با برکناری محمدعلی شاه از قدرت ، فرض این بود که مجلس و به تبعِ آن مردم قدرت بیشتری پیدا می کنند و آنچه شعار و مطلوب سالهای مبارزه آنان بوده است در رفتار نمایندگان بارز می شود ؛ چنان که در مجلس اول شورای ملی ، یعنی از 14 مهر 1285 تا 2 تیر 1287، نمایندگان مبتنی بر حس استقلال طلبی و با توجه به سلطه طلبی کشورهایی چون انگلیس و روسیه ، با دریافت وام از این دو کشور مخالفت کردند . اما در مجلس دوم که از 24 آبان 1288 تا 3 دی 1290 دایر بود ، چون عوامل وابسته بیشتری به مجلس راه یافته بودند ، مجلس به دولت اجازه داد که وامی به مبلغ 1250000پوند را از انگلستان دریافت کند . در مجلس دوم ، نزدیکان محمد علی شاه و هم دستان او که در به توپ بستن مجلس نقش داشتند ، عنوان نمایندگی مجلس را یدک می کشیدند ( انقلاب مشروطه ، ص 88) .
از مشخصات این دوره ضعف دولت و آنارشیسم است ، در حدی که مجلس به تعطیلی کشیده می شود و این زمینه بهره برداری انگلیس است . اسماً احمد ، شاه است و رسماً ناصر الملک ، نایب السلطنه درس خوانده ی انگلیس، امور را اداره می کند . در 3 محرم 1330 ق. / 24 دسامبر 1911م. ابوالقاسم خان ناصر الملک مجلس را بست ، هر چند که دوره ی آن عملا هم رو به اتمام بود . بسیاری از نمایندگان تبعید و روزنامه ها توقیف شدند و مجلس دیگر تا حدود سه سال مجدداً تشکیل نشد . طی این دوره ی وقفه ، نفوذ روس و انگلیس بر دولت بسیار چشمگیر شده بود ( "احزاب سیاسی دوران مشروطیت" ، ص136) .
سال 1290ش. ، در همان سالی که آشوب و آنارشیسم ، در ایرانِ پس از استبداد و دست یافته به فرمان مشروطیت گسترش می یابد و مجلس به تعطیلی کشیده می شود ، روسیه تلاش خود برای بازگرداندن محمدعلی میرزا به قدرت را آغاز می کند. یک کشتی روس محمد علی شاه را با مقدار زیادی پول و اسلحه به بندرگز در نزدیکی استرآباد (گرگان) آورد . آن گاه محمد علی شاه با قشونی متشکل از ترکمنان و عده ای از مرتجعان به سوی تهران حرکت کرد . اما سردار سپاهش ، ارشدالدوله ، در نبرد با نیروهای دولتی در ناحیه خوار(نزدیک ورامین) شکست خورد و دستگیر و اعدام شد . ترکمن ها هم گریختند و به شهر و دیارشان بازگشتند . بدین ترتیب شاه مخلوع دوباره عازم روسیه شد تا بقیه عمرش را در تبعید بگذراند (در زمانه ی پنج شاه، ص 67) .
ایام پر از آشوب و درگیری ادامه داشت تا آنکه دنیا نیز بعد از آذر 1293 درگیر جنگ جهانی اول شد . دولت ایران به ریاست رهبر ملی گرای حزب دموکرات ، مستوفی الممالک استعفا کرد و حسن مشیرالدوله با دولتی طرفدار متفقین به عنوان رئیس الوزرا در اسفند 1293بر سر کار آمد . نمایندگان سیاسی دول محور نیز همراه با نیروهای ژاندارمری و اکثر وزرا به قم رفتند و کمیته دفاع ملی تشکیل دادند . سپس روانه همدان شدند و سایر نیروهای ژاندارمری از اصفهان ، بروجرد و قزوین به آنها پیوستند . کمیته دفاع ملی پس از نبردهایی با جلوداران سپاه روس سرانجام به کرمانشاه رسید . در آن جا نام دولت آزاد ایران را بر خود نهاد و نظام السلطنه مافی حکمران آن ایالت ریاست دولت ملی را بر عهده گرفت . او کمی بعد با وزیر مختار آلمان ، پرنس رویس قرارداد اتحاد بست و کمک مالی چشمگیری از دولت آلمان دریافت کرد ( همان ، ص102) .
تاریخ جنگ جهانی اول در ایران نشان میدهد هنگامی که مهاجران در ادامه راهشان جهت نجات کشور از سلطه امپریالیستی متفقین به همکاری با آلمانها مصمم شدند، نیاز به شخصیتی ممتاز، ملیگرا و با تجربه همواره احساس میشد تا رهبریهای خردمندانهاش، هدایتگر سکان کشتی طوفانزده ملت باشد. کمیته دفاع ملی و آلمانها نگاهها و امیدهایشان را به سوی رضاقلی خان نظامالسلطنه والی لرستان دوخته بودند . چهرهای که عمده توانایی ها، خصایص برجسته و شایستگی های یک قائد ملی را دارا بود.
او فرزند حیدرقلیخان، بیگلربیگی مشهد و برادرزاده حسینقلیخان نظامالسلطنه والی پیشین خوزستان بود. وی پس از فراگیری علوم قدیمه به کارهای اجرایی و سیاسی مشغول شد. از 1246 تا 1294ش. مشاغل و مناصب بسیاری را به عهده داشت ؛ اموری چون پیشکاری و نمایندگی در تهران، وکالت امور خوزستان و بنادر فارس، نایبالحکومه بنادر خلیج فارس، استانداری خوزستان و لرستان، پیشکاری ولیعهد در آذربایجان، و حکمرانی مستقل بوشهر و بنادر آن. در 1286 با درگذشت حسینقلیخان نظامالسلطنه والی خوزستان، رضاقلیخان، برادرزادهاش لقب نظامالسلطنه یافت و به حکومت کرمانشاهان منصوب گردید. او به سرعت بر شورشهای منطقه غلبه کرد و بر اوضاع تسلط یافت.
