میرزاملکم خان ناظم الدوله

ساخت وبلاگ

میرزاملکم خان ناظم الدوله

میرزاملکم خان ناظم الدوله متولد محله جلفای اصفهان از عمال استعمارگران است . بسیار آگاهانه و کامل در خدمت غرب است . به دو زبان اروپایی یا غربی کاملا مسلط بوده . با یکی سفارت ایران در انگلستان را اداره می کرده و با دیگری در محافل لندن شعر به زبان فرانسه دکلمه می کرده . شخصی است خائن . یعنی در لباس خدمت خیانت می کرده. یک دلال بین المللی است . دزدی است که با چراغ آمده و گزیده تر کالا برده . سعی بر تحمیل قراردادهایی بی حاصل برای ایران با انگلستان داشته. در برنامه هایی که برای پیشرفت ایران در کتابهایش آورده ، حق انتخاب به خواننده نمی دهد. از بی اطلاع بودن دیگران سوء استفاده می کند. میل شدید به تحمیل افکار در او دیده می شود (ر.ک : "از غرب زدگی تا غرب شناسی" ، صص171-173) .

ملکم خان روشنفکری شناخته می شود که بیش از دیگر روشنفکران در مورد خود نظرات و داوری های متفاوت و بلکه متضاد به وجود آورده است . آنچه آمد خلاصه ی نظر کریم مجتهدی است. حامد الگار هم در کتاب میرزاملکم خان چون کریم مجتهدی فکر می کند . او ملکم را روشنفکری دورو ، فرصت طلب ، ریاکار ، خودپرست و بسیار سطحی می خوانَد که به اغراض و منافع شخصی و حقی خود ، لباس ترقی خواهی و وطن دوستی می پوشاند (مشروطه ایرانی ، ص 284) .

اما ببینیم دیگران او را چگونه معرفی می کنند. میرزاملکم خان ناظم الدوله (1249-1326ق./1833-1908م.) در خانواده ای ارمنی در جلفای اصفهان متولد شد. بعضا او متولد سال 1239ق. دانشته شده است (آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدیدغرب، ص157) .در ده سالگی از سوی پدرش میرزایعقوب برای تحصیل به فرانسه عزیمت کرد.در هشت سال اقامت در فرانسه به آموختن علوم طبیعی و ریاصیات و مهندسی پرداخت و با آثار فلاسفه فرانسوی از جمله اگوست کنت آشنایی یافت . در حوزه اندیشه سیاسی به ویژه تحت تاثیر مونتسکیو و ایده های انقلاب کبیر فرانسه قرار گرفت و با آثار و افکار ولتر آشنا شد. سال 1267ق. پس از بازگشت به ایران به عنوان مترجم در وزارت خارجه استخدام گردید. سال 1268 در دارالفنون به عنوان مترجم و مدرس جغرافیا و ریاضیات مشغول تدریس شد. وی سال 1275ق. اولین خط تلگرافی ایران را ایجاد کرد (نامه های میرزاملکم خان ناظم الدوله، ص13).

طی سال های 1275 تا 1278 ق. به فعالیت در زمینه تاسیس فراموشخانه و نوشتن آثاری چون کتابچه غیبی یا دفتر تنظیمات ، رفیق و وزیر ، مجلس تنظیمات ، دستگاه دیوان و دفتر قانون پرداخت. سال 1278 به دستور ناصرالدین شاه فراموشخانه ای که بنیان نهاده بود و البته قبلا برای تاسیس آن اجازه رسمی شاه اخذ شده بود (مشروطه ایرانی ، ص296) - تعطیل و خودش به عراق و سپس استانبول تبعید شد. سال 1279 بخشیده شد و در سمت کنسول در مصر و بعد خدمت در سفارت ایران در استانبول مشغول شد. در سال های 1290 تا 1306ق. به عنوان وزیر مختار ایران در لندن و سپس سفیرکبیر ایران اشتغال یافت. در مدت 16 سال اقامت در لندن با آثار متفکران انگلیسی از جمله جان استوارت میل آشنایی پیدا کرد. سال 1307 به علت نقش در قرارداد لاتاری (ر.ک. مشروطه ایرانی ، ص305و306) از همه مقامات دولتی برکنار گردید. با تلاش در جهت گسترش مجامع ماسونی آدمیت به انتشار روزنامه قانون در فرانسه پرداخت. سال 1316 با پایان دادن به انتشار قانون با دستور مظفرالدین شاه سفیرکبیرایران در ایتالیا شد. ملکم در سال 1323ق. رساله ی ندای عدالت را که منعکس کننده آخرین دیدگاه های وی است متشر کرد و سرانجام در سال 1326ق. در سوئیس درگذشت ، که بنا به وصیت او جسدش را سوزاندند (اندیشه های سیاسی در عصر مشروطیت ایران ، ص81و82) . گفته شده که ملکم سال 1281ق. زمانی که در استانبول بود به تبعیت عثمانی در آمد. خان ملک ساسانی ( در: سیاستگران دوره قاجار ، ج1، ص 129) به استناد گزارش میرزاحسین خان مشیرالدوله ( که در آن زمان وزیرمختار ایران در عثمانی بود) به وزارت امور خارجه می نویسد:

ملکم در نامه ای به میرزاحسین خان نوشته بود ، "اگر دولت ایران او را وزیر مختار لندن نکند ، اسرار دولتی را که در نزد اوست به عثمانی ها خواهد فروخت" . میرزاحسین خان هم مراتب را به طهران می نویسد . لیکن پیش از آنکه جوابی از طهران برسد ، یک روز ملکم را در اسلامبول می بیند که با فینه قرمز عثمانی می گردد . سفارت تحقیق می کند ، معلوم می شود تبعه عثمانی شده و با ماهی چهل لیره در وزارت امور خارجه اسلامبول مستخدم گردیده و هر چه دلش می خواهد به ایران می گوید (مشروطه ایرانی ، ص 504) .

با این حال ، علی اصغر حقدار ، در موضعی متفاوت معتقد است که ملکم در اندیشه سربلندی ایران بوده و می دانسته که شکست ایران در جنگ با روسیه و از دست رفتن هرات در مقابله با بریتانیا ، محصول ناآگاهی مردان سیاست ایران از دگرگونی دیپلماسی و تغییر در برنامه های منطقه ای دو قدرت بزرگ آن دوران بود . او علاج خروج ایران از بحران را در نوسازی شیوه های کشورداری و اصلاح امور نظامی و مالیه می دانست. ملکم از طرفی در تکمیل اصلاحگری خویش ، به نهادهای مدرن اقتصادی و فرهنگی توجه داشت و ایجاد راه آهن ، برپایی تلگراف و شکل گیری آموزش و پرورش نوین را در بنیانگذاری ایران مدرن از ضروریات می شمرد (نامه های میرزاملکم خان، ص15) .

چنان که از مکتوبات و مذاکرات چهره های شاخص و اعلام همعصر ملکم برمی آید او در بین اقران روزگار فرد بیدینی شناخته نمی شده است . یک بار در جلسه ای با حضور نوزده نفر از اعیان که در مورد نحوه ورود مرجع وقت آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی معروف به میرزای شیرازی به سیاست و سرنگونی ناصرالدین شاه یا ایجاد تشکیلاتی شبیه واتیکان صحبت می کرده اند ، فردی به نام صاحب کمال که از مدافعان قاجار و شخص شاه بوده ، با تعریض به نام ملکم می گوید :

این حرف های شما به عینه مثل حرف های قانون] روزنامه ملکم[ است . چرا حرف های یک بیدینی را از برای ما درس دولتخواهی قرار می دهید؟

یکی از حاضران به نام شریعتمدار به دفاع از ملکم برمی خیزد :

مثل جناب شما مومن معقول چرا باید در حق اشخاص غائب مرتکب چنان سوء ظن بشود؟

در ادامه ، حکیم باشی با اشاره تلویحی به تشکل های آدمیت که مطابق اندیشه ملکم شکل گرفته بوده پاسخ می دهد :

معلوم است از عمل جوامع ما اطلاع ندارید؟ الآن در کل ایران هیچ صاحب فهمی نیست که عضو جوامع آدمیت نباشد و کل این جوامع تابع حضرت امجد حجه الاسلام آقامیرزاحسن ]شیرازی[ هستند . اگر امروز از آن مسند مقدس حکم صادر شود که به این دستگاه ظلم نباید اطاعت کرد و نباید مالیات داد ، یقین بدانید که در کل ایران هیچ مسلمانی نخواهد بود که از چنان حکم تمرد نماید (همان ، ص 340و341) .

با این همه ، ماشاء الله آجودانی در مشروطه ایرانی (ص348) می نویسد :

من معتقدم روشنفکری چون او نه به اسلام و نه به مسیحیت که به هیچ دینی اعتقاد نداشت .

وی در عین حال استدلال های حامد الگار در رد صمیمی بودن ملکم و پدرش میرزایعقوب در گرویدن از مسیحیت به اسلام را سست می داند (ر. ک. مشروطه ایرانی، ص349) .

در اینکه ملکم خان چه طرز فکری داشته است ، فریدون آدمیت این گونه به مسئله غرب اشاره می کند:

ملکم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذتمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود . در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود . باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفشدوزی محتاج سرمشق غیر بوده و هستیم (اندیشه های سیاسی در عصر مشروطیت ایران، ص 83).

فریدون آدمیت می گوید به نظر ملکم مدنیت غربی دنیا را فرا می گیرد . چه بهتر که به استقبال آن برویم :

اصول عقاید ملکم بر این پایه بنا شده بود که اشاعه مدنیت غربی در سراسر جهان نه تنها امری است محتوم تاریخ ، بلکه این تحول از شرایط تکامل هیئت اجتماع و موجد خوشبختی و سعادت آدمی است (مشروطه ایرانی، ص282و283) .

