برای رفع ملال

ساخت وبلاگ
احتمالابرای شماهم گاه-شایدهم بسیار-پیش آمده که احساس ملال کرده ایدووقتی از شماپرسیده اند چطوری گفته اید حوصله ندارم.سرحال نیستم.به گمان من رازعمده این بدحالی ها در یکنواخت شدن امورروزمره و تنوع و تازگی نداشتن آنهاست.راه درمانش هم این است که خود ودیگران را به نوشدن و حداقل جوردیگردیدن دعوت کنید.این مقصودهم جزبه مرور و ممارست حاصل نمی شود.مثلا می توانید به قدروسع مهارتهای خودتان را متنوع و متکثرکنید تا زمینه های ارتباط تان بااقشاروآحادجامعه و طبیعتا تازگیهای این ارتباط بیشترشود.خودتان رامقیدکنیدکه اگر حرف می زنید حرف تازه بزنید.سخن نوآر که نو راحلاوتی ست دگر .علاقه تان به ارزشها وآداب انسانی ازقبیل باورهای دینی یا دلبستگی به وطن،حریت،صداقت،ایثارگری و امثال اینهارا با شوق و به زیبایی نشان دهید.وقتی می دانید چوب عمده ای که می خوریم از ضعف مفرط فرهنگی ست درهرسطحی که می توانیدبرای ارتقای فرهنگی جامعه اقدام  کنید.چه باقدم چه باقول.وخوشحال باشیدکه به سهم خودچراغ فرهنگ اجتماعی را روشن نگه داشته اید.ازکنارهرابهامی اگر رفع آن می تواند علم نافع نصیب جامعه کند بی اعتنانگذرید.جست و جو گرباشید.این جست و جو خود خوشحال کننده است چون جست و جو خاصه در مقام معرفت،تحری حقیقت است ونیکوگرداننده احوال.

یکی از راههای رفع ملال انس گرفتن به زبان حال باکسانی ست که توانسته اندبه سوالهای بشرفکرکنندو نغزترین پاسخهارا در جان جویندگان درج کنند.امیرالمومنین علی(ع)خصوصادرنهج البلاغه و آنچه در غرر ودرر  آمدی جمع شده پاسخهایی آورده که حتی پیروان دیگرادیان از قبیل جرج جرداق راشیفته او کرده.چرامانتوانیم از این سفره ،حال خوش،ارتزاق کنیم؟ وقتی امروز در امریکا کتاب مثنوی مولانا یکی از پرفروشترین کتابهای ترجمه شده است، یعنی در جهان امروز او که با توجه به ابراز ارادتهای خاصش به مقام امیر المومنین (ع) یکی از شاگردان این مکتب  به شمار می آید توانسته به سوالها و نیازهای فکری و روحی بشر پاسخ دهد.او در ایران توانسته راهنما و منجی فکری و روحی چهره های دانشمند و فرهیخته بسیاری باشد.مرحوم دکتر شریعتی در یکی از نوشته هایش از نقش نجات دهنده مثنوی در برهه ای یاد می کند که او در جوانی به بحرانی روحی دچار بوده است.

بسیاری از ما فلسفه را علم آدمهای عصاقورت داده ای می شناسیم که از حرفهای قلمبه سلمبه خوششان می آید و همینجور هم حرف می زنند در حالی که تسلی بخشی ها و هدایتگریهای این نوع معرفت یابی،  برای خود عالمی دارد چرا که فلسفه یعنی  چند و چون در چگونگی و چرایی ، کاری که همه ما به آن علاقه مندیم اما ممکن است روشمند به آن نپرداخته باشیم. با فلسفه هنر است که می توان  فهم هنری را با التذاذ همراه کرد چنان که با فلسفه تاریخ ، شوق غور در تاریخ صدچندان می شود. از این دریچه فلسفه ، زندگی ست نه غل و زنجیر مغلق و گرفتار کننده. می توان با کلمات نغز مفاخر فکری مان باغ فرهنگ و قبل از آن جانمان را آباد کنیم.کتابهای این بزرگان  دوستی شفیق و بی دردسر است که هر زمان و مکان که بخواهیم حاضرند به هر میزان که بخواهیم برایمان سخن بگویند و ما را از خوب و بد روزگار یا راه و چاه آن در هر عرصه آگاه کنند و با رفع تاریکی ابهام از وجود، روح مان را روشنی و جلا دهند. چرا نباید هرکدام از برنامه های ما در صدا و سیما به بهانه مستندسازی و به شیوه ای هنرمندانه ، منابع مورد استفاده  در برنامه یا قابل استفاده توسط مخاطبان برنامه را معرفی کنند تا همواره ذهن و ضمیر خوانندگان در بوستانی از معرفت به تفرج در گردش باشد؟ چه بسا در پرتو این موانست به کارهای بنیادی و ماندگار که یقینا نقش سازنده تر و دراز مدتی دارند ارجاع پیداکنیم. رسانه های ما در این صورت ، نهادهایی به چشم می آیند که در مسیر زندگی اجتماعی و ساختن آن دستی پردارند و می توانند دستگیر مردم و مسئولان باشند. این خود مولفه ای موثر در جهت تقویت رفاقت بین رسانه و مخاطبان آن به شمار می آید چرا که پیشتر به مدد افزایش اعتماد ، سرمایه اجتماعی چشمگیرشده ، شوق افزای طرفین برای رفاقت و همراهی گردیده است.در این جهت رسانه ها می توانند با رصد برنامه های بزرگداشت مفاخر و مشاهیر یا چهره های ماندگار همچنین انعکاس برنامه های مربوط به رونمایی پژوهش ها و کتابهای تازه ، ضمن آشناکردن جامعه با داشته هایش ،  وظیفه خود مبنی بر قدردانستن و بر صدر نشاندن سرآمدان جامعه را انجام دهند. "دانستن قدر" در جامعه ای که " دوغ و دوشاب فرقی نمی کند"  ضرب المثل ساری و جاری آن است  ، خود از عوامل  خوشحالی و رفع ملال همگانی ست.

آنچه در این یادداشت کوتاه گفتم حتی در سطح منطقه و در پیوند با همزبانان ما که نوعا همکیش و آیین ما نیز هستند قابل پیگیری ست. مادر آسیای میانه و شبه قاره در کشورهایی بسیار با ملتهایی خویشاوندیم که همچون ما سخن می گویند و با تفاوتهایی مختصرهمچون ما می اندیشند و می زیند . و این حسی فراگیر است که هر انسانی با اطلاع  از داشتن اقوامی آشنا در سرزمینهای دیگر احساس می کند در فراخنای تازه ای می تواند احساس هویت و تعلق نماید.ازتمدن اسلامی - ایرانی که بازتابنده گذشته پرتلالوء ماست ، اسلام و ایران و هویت توامان و غنی ما از این دوریشه تاریخی و عمیق  پیونددهنده ما با دنیاهای تازه ای ست...چرا ملال؟ 

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 15:43