نظامالسلطنه در دوران نیابت سلطنت ناصرالملک به فرمانروایی فارس برگزیده شد. اما بر اثر تحریکات انگلیسیها و صمصامالسلطنه عزل گردید. اندکی بعد جهت معالجه به اروپا رفت و دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفت. معروف است که در جراحی دوم به شدت ضعیف شد. این زمان جنگ جهانی درگرفته بود و روزنامهها خبر پیشروی ارتش صرب، یونان و بلغارستان و شکست عثمانیها را با حروف درشت مینوشتند. هنگامی که وی توسط مترجمش از این اخبار آگاهی یافت به دلیل عِرق دینی بر کسالتش افزوده شد. عاقبت پزشک معالج به این نکته پی برد و رساندن اخبار شکست دولت عثمانی را به وی غدقن کرد. هنگامی که به کشورش بازگشت دولت مستوفی اعلان بیطرفی کرده بود. مستوفیالمماک به لحاظ سوابق درخشان فعالیت او در میان ایلات غرب، وی را به حکومت لرستان منصوب نمود. با آغاز جنبش مهاجرت، نظامالسلطنه در کانون توجهات کمیته دفاع ملی به عنوان نامزد رهبری مهاجرین قرار گرفت.
کمیته دفاع ملی به سرعت نمایندگانی به رهبری محمدرضا مساوات که از دوستان و یاران قدیمی نظامالسلطنه محسوب میشد، به سوی بروجرد جهت دعوت وی گسیل داشت. همزمان با او کنت کانیتز نیز به نمایندگی از سوی آلمانها به دیدار وی شتافت ، تا با همراهی اش به ایجاد یک دولت موقت به منظور مبارزه منسجم و سازمان یافته در چهارچوب تشکلات سیاسی و نظامی دست زنند. پس از یک رشته گفتوگوهای دشوار و طولانی طرفین به امضای یک قرارداد همکاری تن دادند.
برخی از محققان و حتی بعضی از مهاجران نظامالسلطنه را به داشتن گرایشهای انگلیسیدوستی تا سرحد روابط دوستانه با بریتانیای قبل از جنگ متهم کرده یا نسبت به جنین روابطی سوءظن داشتهاند. در حقیقت عدم پیشرفت و کندی کار او در آغاز راه، وارد شدن چندین شکست به اردوی ملی، اضطراب وی در فرماندهی قشونی که بیش از هر چیز به مارکهای آلمان دلبسته مینمود و تضمین هایی که نظامالسلطنه در ارتباط با خودش از آلمانها گرفته بود، زمینههای این سوءظن را فراهم میآورد. گذشته از این، حضور عباس میرزا سالار لشکر در میان مهاجرین که از یک سو داماد نظامالسلطنه و از سوی دیگر فرزند فرمانفرما نخست وزیرِ هوادار بریتانیا بود بر دامنه این نگرانی ها میافزود، زیرا عباسمیرزا به سرعت ارتقای مقام یافته به جرگه مشاوران نزدیک نظامالسلطنه پیوسته بود. اگرچه بعدها تا سمت وزارت جنگ در کابینه دوم مهاجرت پیش رفت اما بسیاری از مهاجرین او را علیرغم جایگاه بلندش تا حد یک جاسوس یا فتنهگر تنزل میدادند. صرفنظر از این ماجرا بروز برخی ناملایمات دیگر بویژه ناسازگاری و سوء نگرش برخی از سران دموکرات به وی همواره به این جو عدم اعتماد دامن میزد و باعث میشد که شایعات فراوانی در باب انگلیسیدوستیِ وی انتشار یابد.
در یک نگاه تحلیلی و کلان نباید فراموش کرد که حساسیتِ سِمتِ نظامالسلطنه به عنوان رهبر مخالفان سازش ناپذیر بریتانیا و روسیه و وسواسی که ملیون و آلمانها برای این مقام قائل بودند، با توجه به این حقیقت که وی دارای موقعیت مناسب سیاسی در دستگاه هیأت حاکم کشور بود و از پذیرش همه پیشنهادهای بزرگتر دولت در این باره سرپیچیده و همه خطرات و مسئوولیتهای این راه دشوار را به جان پذیرفت (اگرچه به امید صعود سیاسی و اقتصادی در آیندهای نامعلوم هم باشد) ، تصور گرایشهای انگلیسی وی را بکلی متزلزل میکند. این موضوع بویژه با قضایای پس از جنگ که انگلیسیها تا سالها از بازگشت وی به کشورش ممانعت میکردند، تأیید میگردد.
به هر صورت نظامالسلطنه پس از توافقش با آلمانها به عنوان محور عملیات و رئیس قوای ملی قدم به عرصه فعالیتها نهاد و بلافاصله برای جمعآوری قوا و دعوت از عشایر لرستان و الشتر روانه گشت. بر همین مبنا کنت کانیتز در بروجرد منتظر ماند که رابطه میان کرمانشاه و اصفهان را حفظ کند تا وی با اردویش باز گردد و متفقآ عازم کرمانشاه شوند. نظامالسلطنه با مهارت چشمگیری که در سازماندهی و فرماندهی یک ارتش نامنظم داشت، با کمک قشونی که فراهم آورده بود از صحنه راهی کرمانشاه شد. در این صفحات جنگهای پراکنده میان ژاندارمری، مجاهدین محلی و ایلات هوادار دموکراتها و متحدین از یک سو با روسها از سوی دیگر همچنان ادامه داشت. نظامالسلطنه پس از پیروزی در نخستین پیکار با روسها در گردنه بیدسرخ، در میان استقبال پرشور مردم وارد کرمانشاه شد و به انتظار پیوستن مهاجران که اینک از اصفهان به سوی کرمانشاه در حرکت بودند، نشست و مترصد رسیدن اسلحه و پول مکفی که کنت کانیتز وعده داده بود، ماند.
کرمانشاه یکی از فعالترین مراکز مبارزات ضد روسی و ضد انگلیسی از آغاز جنگ بود. پس از گسترش جنگ به قلمرو ایران، در این خطه طرفداران حزب دموکرات، ژاندارمری، سران ایلات و مأمورین آلمانی نظیر شونمان، با کمک موثر نیروهای مذهبی و با توسعه اقدامات ضد متفقین به ویژه اعلان جهاد و اتحاد اسلامی بر اوضاع مسلط بودند. با غلبه هواداران آلمان بر این نواحی اتباع و کارگزاران روسیه و انگلیس از صحنه گریختند. با شروع مهاجرت، «کمیته محلی دموکرات کرمانشاه» با همکاری ژاندارمری و نیروهای داوطلب محلی به طرز شگفتآوری توانست اعضای خود را در میان کارمندان دولتی، متنفذان محلی و بازاریان گسترش دهد و بدین وسیله نفوذ و اعتبار قابل ملاحظهای کسب نماید.