البته به نوشته لطف الله آجدانی ، معتقدان به غربزدگیِ ملکم از تاکید او بر لزوم سرمایه گذاری خارجی در ایران و نفوذ کمپانی های غربی در ایران ، به سود اثبات غربزده بودن او بهره گرفته اند . حال آنکه به نظر می رسد ملکم خان از تاکید خود بر لزوم سرمایه گذاری خارجی و فعالیت های کمپانی های غربی در ایران ، توسه اقتصادی ایران را در نظر داشت ؛ به ویژه در شرایطی که ضعف و ناتوانی سرمایه و دانش و تجربه فعالیت های اقتصادی جدید و متناسب با شرایط و تحولات اقتصادی جهانی و منطقه ای در داخل ایران مشهود بود ، ملکم افزایش سرمایه گذاری خارجی و فعالیت کمپانی های غربی در ایران را برای ترقی ایران لازم می دانست ( همان ، ص88) . به گمان آجدانی ، نقش میرزاملکم خان که سالها در اروپا زندگی کرده و به گفته او آغازگر روشنفکری ایران به شمار می آید در شکل گیری جامعه مدرن اساسی است . ملکم خان فساد حکومت ایران را ساختاری می دانست . از غایت های اصلی افکار او نفی استبداد مطلقه بود . مجذوب شدن در مظاهر تمدن غربی را از علل توسعه نیافتگی ایرانیان می دانست . او ]که ناظم الدوله لقب یافته بود [ چاره را در آن می دانست که اولیاء امور ، اصل نظم را دریابند . ملکم خان رمز پیشرفت ملل متمدن را در علم می دانست ("میرزاملکم خان اولین روشنفکر"، ص 373).

در ارتباط دیپلماتیک با دول غربی از جمله انگلستان ، ملکم معتقد بود نفع انگلیس و ایران در اتحاد با یکدیگر است در گزارشی به مقامات وزارت خارجه در تهران می نویسد :

با لرد سالسبوری وزیر هند یک مجلس مذاکرات مفصل کردیم . چون قرار داده بودیم مذاکرات این مجلس شخصی و محرمانه باشد نمی خواهم از مطالب مذکوره چیزی به تحریر بیاورم . آن جناب امجد خوب اطلاع دارند چه قدر مشکل است و چه قدر طول دارد تا کسی با وزرای انگلیس محرم و در نزد ایشان محل اعتنا واقع شود (نامه های میرزاملکم خان ، ص51) .

می توان گفت موضوعیت داشتن نفع ایران و انگلیس یک واقعیت است. اما با توجه به جایگاهی که انگلیس برای خود قائل است و ادبیات اشرافی و خودبرتربینانه در مقابل ایران ، تردید جدی در تامین متوازن و قابل قبول منافع دو طرف نیز یک واقعیت است . در یک تلگراف ملکم به وزارت امور خارجه به عنوان مشت نمونه خروار آمده :

فرمایشات نمره ی64 را به لرد گرانویل به طرز مطبوع ابلاغ کردم . جواب آن را امروز این طور داد ، اعلیحضرت ملکه و وزرای انگلیس از این حسن اعتماد اعلیحضرت شاهنشاهی نسبت به افکار دوستانه ی ما در حق دولت ایران کمال مسرت و امیدواری را حاصل نمودند . یقین است که همان طور که فرمایش فرموده اند نصایح صادقانه ی ما را مورد توجه مخصوص خواهند ساخت و در فقره معاونت و همراهی دولت انگلیس یقین بدانند که دولت انگلیس میل صادقانه دارد که مقوی و ممد ترقی ایران باشد . ملکم ، 24جمادی الاولی 302] 1[ق. (نامه های میرزاملکم خان، ص86) .

بعضا چنین پنداشته می شود که ملکم دو دوره فکری داشته است. او در آثاری چون روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمر نوشته و در بردارنده و منعکس کننده آخرین دیدگاه های او ست ، هرچند مصلحت اندیشانه ، اما حداقل در مقام نظر نسبت به دیدگاه های اولیه خود تجدیدنظر کرد:

کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم ؟ (اندیشه های سیاسی در عصر مشروطیت ایران ، ص89) .

وی که فتحعلی آخوندزاده در بعضی نوشته ها و نامه هایش او را روح القدس یا روح می نامید (مشروطه ایرانی ، ص447 ؛ پژوهشگران معاصر ایران ، ج2، ص451) در روزنامه قانون خطاب به فرنگی ها نوشت :

در دنیا هیچ نظم و حکمتی نمی بینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث می گوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست ، به طور صریح معین نشده باشد. حال عوض اینکه به جهالت سابق ، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم ، اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج می نماییم (همان ) .

ملکم خان در باب حکمرنی معتقد بود حکومت پادشاهی به دو نوع مطلقه و مشروطه تقسیم می شود. در سلطنت مطلقه وضع قانون و اجرا ، هر دو در دست پادشاه است و در سلطنت مشروطه یا معتدل وضع قانون در دست ملت و اجرای آن برعهده شاه است . او روسیه و عثمانی را نمونه سلطنت مطلقه و فرانسه و انگلیس را نمونه سلطنت مشروطه یا معتدل می دانست (همان ، ص90و91) .

