یاد جنگ

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

یادِ جنگ

مروری بر

خاطرات سالهای دفاع مقدس

محمد حسن صنعتی

1402 ه.ش.

اشاره

این کار را صادق پاشایی که خود جنگیده و از یادگارهای جنگ است پیشنهاد کرد . یک بار گفت شما این همه نوشته ای چرا خاطرات جنگت را نمی نویسی. گفتم من خودم را رزمنده نمی دانم که خاطرات جنگ داشته باشم. گفت همان مقدار را که با جنگ مرتبط بوده ای بنویس. آنقدر قبولش داشتم که بحث نکنم و تسلیم شوم : انا دخیل . من اسیر بچه هایی هستم که بلد بودند بی ریا پای عقیده و جهاد برای عقیده بایستند .

ناقابل است . اما به هر روی این نوشته را تقدیم می کنم به آنها که تا آخرین قطره خون یا آخرین فشنگ جنگیدند و زخم اسارت هم به جان خریدند. تقدیم به صادق پاشایی که سالها اسیر بود و در سلک آزادگان ایثارگر ایران و انقلاب اسلامی نامی روشن دارد.

بی مقدمه

چند عکس

1360 ، گنبد. یا گنبد قابوس . گنبد کاووس هم گفته می شد. شهری که آن وقت جزو استان مازندران بود و حالا (1402) بخشی از استان گلستان است . در عکسی نسبتا قدیم ، دست کم مربوط به 42 سال قبل جوانی که نباید بیشتر از 17 سال داشته باشد به موتوری تکیه داده که هوندای 110 خوانده می شد ، باک قرمز و بسیار خوش صدا ، چیزی در مایه ی صداهای مخملی . پیراهنی ساده به تن ، که دیگر جزئیات خطوط پارچه در آن پیدا نیست اما حافظه می گوید راه راه کمرنگ سفید و قرمز است ، دکمه های سر دست بسته ، یقه شیخی . به قول امروز یقه دیپلمات . پیراهن روی شلواری که آن هم ساده است و این یعنی مدل آن روزها که چیزی از انقلاب نگذشته بود و اینجوری نبود که بچه مثبت ها تا حدودی تابلو باشند. شاید بشود گفت همه بچه مثبت بودند. موتور را داده اند به جوانک تا کار خبری بکند به عنوان خبرنگار برای روزنامه جمهوری اسلامی . کل موتور 10 هزارتومان . کجا موتور را تحویل دادند ؟ در یک انبار روستایی در ناحیه قادیکلای قائم شهر که پیش از انقلاب شاهی خوانده می شد. وقتی داشتیم می رفتیم تا موتور را تحویل بگیریم با مرحوم پدر گهگاه صدای تیر می آمد . درگیری بود. اما محدود . جنگلی های جدید اعم از چریک فدایی و گاهی مجاهدین مشهور به منافقین - اینجوری بودند. با انقلاب درگیر بودند. آنها تنها نبودند . بعد از اینکه نیروهای ژاندارمریِ شاه در گالیکش شهری در حد واسط گنبد و کلاله - واقعه 12 دی 57 را درست کردند و چند نفر از مردم را به شهادت رساندند ، در 20 بهمن 57 هم عده ای چماقدار به عنوان حمایت از سلطنت تعداد دیگری از مردم را در داخل شهر گنبد شهید کردند. این کارها در دو جنگ گنبد ( 5 فروردین 58 13 فروردین 58 ؛ 18بهمن 58 23 بهمن 58 ) ، که به نام دفاع از خلق ترکمن و در اصل برای زمین زدن انقلاب اسلامی برپا شد و آنقدر گسترش پیدا کرد که حتی نیروهای انقلابی و ضد انقلابی از استان های دیگر کشور را به گنبد کشاند و در مقابلِ هم قرار داد ، تداوم یافت . یکی از بچه های سپاه اصفهان که آمده بود گفته بود : می دانم و مطمئنم که الآن بعضی از بچه محل هایمان آمده اند اینجا تا به اسم ترکمنها با انقلاب بجنگند و چه بسا الآن در همین سنگرهای روبرو باشند. پس ، جنگ یا دفاع مقدس از نخستین روزهای پیروزی انقلاب و مشخصا از ابتدای سال 1358با وقایعی مثل جنگ های گنبد و کردستان شروع شده بود و در ادامه در تاریخ 31 شهریور 1359 به شکل جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق با جمهوری اسلامی ایران و در مرزهای دو کشور ظرفیت های کشور را در سطح وسیع تری درگیرِ خود کرد.

به هر روی موتور را که انداختیم پشت وانت تا برگردیم گنبد ، صدای تیر و تفنگ از لای درختهای دو طرف ولو با فاصله زیاد تا جاده در همان اطراف قادیکلا بیشتر شنیده می شد . بهتر بود زودتر برگردیم ، چون برای جنگیدن نرفته بودیم . دست خالی هم بودیم . خبر داشتیم که گاهی جاده ها را می بندند و افراد معتقد به انقلاب را به زعم خودشان اعدام انقلابی می کنند. به همین زودی آنها انقلابی شده بودند و مردم ضدانقلاب . فکر می کنم همان وقتها بود که راه را بر روحانیی به نام حجه الاسلام شریعتی از گرگان بسته و شهیدش کرده بودند. یک بار رفته بودیم سر مزارش در امامزاده عبدالله گرگان. در چهره جوان مذهبی ، ریشی نورسته هم هست که در بیان امام جمعه وقت شهر مرحوم شیخ حسین عمادی "کُرکِ بِه" خوانده می شد . او البته این تعبیر را بیشتر و به تمسخر در مورد جوانها و نوجوان های نوخطِ وابسته به گروهک های سیاسی معاند یا مخالف و بعضا طرفدارهای شخصیت های شهر به کار می برد که فکر می کردند خیلی می فهمند و کار سیاسی می کردند و در همین قالب سر به سرش می گذاشتند و باعث تشویش خاطر مسئولان نظام می شدند . حاجی برای بچه هایی که دور و برش بودند ، با واگذاری مسئولیت اجرا به اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان گنبد کلاس "اخلاق اسلامی" گذاشته بود. کارت سبزی از آن ایام به یادگار مانده : بسمه تعالی . ویزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه . کارت ورود به کلاس اخلاق اسلامی. تاریخ صدور 28/10/61. نام و نام خانوادگی محمدحسن صنعتی ، شماره شناسنامه 19م ]یعنی موالید[ ، تاریخ تولد 1343، کلاس چهارم تجربی ، انجمن اسلامی دانش آموزان دبیرستان دکتر علی شریعتی . این کارت فقط جهت ورود به کلاس بوده و فاقد هر گونه اعتبار دیگری است. بیشتر توی همین کلاس بود که توجه مان به یک عادت رفتاری حاج آقا جلب شد. وقتی می نشست دستهایش را بیشتر وقتها مقابل هم روی پایش می گذاشت ، انگار به حالت قنوت چیزی از خدا می خواهد. یک بار خودشان توضیح دادند . می گفتند می شود جوری که فقط خودتان بدانید وقتی نشسته اید دست تان را مثل کاسه گدایی روی پایتان بگذارید و حرف معمول تان را بزنید اما در نیت تان هم دعا باشد و خواستن از خدا (بخشی از یک کتاب ، در دست نگارش) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 14:43