گذشته از این، کمیته مزبور با کمک نیروهای مختلطی که قبلا محرمانه از اعضای ژاندارمری، مجاهدین داوطلب و عناصر ایلی، با همکاری کمیته مرکزی حزب دموکرات و آلمانها در این منطقه شکل گرفته بود، توانست اداره راه قصرشیرین به کرمانشاه را در دست بگیرد. و اندکی بعد طی یک اقدام متهورانه و آشکار در صدد غلبه مستقیم بر شهر کرمانشاه برآمد. اعضای آن در اواخر آذر 1294 / 1915 م توانستند تمام ادارات دولتی ازجمله پست و تلگراف و مراکز گمرکی را اشغال نموده، زیر نظارت «کمیته دفاع ملی کرمانشاه» قرار دهند. کمیته در سراسر دیماه توانست عملیات فراگیر شهری خویش را تقویت کرده و با حمایتهای مردمی، مخالفان را از صحنه خارج کند.
طرفداران حزب اعتدال که با اقبالالدوله غفاری، حاکم کرمانشاه متحد شده بودند، اینک از دولت فرمانفرما در تهران حمایت میکردند. فرمانفرما که قبل از مهاجرت در رونق یافتن حزب دموکرات در کرمانشاه نقش بازی کرده بود، اکنون امید داشت که آنان به اقبالالدوله بپیوندند. این موضوع منجر به شکافی در حزب اعتدال کرمانشاه گردید که طی آن بخشی به جانبداری از اقبالالدوله و بخشی دیگر به پشتیبانی از کمیته دفاع ملی برخاست.
بدینترتیب اقبالالدوله که اوضاع را وخیم یافت، پا به گریز نهاد. ولی با تلاش پنهانی فوزی بیگ نماینده ویژه عثمانی به منطقه بازگردانده شد تا علیه برتری هیأت آلمانی و همچنین برای اعمال نفوذ بیشتر بر نظامالسلطنه فعالیت نماید. او به سرعت انجمنهای اتحاد اسلامی را در میان برجستگان محلی که از حامیان وی بودند، تأسیس کرد. هنگامی که نظامالسلطنه به اردوگاه نظامی «صحنه» رفته بود، اقبالالدوله عناصر قبیلهای را به ایجاد ناامنی در کرمانشاه تحریک نمود تا عرصه را هر چه بیشتر بر نظامالسلطنه تنگ نماید. لیکن این رویدادها با انتشار خبر مربوط به ورود مهاجران به کرمانشاه، با توجه به زمینههای قبلی آن ناگهان به سود کمیته دفاع ملی کرمانشاه تغییر یافت که در این میان باید از تلاشهای مؤثر میرزا طاهر تنکابنی و حسن طالقانی نمایندگان کمیته دفاع ملی در قم و اعزامی به کرمانشاه یاد کرد که توانستند توافق کاملی میان احزاب اعتدالی و دموکرات در کرمانشاه به وجود آورند و با تدارک تجهیزات مورد نیاز به انتظار ورود مهاجران بنشینند.
نظامالسلطنه پس از توافق با کنت کانیتز و رسیدن اولین محموله پول و تدارکات آلمان توانست یک نیروی پنج هزار نفری تشکیل داده، شورش قبایل در منطقه را آرام سازد. علاوه بر نیروی نظامی ورود مهاجرین موضع سیاسی نظامالسلطنه را سخت تقویت نمود به گونهای که اقدامات تفرقه انگیز اقبالالدوله برای طرفین تحمل ناپذیر به نظر میرسید. اقبالالدوله که در تنگنا قرار گرفته بود، بازداشت شد و اندکی بعد به تهران گریخت. از آن پس حامیان او مجبور شدند از هر گونه تحریکات اختلاف انگیز در آینده دست بکشند. در نتیجه نظامالسلطنه و کمیته دفاع ملی کرمانشاه با رسیدن مهاجرین توانستند، آرامش را بر شهر حکمفرما ساخته، تلاششان را بر تشکیل یک دولت موقت متمرکز نمایند.
پس از ورود مهاجرین به کرمانشاه دگرگونیهای مهمی در مناسبات دیپلوماتیک آلمان در روابطش با ایران، به وقوع پیوست که به نوبه خود بر سرنوشت مهاجرت تأثیر مستقیم داشت. مهمترین این تحولات فراخواندن پرنس رویس به آلمان و اعزام دکتر واسل به عنوان وزیر مختار جدید به جای وی بود که تقریبآ همزمان با نظامالسلطنه وارد کرمانشاه گردید.
اما کنت کانیتز با حفظ سمتش برای تدارک قوای جدید مشغول همکاری با نظامالسلطنه شد. در پی این تلاشها دو افسر و هشتاد سرباز عثمانی و نیز یکصد و بیست ژاندارم کارآزموده به همراه سیصد چریکی که آلمانها در استخدام داشتند، به نیروی ملی پیوند خوردند. کنت کانیتز وعده میکرد که به زودی حجم عظیمی از مهمات جنگی از برلن از راه عثمانی به ایران میرسد و هر قدر که لازم باشد جوانان ایرانی را مسلح خواهد کرد. این تجهیزات هیچ گاه به ایران نرسید. گفته میشد که این محموله به علت شدت درگیریها در جبهه بینالنهرین جهت دفع حملات انگلیسیها، تغییر مسیر داده است. حساسیت و اهمیت این جبهه بویژه استراتژی حفاظت از بغداد سبب میشد تا آلمانها هر گونه تأخیر یا اهمال در ارسال تسلیحات به اردوی ملی را به بهانه بینالنهرین توجیه نمایند.