وی که معتقد بود هر بحث نوظهور از قبیل تجدد یا مدنیت یا مشروطه باید به عنوان مقوله ای منبعث از دین معرفی تا پذیرفته شود (ر.ک. مشروطه ایرانی ، ص366) ، در مورد آزادی تاکید می کرد بر آنکه باید از منظر انطباق آن با امر به معروف و نهی از منکر نگریسته شود :

وقتی در باب آزادی با علمای فرنگستان حرف می زنیم ، معلمین معروف که از اصول اسلام به مراتب بیش از ما معلومات روشن دارند ، می گویند بدبختی ملل اسلام در این است که اصول بزرگ اسلام را گم کرده اند . همین آزادی کلام و قلم که کل ممالک متمدنه اساس نظام عالم می دانند ، اولیای اسلام به دو کلمه جامعه بر کل دنیا ثابت و واجب ساخته اند : امر به معروف و نهی از منکر . کدام قانون دولتی است که حق کلام و قلم را صریح تر از این بیان کرده باشد (مشروطه ایرانی ، ص388) .

ملکم خان در نوشته هایش از کلمه "آدم" که از کلمات مورد استفاده در نامگذاری های ماسونی هم بود زیاد استفاده می کرد:

یکی از علمای فارس می نویسد : لفظ آدم و آدمیت را زیاد تکرار می کنید. مراد از این لفظ چیست؟ جواب : ما که تشنه عدالت و دشمن ظلم هستیم از برای اینکه بر حسب اسم هم از جانوران متعدی] تعدی گر و تجاوزکار[ فرق داشته باشیم ، خود را همه جا آدم اعلام می کنیم . هر کس طالب عدالت و صاحب غیرت و دوست علم و حامی مظلوم و مقوی ترقی و خیرخواه عام است او آدم است(همان ، ص315و316) .

ملکم که از مرام روزنامه خود قانون- همه جا به عنوان اصول آدمیت یاد می کند ، در شماره دهم روزنامه ، در بخش پاسخ به نامه ها در باره مفهوم کلی آدمیت این گونه توضیح می دهد :

اسلام یعنی مجمع قوانین الهی و آدمیت یعنی اجرای آن قوانین(همان ، ص318).

در باره اهمیت زن در شماره هفتم می نویسد :

هیچ طرح ملی پیش نمی رود مگر به معاونت زنها. زنهای ایران باید ملائکه ترویج آدمیت باشند (همان ، ص319).

بعضی شماره های روزنامه قانون اختصاص پیدا می کرد به نامه هایی که به ظاهر از نقاط مختلف به دفتر روزنامه رسیده است . همه آنها بیانگر دیدگاه ها و نظریات ملکم و قانون است . گاهی هم از افراد معین نامه می رسید. در شماره هشت نامه ای است از میرزاآقا خان کرمانی :

جریده قانون با اینکه در ملک آزاد خارج از کشور چاپ می شود ، باز رسم تملق را از دست نمی دهد . شما متصل بر وزرا ایراد می گیرید و در هر موقع از شاه تعریف می کنید . وزرا کیستند بجز شاه که می تواند در دنیا این طور وزرا پیدا بکند . شاه محققأ از آدم قابل بدش می آید و محققأ مواظب است که وزارتها و مناصب دولت همه به قدر امکان توی هم و پریشان باشند (همان ، ص319) .

ملکم در تمام شماره های قانون با خشونت و اقدامات قهرآمیز انقلابی در مبارزه با حکومت مخالف است و به انحای مختلف یادآور شده است که جز "کلام" و "تبلیغ" حربه ای ندارد :

حاشا که ما یاغی بشویم . اهل این مُلک در هر عهد ، مکرر یاغی شده و مکرر سلاطین خود را تغییر داده اند و پس از جمیع تغییرات ، باز وضع امور همان شده که بود . ما آدمیان می خواهیم این رسم یاغیگری و خونریزی را از تاریخ ایران منسوخ نماییم . اسلحه مدافعه ما در صحت کلام ماست (همان ، ص323) .

موضوع سرمقاله شماره دوازدهم قانون عدم پرداخت مالیات به دولتِ بی قانون است . ملکم در این سرمقاله زیرکانه مدعی شده است که عده ای از "علمای بزرگ" احکام و فتواهایی علیه پرداخت مالیات به دولت صادر کرده اند . نیز به این بهانه که اکثر آنها به زبان عربی و به طور پیچیده و مغلق نوشته شده است ، خلاصه آن احکام را به زبان ساده ، در روزنامه ثبت می کند :

شرط دولت حسابی این است که هر سال حساب دخل و خرج خود را به یک ترتیب صحیح اعلام نماید . این قرار عادلانه که در این عصر رکنِ ناگزیر نظام دنیا شده ، به اقتضای بدبختی های ایران در این ملک ، بالمره اساسا مجهول مانده است (همان) .

