتی شبیه بوقلمون یا شترمرغ وقتی که حیوان می خواهد به کسی یا حیوانی حمله کند. طاووس وقتی می خواهد جلوه گری کند خود را به این حالت در می آورد.

وَرجِس قُروُتی: ور جهیدن ، ورجستن ، برجستن . پایین و بالا پریدن. شادی و پایکوبی. شاید حالتی است که فرض می کنند با خوردن غذای مقوی اما سبُک قروتی (کشک) به آدم دست می دهد. یعنی آدم با غذای آبکی ، انرژی فوق العاده ای به دست می آورد.

وَرهَواش: بر هوایش. انگار. گویی. تو خیال کن که... ، تصور می کرد. به این هوا بود که... مثلا: فوری خودش را رسانده بود. ورهواش ، سفره رنگی برایش پهن کرده اند.

وَ هَوَج: آدم گیج و بُهت زده. "و" باید پیشوند باشد.

 

ه

هَرَنگ هَرَنگ : وقتی سیل بنیانکن توی کال افتاده باشد و امواج سهمگین آن با وقار بالا و پایین می روند و همه چیز را می روفند و می برند.

هِلپاس : در چند معنی ممکن است به کار برود. دستپاچگی ، هول بودن ، اضطراب داشتن و حتی حس شدید گرسنگی و تشنگی.

هِلتوش : تقلا و تکاپوی یک نفر برای رسیدن به چیزی یا جایی.

هورمِ هَو: بخار حمام یا سونا. بخار شدید که اذیت کننده وکمی هم مانع دید است. ممکن است ترکیبی باشد از هورم (= هرم به معنی گرمای شدید) و هو (= هوا) ؛ گرمی هوا، هوای گرم.

 

ی

یَک وا یَک: بلافاصله. یک به یک. فوری عمل کننده. دوا را که خوردم ، همانطور که از یک تا یک فاصله ای نیست ، "یک وا یک" اثر کرد و خوب شدم . 

یِلِن توش : بچه یا نوجوان و حداکثر جوانی که لاابالی است ، ول می گردد و در کنترل خانواده نیست.

 

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 30 تير 1401 ساعت: 13:33