به نظر میرسید که در این شرایط متحدین قادر نیستند به ملیون ایرانی ــ که با هزاران امید پا به کرمانشاه، این مأمن خیالی، نهاده بودند ــ کمک رسانند. به همین دلیل آلمانها کوشیدند تا با یک رشته اقدامات نظامی و دیپلوماتیک بر این معضل فایق آیند. در همین زمینه ژنرال فن درگولتس، قدرتمندترین شخصیت آلمانی در آسیا و فرمانده مشترک قشون آلمان ـ عثمانی در جبهه شرق، طی دیداری کوتاه از کرمانشاه سعی کرد تا در سازماندهی قوای ملی تحرکی تازه ایجاد نماید. اندکی بعد کنت کانیتز وابسته نظامی آلمان که نقش رابط را میان فن درگولتس و قوای ملی بازی میکرد، به واسطه ورود یک هیأت هشت نفری از افسران آلمان به ریاست کلنل بوپ، از مقام خود تنزل یافت وتحت فرمان بوپ درآمد. این هیأت در صدد بود که عملیات نظامی ملیون را نظم و ترتیب داده ، با نقشه جنگی ارتش عراق هماهنگ سازد. در این زمینه بعدها میان کانیتز و بوپ اختلاف نظر پدید آمد. کانیتز به خاطر تعهدات سنگین که در قبال مهاجرین پذیرفته بود و نیز ولخرجیهایش در میان عشایر، مورد سرزنش قرار میگرفت. این مسائل طبیعتآ برای افسر فعالی که در دشوارترین شرایط مأموریت خود را به نحو احسن انجام داده بود، قابل تحمل نمینمود. لذا وی بعدها هنگامی که همراه قوای ملی در کنگاور به جنگ روسها رفته بود خودکشی کرد یا بر اثر سکته فوت نمود.
هرچند پرنس رویس به علت ناکامی در انتقال پایتخت به اصفهان و اعلان جنگ ایران علیه متفقین، به آلمان فرا خوانده شد در عوض دکتر فلیپ واسل جانشین وی حامل پیامهای تازه بود. او مأموریت داشت که به اصفهان رفته، با نمایندگان مهاجر، یک دولت ملی علیه کابینه فرمانفرما تشکیل دهد و قراردادهای لازم را درباره همکاری طرفین به امضای آن دولت برساند. این دولت میبایست به عنوان یگانه حکومت قانونی ایران از سوی متحدین به رسمیت شناخته شود. اما از آنجا که ورود واسل مقارن با خروج مهاجران و حرکتشان به سوی کرمانشاه بود وی تصمیم گرفت نقشه تشکیل دولت مزبور را در کرمانشاه به اجرا گذارد. دکتر واسل یک تضمین نامه از جانب دولت آلمان به همراه داشت که مفاد آن در بر گیرنده ضمانت استقلال و تمامیت ارضی ایران به شرط ورود در جنگ بود. این نامه در اصل خطاب به مستوفیالممالک صادر شده بود و نشان میداد که هنوز آلمانها بر مبنای اندیشه انتقال پایتخت تصمیم میگیرند و هدف واسل نیز کماکان همان مقاصد تحقق نیافته پرنس رویس است. اما از آنجا که نگرانیهای فراوان بویژه وحشت از آینده نامعلوم و هراس از تقسیم و تجزیه کشور مهاجرین را سخت میآزرد و با توجه به این حقیقت که قیام مهاجرت را صرفآ برای اعتلا و نجات میهن و پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی آن به راه انداخته بودند ناگزیر شدند که با دکتر واسل به گفتوگو بنشینند و برای رفع نگرانی تضمین و تعهد رسمی از دولت آلمان بخواهند.
در این مذاکرات مهاجرین خاطرنشان ساختند که دولت ایران واقعآ به عرصه کشمکش با متفقین افتاده است و تنها ورود قشون روسیه به تهران مانع از شرکت رسمی دولت ایران در جنگ گشته است. لذا نمایندگان دولت آلمان باید همان تعهدات مقرر در معاهده سری مستوفی ـ رویس را تقبل کنند، زیرا تلگرافها بیانیهها و قدرشناسیهای وزارت خارجه یا دولت آلمان در این باره کافی نیست. دکتر واسل با این بهانه عذر میآورد که دولت آلمان به لحاظ قانونی نمیتواند با یک عده از ملیون معاهده منعقد نماید، و طبق قواعد بینالملل یک دولت فقط با یک دولت دیگر میتواند معاهده رسمی و سیاسی امضا کند.. اما از آنجا که دسترسی به حکومت مرکزی ایران ــ که اینک به وسیله متفقین محصور شده بود ــ امکان نداشت ، مطابق تصمیم عمومی همه نمایندگان و مهاجرین مقرر گردید که یک حکومت موقت تشکیل شود تا به انعقاد معاهدات مذکور اهتمام ورزد. لذا از سوی عموم وکلا و موافقت کلی رؤسای احزاب و سایر ملیون نظامالسلطنه ــ که قبلا از طرف کمیته دفاع ملی به ریاست مهاجرین برگزیده شده بود ــ مأمور تشکیل کابینه گردید.
شایان ذکر است که از بدو ورود مهاجرین به کرمانشاه بازار مباحثات سیاسی گرما و رونقی خاص داشت. جناحهای گوناگون سخت تلاش میکردند تا هواداران خود را به نحوی در ترکیب کابینه ملی جای دهند. نظامالسلطنه با پشتیبانی کامل مهاجرین و آلمانها فعالیت اجرایی خویش را آغاز کرد ، در حالی که تعدادی از نمایندگان مجلس به ویژه رؤسای احزاب دموکرات (سلیمان میرزا اسکندری) و اعتدالی (محمدصادق طباطبائی) هنوز در راه بودند و تنها چند روز بعد به کرمانشاه رسیدند. با این همه در جلسهای که نظامالسلطنه به اتفاق آرا به ریاست قوه مجریه انتخاب گردید، نمایندگان مجلس و عموم مهاجرین بهرغم یک رشته مجادلات حزبی و کشاکش سیاسی سرانجام سید محمدصادق طباطبائی را به ریاست «هیأت نمایندگان» برگزیدند. این مجمع در حقیقت مجلس و قوه مقننه مهاجرین محسوب میگردید و میبایست وظایف قانونگذاری حکومت ملی را بر عهده گیرد.