در نوشته ها و رساله هایی که از ملکم بجا مانده ، بخشی از مسائل اساسی ایران با نگاه منتقدانه و مصلحانه انعکاس پیدا کرده است. در نامه ای به "حضور مبارک همایونی" به عرض می رساند :

یکی از پسران من هوش و استعداد غریبی دارد . اما نه او طالب تحصیل است و نه من در بند تشویق ؛ به علت اینکه در ایران بدون هیچ علم می توان حتی وزیر شد . قیمت سرتیپی پانصد تومان است و در پانزده سالگی می توان سردار شد . من اگر هفت زبان هم می دانستم ، باز می بایستی نوکر یک احمق بی سوادی باشم . اگر پسر من علوم اداره را بهتر از وزرای انگلیس تحصیل بکند ، باز حکومت ولایات حق اطفال پول دار خواهد بود . من از رسوم ایران تعجب ندارم . تعجب من در این است که با چنین اوضاع می خواهیم در پاریس سفارت داشته باشیم ، با انگلیس بجنگیم ، با روس برابری بکنیم و داخل معاهده فرهنگ بشویم (رساله های میرزاملکم خان ناظم الدوله ، ص88و89) .

او ساختار کشور را که نقد می کند ، در دفتر قانون می نویسد :

ما در وسط اطاق یک سنتوری گذاشته ایم و سی نفر از اصناف مختلف بر دور این سمنتور جمع کرده ایم و ما خود در صدر مجلس نشسته ، علی الاتصال حکم می کنیم که فلان مقام را بزنید و فلان دستگاه را بنوازید. گاهی همایون می خواهیم ، گاهی کابلی را ترجیح می دهیم ، گاهی فریاد می زنیم که حال وقت تصنیف است . اهل مجلس همه منتظر هستند که الآن مقام مطلوب را خواهند زد. من می گویم هیچ یک از این مقام ها زده نخواهد شد. حالت دولت ایران به عینه مثل سنتور ماست . در وسط پایتخت نشسته ایم و متصل حکم می کنیم که مرو را بگیرید ، چاپارخانه را نظم بدهید ، فلان کارخانه را بسازید ، فلان معدن را در بیاورید ، فلان تجارت را رواج بدهید. من می گویم محال عقل است که هیچ یک از این آرزوهای شما به عمل بیاید . چرا؟ به علت اینکه دستگاهی که باید مصدر و اسباب اجرای این آرزوها بشود ، به حدی مغشوش و پریشان است که از چنین دستگاه ابداً چنان مقصودی حاصل نخواهد شد (همان ، ص121) .

ملکم صرف نظر از تاکیدی که در باره تشبه جستن به فرنگی ها می کرده ، در رساله اصول ترقی معتقد بوده اگر توانستیم مثل غربیها تولید و کالا را افزایش دهیم می توانیم گامی به پیش بگذاریم و در جاده ترقی حرکت کنیم :

چرا اهل سیستان فقیر هستند؟ زیرا که متاع کم به عمل می آورند . چرا دولت انگلیس غنی تر از سایر دول است ؟ به جهت اینکه بیشتر از سایر دول امتعه به عمل می آورد . اگر در ایران به قدر انگلیس متاع به عمل بیاورند ، دولت ایران هم به قدر انگلیس قوی خواهد بود. اگر مبلغ امتعه فرانسه به قدر امتعه عثمانی تنزل بکند ، د.ولت فرانسه هم به قدر دولت عثمانی تنزل خواهد کرد . به جهت آبادی یک مُلک ، به جز تکثیر امتعه آن ملک راه دیگر نیست (همان ، ص170) .

ملکم هر جا که مناسب می داند یادآور پیشرفت های انگلیس به عنوان کشوری که می شود از آن الگو گرفت می شود ، چندان پررنگ که گاهی سوال پیش می آید که او در خدمت دولت ایران بوده یا انگلیس. با این حال گاهی نیز به جِد و موشکافانه رفتارهای سیاسی انگلیس در ایران را به نقد می کشد ، مثلا در رساله پلتیکای دولتی:

پلتیک انگلیس در ایران یک روش غریبی داشته است مثلا یک وقتی می بینیم پلتیک انگلیس دولت ایران را به حفظ دوستی روس مجبور می سازد . پس از چندی مخالفت روس را از لوازم صلاح ایران می شمارد . یک وقتی صد کرور خرج می کند که دوست محمد خان را از افغاسنتان بیرون بکند . یک وقت دیگر همان دوست محمد خان را تقویت می کند که بیاید قندهار و هرات را بگیرد . در عهد زمان شاه افغانستان را به ایران می دهد و در عهد ناصرالدین ششاه سیستان را می خواهد از ایران بگیرد. هنگام سفر ناپلیون به مسکو فرانسه ها در ایران خائن بودند و روس ها دوست صادق . همین که جنگ سواتوپول بروز می کند ، پلتیک انگلیس همان فرانسه را که از ایران بیرون کرده بودند ، به ایران می آورد که به اتفاق هم دولت ایران را تحریک بکنند به مخالفت همان دولت روسی که در انعقاد عهدنامه گلستان دوستیش را برای دولت ایران ناگزیر می دانستند . دولت ایران بی آنکه ملتفت شده باشد ، در این مدت اسباب پلتیک انگلیس بوده است (همان ، ص 271و272) .

