ک
کُخ کِلَخ: حشره، کِرم، خرخاکی.
کِروچ کِروچُّو : بخش غضروف مانند در گوشت مرغ که پس از پخته شدن ملایم و قابل خوردن است.
کُرچیدن: فشار خوردن و نیمه شکسته شدن یک چیز. مثلا وقتی یک فنر ریز داخل یک حفاظ پلاستیکی یا پارچه ای فشار می خورد و "مِکُرچَه" (یعنی : می کرچد).
کِرکِنُوک: غضروفی خرطومی در ناحیه گردن که به شکل برآمده ای در زیر فک پایین قابل مشاهده است. این بخش را سیب آدم هم می گویند.
کِرگاه : کارگاه.کِرگاهِش یَکسِره رَف:کارگاهش یکسره شده. بند و بساطش به هم ریخته. دخلش آمده!
کُروُک : وقتی مرغ روی تخم های جوجه دار می نشیند تا گرم بمانند و جوجه ها بتوانند سر از تخم دربیاورند.
کِرِی مَند: کِرامند. کرا کننده. چیزی که ارزش مغتنمی دارد . کرا می کند. می ارزد.
کِفچَه زدن: وقتی که مار خود را جمع می کند و آماده است برای پریدن و نیش زدن .
کِکَر کِکَر: خنده و شوخی ، بیشتر هم با صدای بلند. بگو بخند دو یا چند نفر با هم.
کُل اونج: کُل به ضم کاف . شاید هم کُل عُنج. خمیده. از سرما خشکیدن. خشک زدن موجودی در اثر سرما یا تشنگی.
کِلپَسَه: کلپاسه.
کُل پُوه: سرفه خفه. سرفه خشک.
کِلِخنَه : بیشتر در مورد دندان پوسیده ، خراب ، شکسته به کار می رود. "همی چار ت دندو کلخنه مار بسه": همین چهارتا دندان خراب ما را بس است. برای ما کافی است.
کِلَف: کَلَف . گاز زدن به نانی یا میوه ای.
کُلُمبِزی: گنبد در معماری روستایی خانه ها.
کِل مُشتِی: کلّه مشتی. مشت بزرگ. مشت محکم. مشتی به اندازه یک کله.
کِلِّه تُو تُوَک : کله تاب تابَک. تاب خوردن و پیچیدن و دوار سر . سرگیجه گرفتن.
کِلِّه گِه جا : گیج خوردن سر و کله آدم. کله گیج شدن.
کِلِه وَنگ: سرگرم چیزی یا کاری بودن. احتمالا ترکیبی است از کله و آونگ؛ وقتی کله یا سر یا ذهن و فکر آدم ، آونگ ، آویزان یا مشغول می شود به چیزی ، فکری، کاری.
کِلیدو: احتمالا همان کلیددان است. یا شیئی مربوط و منسوب به کلید. خانه های قدیمی روستایی جایی داشته اند معمولا در حاشیه راست درهای چوبی ، حفره یا سوراخ مانند، که با پیچاندن قطعه ای چوبی در آن در باز می شده و در هنگام خروج از منزل به همان طریق در را مقفول می کرده است. نوعی کلید چوبی در.
کِلیک : بندی از انگشت دست. معمولا هم انگشتی که در آن انگشتر می کنند.
کِمَر دوُ تَه: کمر دو تا. کمر دو لا. خمیده.
کَمَه: ماستی که آب آن گرفته شده باشد.کم شدن آب ماست. چکیده شدن و کم شدن ماست؛ چکیده. در تاجیکستان به این نوع ماست می گویند: چَکَه
کُندِی : ظرفی بزرگ از جنس سفال که در آن غله و حبوبات ( گندم ، برنج ، عدس ، ...) نگهداری می کنند.
کوُ خِزوندِنوک: نشسته بر زمین و به کمک پاشنه های دو پا خود را از نقطه ای به نقطه دیگر خیزاندن و رساندن.
کَوَند: خربزه ی نرسیده.
کون مُشتی: بی سر و صدا و پنهان از چشم جمع، پولی ، کمکی ، برگ زردآلویی ، کلیدی ، چیزی توی مشت کسی گذاشتن . کلمه اول اینجا معنی "تهِ" مشت می دهد.
کُوی کردن: کویه کردن. روی هم تل انبار کردن.جمع کردن. شاید به محله هم که کوی گفته می شود از این بابت است که در یک نقطه ، تعداد زیاد و انبوهی خانه ساخته می شود.
گ
گُرماس: نوعی خوردنی از گروه لبنیات که با ترکیب ماست و شیر درست می شود و مقوی است.
گِر مِگیرا: گرم و گیرا. گرم گرفتن کسی با کسی. زود جوش. خونگرم. مردم آمیزی.
گِریَه فِرِیشَنَه: گریه و پریشانی. ضجه زدن . بی طاقتی در سوگ.
گَ لُو سِی: گدامنشی. گدابازی. همیشه چشم به دست دیگران داشتن. گداصفتی.
گو: گاو.
گُو بِردوُ: وسیله چوبی که به گردن و تن گاو بسته می شود و برای شخم زدن زمین استفاده می شود.
گُو خَر: گاو و خر. گاوان و خران.
گُوش بِرَّه: نوعی علف بیابانی . خام آن را هم می شود خورد. اما بیشتر به صورت پخته و ترجیحا آب پز استفاده می شود.
ادب صنعتی...برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 125