طبیعتآ تشکیل دولت با توجه به توقعات نابرابر، اعمال نفوذها، منافع ملی و حزبی و ناهمگونی ترکیب فکری و سیاسی مهاجرین در عمل دشوار مینمود ؛ به ویژه آنکه در میان دموکراتها بالنسبه افراد لایقتری از نقطه نظر اجرایی وجود داشتند. اما از آنجا که پذیرش این حقیقت از سوی اعتدالیون دشوار مینمود آنها از همان ابتدا کوشیدند تا خود را از موضع یک گروه اقلیت برهانند. بدین منظور جهت برقراری تعادل سیاسی، دست توسل به دامان رؤسای اعتدالی کرمانشاهان دراز کردند تا یکی از برجستگان آن را به عنوان عضو کابینه معرفی یا تحمیل نمایند. این قضایا به انضمام تأخیر ورود بخشی از نمایندگان سبب به تعویق افتادن تشکیل دولت میشد. سرانجام پس از مدتها اتلاف وقت، و جدال سیاسی و حزبی اعضاء کابینه به این شرح انتخاب شدند:
1. رضاقلیخان نظامالسلطنه نخستوزیر و رئیس قوه مجریه و فرمانده کل قوا
2. محمدعلی نظاممافی سالارمعظم وزیر امورخارجه (بیطرف)
3. سلیمان میرزا اسکندری وزیر داخله (دموکرات)
4. محمدعلی فرزین (کلوب) وزیر مالیه (دموکرات)
5 . فِطنالملک جلالی وزیر پست و تلگراف (دموکرات)
6. صادق طباطبائی وزیر عدلیه (اعتدالی)
7. سیدحسن مدرس وزیر فرهنگ و موقوفات مذهبی (هیأتعلمیه)
8 . عزالممالک اردلان وزیر تجارت و فواید عامه (دموکرات)
این اولین کابینه دولت ملی بود که ترکیب نمایندگان آن بیانگر نقش مسلط حزب دموکرات در ساختار دولت ملی است. مناصب سلیمان میرزا و صادق طباطبائی را تا رسیدن آنها موقتآ دو تن از حاضرین نیابت کردند. امور خارجی و ریاست آن به عهده نظامالسلطنه و پسرش بود. این کابینه وزارت جنگ نداشت. هرچند که ریاست کل قوا را نظامالسلطنه منحصرآ در اختیار داشت اما فرماندهی قشون نظامی را هیأتی به ریاست کلنل بوپ آلمانی و کسانی چون کنت کانیتز در دست داشتند و این موضوع به خاطر آنکه ملیون را بیش از حد وابسته آلمانها خواهد کرد، سبب شد که دموکراتها و بعدها سلیمانمیرزا از نظامالسلطنه سخت انتقاد نمودند. بر همین اساس در کابینه دوم تغییراتی در ترکیب وزرا ایجاد شد ؛ از جمله اینکه وزارت جنگ را عباس میرزا سالارلشکر رهبری میکرد.
اندکی پس از معرفی کابینه موقت، بازمانده نمایندگان بهتدریج خود را به کرمانشاه رسانیدند. سلیمانمیرزا و صادق طباطبائی نیز فعالیت خویش را در سمتهای اجرایی محوله از سر گرفتند. در کنار آن هیأت نمایندگان دو روز پس از ورود صادق طباطبائی ــ از سردمداران مورد احترام مشروطه ــ تلاشهایش را بر این سه محور متمرکز نمود :
الف) رهاندن سلطان احمدشاه قاجار از محاصره و تهدید قشون روس و دفع دشمنان اجنبی به وسایل ممکنه
ب) تکمیل و تاکید روابط دولت ایران با دول متحده آلمان و عثمانی و اتریش، عقد معاهدات و مقاولات سیاسی که متضمن مصالح مملکت بوده و استقلال تام سیاسی و ملکی و اقتصادی ایران را کاملا در آتیه تأمین نماید
ج) حفظ انتظامات داخلی مملکت و ترتیب امور ملی به شکلی که از هرگونه هرج و مرج جلوگیری شود.
وظایفی که از طرف هیأت نمایندگان به عهده نظامالسلطنه محول شد به قرار زیر بود:
1 . ریاست و فرماندهی کل قشون و قوای نظامی اعم از داخله و خارجه به نام نامی اعلیحضرت شاهنشاه معظم سلطان احمدشاه قاجار به توسط قوه مجریه
2 . تدارک و اخذ اسلحه و مهمات جنگی با تعیین مقدار و مدت آن و جلب دستجات قشون خارجی و صاحبمنصبان آنها و تعیین روابط و حدود آنها به موجب قراردادهای مفصل و مخصوص خواهد بود که فیمابین ریاست قوه و مقامات عالیه نظامی دول متحد به اسرع وسایل به عمل خواهد آمد
3 . حفظ و تشیید روابط حسنه موجوده دول غیرمتخاصم با ایران
4 . تعیین و اعزام فوری حکام و نصب مأمورین ایرانی لایق و اهتمام در استقرار و حفظ امنیت و انتظام در کلیه نقاط و تشکیل فوری حکومتهای نظامی در نقاطی که ضرورت محلی اقتضا کند
5 . اخذ و جمعآوری عایدات معموله مملکتی با رعایت مرکزیت کامل و صرف و طرح آن برطبق ترتیبات منظمه اداری و تقلیل و جلوگیری از هر حیف و میل و بی ترتیبی مصارف قشونی از محل عواید داخلی و وجوهی که به موجب قرارداد مخصوص از خارجه اخذ و دریافت میشود. باید از مجرای اداره مستقل مرکزی مالیه به توسط مباشرین ایرانی پرداخت شود
6 . مراقبت و اهتمام در تسهیل و تکثیر وسایل پستی، تلگرافی و تلفنی و ایجاد و حفظ خطوط جدید در نقاط و موارد لازمه
7 . تأسیس و تکمیل ادارات عدلیه و سعی در تصفیه امور قضائی موافق قوانین جاریه مملکتی
8 . کلیه معاهدات سیاسی و مقاولات و قراردادهای داخلی و نظامی به نام نامی بندگان شاهنشاه متبوع معظم سلطان احمدشاه قاجار به تصویب و تصدیق هیأت نمایندگان ملت و هیأتهای با صلاحیت در حدود مقرره به عمل خواهد آمد.
از طرف نمایندگان صادق طباطبائی
پس از تعیین حوزههای وظایف و اختیارات، هیأت نمایندگان دفاع ملی، این انتصابات و اساسآ تشکیل دولت را به نظامالسلطنه تبریک گفتند. نظامالسلطنه هم تلگرافهایی برای امپراطور آلمان و وزیر جنگ عثمانی ارسال داشت و خواستار مساعدت آنان شد. و آنان نیز در پاسخ ، ضمن اعلان همکاری، اِحرازِ این سمت را به وی تبریک گفتند. با این همه نظامالسلطنه بیش از یک جلسه اعضای کابینهاش را به صورت اجتماع ملاقات نکرده بود که بر اثر تهاجم روسها کرمانشاه از دست رفت و همه مهاجران به سوی قصرشیرین حرکت کردند.