ملکم می گفت در امور پلتیک یا سیاسی ، سران یک کشور باید در کنار پروتکل هایی که عمل نمی شوند به "حق" منبعث از قدرت توجه کنند :

از غرایب خیالات اولیای این دولت یکی هم این است که متصل می گویند : "فلان دولت حق ندارد و دولت ایران حق دارد" . ای مرد عزیز ، ای طفل پنجاه ساله ، حق یعنی چه؟ انصاف چه چیز است ؟ پلتیک دول چه دخل به حق دارد؟ مگر دولت انگلیس مملکت هند را به حق گرفته است؟ مگر گرجستان حق موروثی روس بود؟ حق دول در اقتضای پلتیک در دهنه توپ است (همان ، ص 280) .

وی می پندارد در روابط بین الملل و خصوصا در رابطه با قدرتها نباید دست دوستی به یک سمت داد چرا که لزوما آن دوستی به معنی دشمنی با سمت دیگر است :

دولت انگلیس یا باید دولت ایران را پیشرو لشکر روس بداند یا باید دولت ایران را مثل دول هند مخصوص خود بسازد . دولت روس یا باید ایران را پیش جنگ سفر هند قرار بدهد یا باید دولت ایران را قبل از سفر هند منهدم بسازد . دوستی روس عداوت انگلیس را لازم دارد (همان ، ص281) .

نگرانی ملکم عمدتا از آن رو بوده است که صف بندی قدرتها به ویژه روس و انگلیس در برابرِ هم را عن قریب به سمت درگیری عملی می دیده است و معتقد بوده که نباید ایران گمان کند که در صورت درگیر شدن با روسیه ، از کمک نسیه و حتی در صورت نقد شدن ناکافی انگلیس طرفی خواهد بست (همان ، ص282) ؛ و ایران در میانه ، گویی هدفی است که بین دو لبه منگنه گیر افتاده است :

دولت ایران مثل یک گندمی است که میان دو سنگ آسیا افتاده باشد . بلی الآن سنگ های مزبور حرکت ندارند. اما هرگاه خارج آسیا را ملاحظه بکنیم ، وحشت خواهیم کرد که گردش سنگها موقوف به چه نکته باریک بوده ، دقیقه گردش چه قدر نزدیک شده است (همان ، ص284) .

چنین می نماید که ملکم یا امان داشته یا احساس امان و اعتماد به نفس می کرده تا بتواند هر نوع سخنی را که از سر خیرخواهی لازم می داند بر زبان آورد :

در دول کفر ، تکلیف اهل نظام این است که بروند در مقابل خارجه حقوق و حدود ملت را حفظ نمایند و لیکن در مُلک ایران ، ماموریت اهل نظام این است که در همه سرحدات از مقابل هر دشمن فرار بکنند و از برای اثبات جلادت خود در داخله مملکت به یک اشاره انگشت مبارک ، زن و بچه و زندگی برادران مسلمان خود را بدون سوال و جواب به اشد شقاوت آتش بزنند (همان ، ص303) .

عناوین رساله های باقیمانده از ملکم یا نوشته ها و نامه های او نشان می دهد که ملکم با هر انگیزه ای - عمیقا به وضعیت ایران و گذشته و امروز و آینده آن می اندیشیده است : دفتر تنظیمات ، دستگاه دیوان ، دفتر قانون ، ندای عدالت ، گفتار در رفع ظلم ، مدنیت ایرانی ، اصول ترقی ، مذاکره در باره تشکیل بانک ، پلتیکای دولتی ، ... (همان ، ص5و6) ؛ و در عین حال ، با توجه به ادبیات صریح و بی پرده رساله ها به روشنی معلوم نیست که او به عنوان بخشی از دربار اما عمدتا فعال در عرصه دیپلماسی و سفارتخانه های ایران در مصر و ترکیه و لندن و ایتالیا - در زمان نگارش نزدیک به اصحاب قدرت بوده یا از پیش چشم آنها دور بوده است؟ در این باره سوالات بسیاری مستلزم بررسی است . به تعبیر استادان و دوستان اهل تاریخ و تاریخ پژوهم ( جناب هدایت الله بهبودی و جناب علیرضا کمری همدانی در مشورتی تلفنی ) این مهم است که آیا رساله ها در همان زمان نگارش نشر یافته اند یا سالها بعد به طبع رسیده اند. یا در صورت طبع ، این مهم است که در چه تیراژی و در چه سطحی منتشر شده اند ؟ نشرشان عام بوده یا برای خواص ارسال می شده ؟ ممکن است این رساله ها در دوره مظفری منتشر شده باشد که در مقایسه با عصر ناصری فضای سیاسی شاهد گشایشی نسبی بوده است . واقعیت این است که در باره چهره هایی چون ملکم خان که دو رویه و بلکه چند رویه داشته اند به سختی می توان نظر نهایی داد چون شخصیت شان جنبه ها و جلوه های گوناگون داشته است . نیز باید افزود که در باره شخصیت های دیگر دورانِ منجر به مشروطه خاصه دوره ای که بیشتر عصر ناصری شناخته می شود ، حتی در مورد چهره هایی که بین عامه علاقه مندان تاریخ و سیاست خوشنام و محبوب نشان می دهند هم نمی توان نظری روشن داد به گونه ای که بتواند تمام مقاطع و رفتارها یا اندیشه ها و اقوال آنان را توضیح دهد .