البته درباب تشکیل دولت به این شکل و انتصاب نظامالسلطنه به عنوان نخستوزیر نظرات مخالف و بعضاً جالب هم وجود داشت که از آن میان دیدگاه علیمحمد دولتآبادی از رؤسای اعتدالیون شنیدنی است. وی معتقد بود که به جای هیأت نمایندگان که تعداد آن اکنون چهارده نفر است بهتر آن بود که یک هیأت عالی مرکب از عموم بزرگان مهاجر تشکیل میشد مانند آنچه در مورد نیابت سلطنت احمدشاه تشکیل شد. چه در میان مهاجرین صاحبنظران غیر وکیل هم وجود دارند که کنار نهادن آنها فوقالعاده خطرناک است . اگر بنا باشد که چهارده وکیل کابینه تعیین کنند برای وکلای باقیمانده در تهران که تعدادشان بیش از این است مشروع است که دولت فرمانفرما را تصدیق نمایند.
ظاهرآ همه امور آرام آرام بر وفق مراد پیش میرفت و مهاجرین مسلط بر اوضاع بهنظر میرسیدند. اما از آنجا که این رویداد از نگاه دولت فرمانفرما و متفقین به مثابه یک حادثه هراسآور نگریسته میشد، روسها پس از هماهنگی با انگلیسیها با یک یورش خشونتبار کوشیدند تا اساس این دولت نوبنیاد را ــ که به آنها اعلان جنگ داده بود ــ از بیخ برکنند.
به این ترتیب دوره اقامت مهاجرین در کرمانشاه بیست روز بیشتر ادامه نیافت. تصمیم به تشکیل دولت و هیات نمایندگان نیز تنها در روزهای پایانی به ثمر نشست . در نتیجه نظامالسلطنه و اعضای کابینهاش تنها یک بار تشکیل جلسه دادند. دولت بدون آنکه بهکار اجرایی بپردازد، به علت تهاجم گسترده روسها از شمال که درصدد رساندن خود به اردوی مهاجم بریتانیا در بینالنهرین بودند، به ناچار پس از یک رشته جنگ و گریزهای فراوان به همراه مهاجرین به سوی قصرشیرین جا خالی کرد تا با دریافت تدارکات آلمان ـ عثمانی به مقابله با متفقین برخیزد. ولی شدت درگیریها در جبهه بینالنهرین مانع ارسال کمکهای فنی و نظامی متحدین به ایران میشد. بنابراین باتوجه به حجم و استعداد قشون روسیه امکان مقاومت در قصرشیرین دست نداد و مهاجرین راه بغداد را در پیش گرفتند که در این میان تعدادی از آنها به اوطان خویش بازگشتند.
به هرتقدیر تصورعمومیمهاجران درکرمانشاه مبنی براین بودکه دوران عسرت بهسر رسیده است ، و آنان با تشکیل یک دولت و یا سازمان و تشکیلات منسجم و کمکهای تسلیحاتی و تدارکاتی آلمان به همراه بسیج مجاهدین ملی و قشون عثمانی، اجانب را از کشور بیرون خواهند راند و شاه دولت مرکزی و کشور را نجات خواهند داد، به ناکامی گرائید.
قشون ملی به رغم همه کمبودها اعم از تغذیه، البسه و مهمات، بیوقفه در سراسر آذر و زمستان 1294 ش. در مقابل روسها جنگید. چندین شکست خصوصآ در حوالی سنندج و کنگاور و بیدسرخ بر آنها وارد ساخت و حتی مزاحمتهای جدی بر سر راه پیوستن قشون روسیه به جبهه بینالنهرین ایجاد نمود. اما شدت جنگ در بینالنهرین که دلمشغولی عمده متحدین در جبهه شرق به حساب میآمد، سبب گردید تا کمکهای تدارکاتی و تسلیحاتی آلمانها به آن سو سرازیر شود و در نتیجه اردوی ملی در حاشیه قرار گرفته نتواند در برابر سپاه تازه نفس روسیه که تحت فرمان ژنرال باراتف میکوشید به قشون بریتانیا در بغداد بپیوندد، ایستادگی نماید. لذا همه مقاومتهای ملیون در هم شکسته شد. مهاجرین به همراه دولت ملی و هیأت نمایندگان به سرعت از کرمانشاه به سوی قصرشیرین عقب نشستند. مردم کرمانشاه هم طی توافق با فرماندهی ارتش روسیه از تهاجم و تخریب در امان ماندند. اقبالالدوله که منتظر چنین فرصتی بود با موافقت فرماندهان روس دوباره با سمت حاکم کرمانشاه بر اوضاع مسلط شد.
در واپسین لحظات در حوالی کرند سی نفر صاحب منصب آلمانی با مقادیری مهمات جنگی به اردوی کلنل بوپ پیوستند تا راه جدیدی برای حمل تسلیحات به ایران پیدا کنند. اما فرصت از دست رفته بود. در نتیجه کلنل بوپ، این افسران را جایگزین فرماندهان سوئدی ژاندارمری ساخت. و همه سوئدیان را مرخص نمود. بدین ترتیب فرماندهی قشون ملی تحت نظارت مستقیم آلمانها قرار گرفت. در کنار آن صندوق مالی و تدارکاتی مهاجرین هم ، در دست یک آلمانی موسوم به لیسکیگ متمرکز گردید که خود به موضوع تازهای برای جدال میان دموکراتها و نظامالسلطنه تبدیل شد تا نسبت به سلطه بی حد و حصر آلمانها بر دولت ملی به وی قاطعانه هشدار دهند. در رأس معترضین شخص سلیمان میرزا قرار داشت. این موضوع بویژه با تفوق عددی دموکراتها همواره برای حیات دولت ملی تهدیدی خطرناک به حساب میآمد. این اختلافنظرها و شکستهای پیاپی قوای ملی که با کشاکش حاد حزبی تشدید میشد، برای اهداف نهضت بسیار خطرآفرین و زیانبار بود. این حقیقتی بود که اینک طرفین بخوبی آن را درک میکردند. درنتیجه میان نظامالسلطنه و سران خیراندیش فراکسیون دموکرات مقاولهنامهای در نُه ماده مبادله گردید و تا حدی از اختلافات کاست.این موافقتنامه بر همان اهداف نهضت و وظایفی که بعهده نظامالسلطنه از طرف هیأت نمایندگان نهاده شده بود، تاکید میورزید.
چند جریان دیگر از جمله توطئه براندازی نظامالسلطنه، انتشار شبنامهها و تداوم کشاکش سیاسی سرانجام در قصرشیرین مهاجران را به طرح یک وحدت پایدار و انحلال احزاب جهت پایان دادن به منازعات گروهی کشاند. شکست اردوی ملی در مواجهه با روسها، خانه به دوشی و بی سروسامانی مهاجرین، فشارهای روانی وسیاسی، کمبود تدارکات و آذوقه خصوصآ در قصرشیرین و امرونهی بیش از اندازه عمال آلمان باعث میشد تا عدهای همه اینها را به بی کفایتی نظامالسلطنه نسبت داده نارضایتی از وی را گسترش دهند. بعلاوه تشکیل جلسات و گفتوگوهای بی حاصل در باب چگونگی ادامه راه دشوار مبارزه و عقد پیمانهای سیاسی ـ نظامی با متحدین و جلب کمکهای آنان بر دامنه اختلافات افزود و روحیه مهاجران را سخت تضعیف نمود. این مسأله تا آنجا ادامه یافت که برخی از مهاجرین تاب نیاورده، راه دیار خویش را در پیش گرفتند.
نگرانیها و ناخرسندیها آرام آرام از صورت گفتوگوهای مجلسی و تذکرات دوستانه به شبنامهها و توطئههای تروریستی منتهی شد. تعدادی از مهاجرین که ضعف دولت ملی را در بعد نظامی مییافتند، خواستار آن بودند که شخصی انقلابی و کارکُشته در امور نظامی نظیر یفرمخان را برای فرماندهی قشون ملی بیابند. این گروه سرانجام به حیدرخان عمواغلی ابراز تمایل کردند و طی مکاتباتی وی را با توجه به سوابق انقلابیاش که اکنون با درجه سلطانی در قشون عثمانی خدمت میکرد، شایسته این مقام شمردند. سلسله جنبان این فکر بیشتر سید محمدرضا مساوات، میرزاطاهر تنکابنی، ابوالقاسمخان بختیاری، کلنل محمدتقیخان پسیان و سلطان اکبرمیرزا رئیس سواره نادری بودند که با صمصامالممالک حاکم وقت قصرشیرین روابط نیکو داشتند. آنان بی اطلاع نظامالسلطنه به ژنرال فن درگولتس فرمانده کل جبهه شرق نامه نوشته خواستار توجه بیشتر به امور ایران شدند و اعزام حیدرخان عمواغلی را برای سازماندهی یک ارتش ملی صریحآ تقاضا کردند. حامل این نامه کلنل بوپ بود. وی که بزودی از متن نامه آگاهی یافت، می دانست که فعلا برای دولت آلمان تجهیز چنین نیرویی ممکن نیست، و آن را به نظامالسلطنه نشان داد. وی آن را توطئهای علیه خود خواند. اما به دلیل امضای حاکم قصرشیرین ــ یار وفادار مهاجرین ــ که در زیر آن نقش بسته بود و نظامالسلطنه به وی اعتماد کامل داشت از تعقیب عاملان آن تنها با گله از اینکه چرا وی را از آن آگاه نکردهاند، درگذشت.
این پایان ماجرا نبود. هنگامی که عناصر افراطی از آوردن حیدرخان به طور علنی مأیوس شدند با ارتباط محرمانه از وی کسب تکلیف نمودند. او نیز برای حل نهایی قضیه بنا به عادت ]و سابقه مشارکت یا طراحی ترور صدراعظم امین السلطان و محمدعلی شاه[ ، پیغام داد که نظامالسلطنه را از میان بردارند. این بار مجریان گروهی دیگر بودند که در میان آنان دست پنهان عوامل متفقین نیز در لباس مهاجر دیده میشد.
در این سوء قصد احسانالله خان، حسین خانلله، کریم دواتگر، داشی مجاهد، ابوالفتحزاده (افسر ژاندارمری)، حبیبالله خان خوانساری (از اعضای کمیته دفاع ملی) و میرزاصادق بروجردی که همگی در قصر شیرین بودند، شرکت داشتند. محمدرضا مساوات که به چنین روش خصمانه و خشونتآمیزی اعتقاد نداشت این توطئه را کشف کرد ، چه وی باور داشت که اعمالی نظیر آن میتواند هرگونه امید به همکاری شکننده موجود میان احزاب را بکلّی خاموش کند و مصیبتهای جبران ناپذیر تا حد یک فاجعه ملی ایجاد نماید. میرزاصادق بروجردی، حسین خانلله و حبیبالله خان خوانساری دستگیر شدند. احسانالله خان، کریم دواتگر، داشی مجاهد و ابوالفتحزاده به تهران گریختند و با همکاری جمعی دیگر کمیته مجازات را که هدفش ترور عوامل وابسته به بیگانه خصوصآ انگلیس بود، تاسیس کردند. حیدرخان عمواغلی نیز به توصیه فوزی بیک، وابسته نظامی عثمانی در دولت ملی، روانه استانبول شد و تحت نظر قرار گرفت.
حادثه متعاقب این اقدام ، انتشار شبنامهای موسوم به «حرفهای حسابی» بود که با جمله «بهخاطر که و برای چه؟» شروع میشد. این سرآغاز یک جنجال بزرگ میان مهاجران بود که از حد بحثها و مخالفتهای شخصی گذشته و اساس مهاجرت را مورد سؤال قرار داده بود و درحقیقت مخالفت آشکار با راهی که در پیش گرفته بودند، محسوب میشد ؛ یعنی همان نظرگاه دولت مرکزی و مخالفان که مهاجرت را عملی لغو و مهاجران را مفسدهطلب و ماجراجو میخواند، و اینبار از زبان مهاجران شنیده میشد. بهرغم رنجش برخی، این شبنامه بیانگر مکنونات قلبی عدهای دیگر بود. اما انتشار آن به شکل شبنامه حکایت از نوعی سانسور و اختناق داشت. شبنامه با عبارتی استوار و محتوای هشداردهنده، مستدل و منطقی ایرانیان را به چارهاندیشی اصولی در مصلحتبینی و اجتناب از دنبالهروی کورکورانه از اجانب بهویژه آلمان و متحدانش دعوت میکرد. در آن از تمام تلاشهای دولت، زمامداران ایران، مهاجرین، متفقین و متحدین انتقاد شدید شده بود. در بخشی از آن آمده بود که:
... ایرانیان حق دارند و باید بپرسند برای چه و بهخاطر که بدین روز سیاه افتادیم آیا برای سلامت مملکت و استقلال قومیت خودمان کو؟ بهموجب کدام معاهده؟ آیا به امید مداخله از تجاوزات دشمن کو؟ بموجب کدام معاونت مادی و معنوی؟ آیا به آرزوی حفظ تمامیت ملکی وطن کو؟ بهتأمین کدام ضمانت رسمی؟ ... آیا بهخاطر آلمانها و عثمانیها باز برای چه؟ ... کدامین وعدهها را دادند، کدامین حرف را زدند و از عهدهاش برآمدند؟ ...