صرف نظر از راهی که می شود برای نیل به ترقی در پیش گرفت ، می توان گفت ملکم خان که در فرانسه تربیت شده بود ، به ترقی و تجدد ایمان آورده بود ( تجدد ودین زدایی ، ص 119) . اما در عمل شخصیتی که از خود ارائه کرده باعث شده تا بعضی از محترمین عرصه علم و فرهنگ تعابیر تندی در معرفی او به کار برند . محمد قزوینی او را بامبول زن، متقلب ، طرار و کلاهبردار و متهم به انتحال آثار ولتر و مونتسکیو می داند (همان) ؛ هر چند ملکم به علت باور به فراماسونری هم قلبا مایل به اندیشه های بیگانه بوده است . او که مروج مرام ماسونی بود و در ایران به تشکیل این جمعیت اقدام کرد ، مانند اسلاف خویش به حکم اصول فراماسونی نمی توانست به دین و ملیت و وطن معتقد و وفادار باشد ، زیرا تشکیلات فراماسونی مسلک و مرامی غیر از این دارد و بر اساس آزادی مطلق عقیده از شریعت بنا شده و مقصدش تحریک به شورش و انقلاب در کشورها به نفع انگلستان و استعمار است و این مقصد را در عناوین اصلاحی و تربیتی و برابری و آزادی مستور می دارد . ملکم ، خود در یکی از نوشته هایش گفته است :

کیفیت انجمن های فراماسونی را در ایران در لفافه دین پوشیدم .

یعنی دین را آلت پیشرفت مقاصد سیاسی قرار داد . انگلیسی ها به وسیله همان محافل توانستند جمعی از رجال ایران را اسیر دام فراماسونری کنند و از وجود آنها در حوادث مشروطه استفاده نمایند ، و در خارج و داخل از فراماسون های دانشمندی نظیر ادوارد براون استفاده کرده اند . وی که مامور وزارت امور خارجه انگلیس بود ناراضیان ایرانی تبعیدی را به لژهای ماسونی هدایت می کرد (همان ، ص123) .

مذهب ملکم و بلکه بسیاری از منورالفکران و اندیشمندان دوره جدید ایران اومانیسم بوده ، که به غلط آدمیت و انسان دوستی ترجمه شده بود . نکته در خور توجه آن است که عقل نزد منورالفکران اومانیست جایگزین وحی و الهام ربانی می شود (همان ، ص125) .

ملکم هر کس بوده باشد ، عالم یا جاهل ، مومن یا ملحد ، مسلمان یا عیسوی ، وطن پرست یا وطن فروش ، خوش نام یا بدنام ، تاثیری که از لحاظ تحول افکار در ایران داشته است ، انکارناپذیر می نماید (آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدیدغرب، ص156) . در میان رجال دوره ناصری بدون شک هیچ کس به اندازه میرزاملکم خان با اوضاع جهان غرب در نیمه دوم قرن نوزدهم آشنا نبوده است . او سه چهارم عمر خود را در خارج از ایران گذرانده است . شاید به همین سبب هم کریم مجتهدی او را وطن پرست نمی داند (همان ، ص157) . این هم نمی تواند نافی آن باشد که خطوط اصلی آثار او در جهت آگاه ساختن و بیدار ساختن مردم ایران است . بعلاوه ، هر قدر هم نظر شخصی او جاه طلبی باشد ، مجاهده و مبارزه او را در برانداختن اختناق و به وجود آوردن تفکری سیاسی که منجر به ریشه گرفتن مشروطیت ایران می شود نباید به فراموشی سپرد (همان ، ص158) .

ملکم یکی از مشکلات ایران را وجود معضل و مسئله "جهل مندی" و جمعیت "جهل مندان" در کشور می داند. به نظر او جهل مند کسی است که به عقل طییعی خود اکتفا و تصور می کند که بدون دانش اکتسابی به تمام امور واقف است . بدین معنی ملکم دائما عقل را مورد نقد قرار می دهد و آن را نه فقط غیر کافی بلکه اغلب مضر قلمداد می کند (همان ، ص 162) . به نظر او یکی از بدبختی های ایران این است که روسای ما فرق عقل و علم را نفهمیده اند . به اعتقاد ایشان عقل کافی بالاتر از علوم کسبی است (همان ، ص163) . بنا به تحقیق مجتهدی از جمله اموری که در نگاه ملکم اساس تلقی می شود علم مملکت داری و ساختارسازی و به قولی علم تنظیم امور است :

به وزرا می گوییم بیایید شما از برای دولت یک شمع کافوری بسازید . همه می خندند و می گویند مانمی توانیم . می گویند چون درس نخوانده ام و در کارخانه کار نکرده ام نیم توانم شمع کافوری بسازم . می گوییم بیایید شما ایران را نظم بدهید . فی الفور همه فریاد می زنند که ما حاضر هستیمو بهتر از هر کس می توانیم از عهده این کار برآییم و هیچ کس نمی پرسد که آقای وزیر ! علم تنظیم ایران از کجا آسان تر از ساختن شمع کافوری شد؟

به نظر ملکم کسانی که مسئول امور دولتی می شوند باید در این زمینه تحصیلات لازم و کافی بکنند (همان ، ص166) .

ملکم خان معتقد است ایران بی قانون است. تمام آثار ملکم از ابتدا تا انتها در اطراف این موضوع دور می زند ، خواه موقعی که او موافق دولت ایران بوده و یکی از رجال صاحب نفوذ آن به حساب می آمده است ، خواه موقعی که علیه دولت ایران در خارج از کشور به چاپ و توزیع روزنامه قانون با سرلوحه اتفاق ، عدالت ، ترقی دست زده بوده است ؛ روزنامه ای که در ابتدا قیمت سالیانه آن یک لیره انگلیس و بعدا فقط "فهم کافی" یا "یک ذره غیرت" یا "شرط آدمیت" یا "یک ذره شعور" یا "زحمت ابلاغ این نسخه به یک آدم دیگر" بوده است (همان ، ص169). قانون در واقع رشته تخصصی ملکم است و تحصیلات او ضامن اطلاعات اوست (همان ، ص170) . او دقیقا توجه دارد که حکم غیر از قانون است. حکم ، تحکمی است ، در صورتی که قانون از دستگاه قانون و در نتیجه از "مجلس مشورت" صادر می شود . به عبارتی حکم نمونه ای است از استبداد و قانون نمونه ای از مشارکت . به نظر ملکم قانون نشانی از دموکراسی و وجود مجلس مشورت است . در نتیجه بحث از قانون منجر به بحث از آزادی می شود و قانون و آزادی متقابلا برای بنیان گرفتن به یکدیگر نیاز دارند. در رساله ندای عدالت می نویسد :

بدیهی است کهنه پرستان ایران به تغیّر خواهند گفت که اگر ما به مردم حق کلام و قلم بدهیم عادت هرزه گویی خلق ایران کارگزاران دولت را آنی آرام نخواهد گذاشت . اما هیچ احمقی نگفته است که باید به مردم آزادی بدهیم که هر چه به دهان شان می آید بگویند. بلی عموم طوایف خارجه به جهت ترقی بجز آزادی حرف دیگری ندارند. اما چه آزادی؟ آزادی قانونی نه آزادی دلخواه . اول باید این معنی را فهمید که در عالم هیچ حق و تکلیفی نیست که حد معینی نداشته باشد . حد آزادی این است که آزادی هیچ کس به حق هیچ کس خللی وارد نیاورد. بعد از اینکه حقوق و تکالیف عامه به حکم قوانین مقرر شد ، دیگر کیست که بتواند بدون جزا در حق دیگری حرف ناحق بزند؟ (همان ، ص171و172) .

با تامل در افکار ملکم می توان از لحاظ فلسفی فضای ذهنی او را از جهتی از نوع تحصلی / پوزیتیویستی دانست و تصور کرد که در تقریر رساله اصول آدمیت تا حدودی به افکار اگوست کنت نظر داشته است . از این نظر ملکم نه فقط یکی از اولین تحصلی مسلکان ایران است ، بلکه - به نظر فلسفه پژوه معاصر کریم مجتهدی (همان ، ص174) - به طور حتم یکی از بنیانگذاران اصالت علم در این سرزمین به شمار می رود .

در این بین ویژگی دیگر میرزاملکم خان این است که از روشنفکران معروف پیش از مشروطه ، او از معدود کسانی است که این بخت را داشته است که به ثمر نشستن مشروطه را به چشم ببیند. او دو سالی پس از اعلام مشروطیت زنده ماند ، حال آنکه میرزاحسین خان سپهسالار (مشیرالدوله) ، میرزافتحعلی آخوندزاده ، میرزایوسف مستشارالدوله ، میرزاآقاخان کرمانی ، سیدجمال الدین اسدآبادی ، میرزاعلی خان امین الدوله و عده ای دیگر از روشنفکران دوره قاجار ، پیش از انقلاب مشروطه چشم از جهان فرو بسته بودند (همان ، ص281) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 23:17