وقتی آشکار گردید که متن به قلم «اسماعیل یکانی» نگاشته شده و توسط مجاهدین آذربایجانی تکثیر گشته، نگرانیهای بسیار در میان همه گروهها از افراد عامی تا شخص رئیس دولت ملی برانگیخت و بهعنوان زنگ خطر جدی سبب شد تا همه مخالفتها و حزببازیها را موقتآ کنار نهند و تلاش کنند با اخذ تضمینهای رسمی از دکتر واسل و اعزام نمایندگان رسمی به برلن و استانبول، دولت خویش را مورد شناسایی رسمی متحدان خود قرار دهند. بهعلاوه با انحلال احزاب به یک وحدت سیاسی پایدار دست یابند.
اکنون همه مهاجرین بهویژه آنان که در راه بودند مانند سلیمان میرزا، محمدصادق طباطبائی، سردار محیی، میرزاکریم خان، سردار سعید افشار و ... به قصرشیرین رسیده بودند و طی جلسات طولانی، سخت به آینده میاندیشیدند. تجربه تلخ حوادث گذشته خصوصآ از کرمانشاه تا قصرشیرین همه مهاجران و رؤسای احزاب را واداشت تا برای بقای سیاسی خود به یک ائتلاف پایدار دست زنند تا متحد و هماهنگ، آرمان نهضت را به پیش برند.
نظامالسلطنه که خود زیر بار فشارها و کشاکش حزبی و نیز مداخلات پنهان و آشکار کمیته دفاع ملی فرسوده شده بود به این تدبیر گردن نهاد. بنابراین مجموعه مهاجرین به یک اتفاقنظر درباره انحلال همه احزاب، انجمنها و گروههای سیاسی و در رأس همه انحلال کمیته دفاع ملی دست یافتند. یحیی دولتآبادی مدعی است که این اندیشه را اولین بار وی مطرح کرده است که سرانجام طی مباحثات گوناگون در فرودین 1295/ آوریل 1916 بهشکلی مدون تنظیم گردیده و از طرف عموم نمایندگان به تصویب رسیده است. در مقدمه آن آمده بود که:
تجارب گذشته ثابت کرده است که حالت کنونی تشکیلات حزبی قهرآ موجب تقسیم و تجزیه قوای ملی است و برای تأمین و پیشرفت امور لازم است که قوای ملی مرکزیت حاصل کرده، مشترکآ و متفقآ در راه مصالح و منافع عمومی تلاش کنند و مادام که جنگ ادامه دارد تشکیلات اختصاصی حزبی را در هر نقطه مملکت بهکلی ملغی و منسوخ داشته و همه عناصر ملی تحت لوای یگانگی و اتحاد در «جمعیت مدافعین وطن» گرد آیند. ("نظامالسلطنه رئیس دولت مهاجرین در جنگ جهانی اول از ظهور تا افول") .
البته فعالیت جمعی که به عنوان کمیته دفاع ملی و به محوریت نظام السلطنه گرد هم آمده بودند ، در عین اختلافات ادامه پیدا کرد .
اجمالا ، در موضوع تشکیل دولت ملی یا دولت مهاجرتِ نظام السلطنه ، ماجرا از این قرار بود که عمر مجلس سوم نپایید چون جنگ جهانی اول آغاز شده بود. روس و عثمانی وارد ایران شدند . ابتدا و قبل از نظام السلطنه رئیس حکومت ملی و در مهاجرت ، مستوفی الممالک رئیس الوزرا بود که با آگاهی احمدشاه قرارداد محرمانه ای با پرنس رویس وزیرمختار آلمان امضا کرد تا در کنار آلمان و عثمانی با روس و انگلیس نبرد کند. احمدشاه تصمیم مستوفی الممالک برای پایتختی اصفهان را پذیرفت . اما وزیران مختار روس و انگلیس و فرانسه و جمعی از رجال ، شاه را از این تصمیم بازداشتند.گروهی از نمایندگان مجلس در قم "کمیته دفاع ملی" تشکیل دادند . رضاقلی خان مافی ( 1246 – 1303ش. ، مجیرالسلطنه ، سالارمعظم ، سردار مکرم ، نظام السلطنه ، پسر حیدرقلی خان برهان الدوله و برادرزاده حسینقلی خان نظام السلطنه ) سال 1294ش. / 1334ق. با کمک این کمیته ، در کرمانشاه دولتی ضد روس و انگلیس بر سر کار آورده بود ( ر.ک. ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند ، ص760و761) . ملک الشعرای بهار هم در صنف نمایندگان مهاجر بود ولی در راه قم بر اثر واژگون شدن درشکه دستش شکست و به تهران بازگشت ( "بهار هودج نشین اندیشه های اجتماعی" ، ص93). در این حرکت نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که در جنب همت نظام السلطنه و مجاهدات مهاجران و نیروهایی که گرد خود جمع آورده بودند ، برای شکل گیری حکومت نظام السلطنه در مهاجرت ، از قراردادهای همکاری با آلمانیها ، سوئدیها و عثمانی ها کمک گرفته شده بود . مسئله ای که در عمل بروز کرد آن بود که در اثر بروز اختلاف میان آلمانیها و عثمانیها حکومتِ در مهاجرتِ ایرانیها هم آسیب دید و در حالی که در میدان جنگ ، نیروهای نظام السلطنه از ارتش روسیه لطمات جدی خورده بودند و تضعیف شده بودند و هنوز هم در حال مقاومت در برابر پیشروی این ارتش بودند ، انگلستان فرصت را برای وارد آوردن زخم ها و ضربه های کاری نهایی و نابودی این حکومت غنیمت شمرد : اسلحه رسانی انگلیسی ها به ایلاتی های جنوب و مشخصا شیخ خزئل ، تجهیز نیروهای محلی انگلستان در بین بختیاری ها ، هماهنگی با پلیس جنوب که تحت فرماندهی انگلستان بود ، و نابودی دولتِ دفاع ملی نظام السلطنه ]در فروردین 1296ش.[ ( ر. ک . ایران دوران قاجار ، ص114و115) .
ادب صنعتی...برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 17