کلمه ، خوب است اگر بد نشود

ساخت وبلاگ

کلمه ، خوب است اگر بد نشود

اصحاب سخن دل شان  به قدرت کلمه خوش است، هر چند مکنت داران و قدرتمداران فقط همبستری کلمه را خوش می دارند، صاحب سلطه واقعی کلمه است و کلمه فرمانروایی است که هیچ کس توان به زیر کشیدن و خلع کردنش را ندارد . درست است البته که بعضی از صاحبان قدرت در کلمه به چشم رقیب و " هوو" می نگرند. بعضی از حکومتها گیسوی کلمه را می چینند و زبانش را می برند. بعضی از حکومتها از کلمه می خواهند تا کنیز و معشوقه و شریک بستر آنها  - نه شریک حکومت و زندگی آنها باشد و به همین منظور آماده اند که تمام طلا و نقره و جواهرات گرانبهای بیت المال مومنین را به قول نزار قبانی به پای کلمه بریزند (حسینی، سکانس کلمات: 196) .

   کلمه اول مخلوق عالم است . اقرأ. نون والقلم . نزار قبانی ( درگذشته ی 1975م.) اشاره می کند که در کتاب مقدس آمده : "در ابتدا کلمه بود". و کلمه قبل از عناصر چهارگانه یعنی آب و آتش و باد و خاک آفریده شده. بدیهی است که کلمه قبل از قدرت ، پیش از زندان ها ، قبل از دادگاه های تفتیش عقاید ، قبل از تازیانه ها و سلول های انفرادی و چوبه های دار و میدان های تیر و اعدام وجود داشته است . واز آنجا که کلمه بسیار قدیمی و اصیل است ، مامور پلیس وقتی او را بازجویی می کند ، می کوشد مستقیم به چشم هایش نگاه نکند تا گریه اش نگیرد و اشکش بر اوراق پرونده فرو نچکد (حسینی ، سکانس کلمات : 209) .

   کلمه خوب است اگر بد نشود و کلمه خوب ، شعر خوب درست می کند . موریس وانگ که برای حسن حسینی (سکانس کلمات : 243) آشناست ، شعر خوب را زنی بسیار عفیف می داند که تنها به محارم خویش رو نشان می دهد . شعری که همه را راضی کند ، روسپی ولگردی بیش نیست . در مورد شعر هر کس چیزی می گوید . من می گویم جلوه ای از حقیقت است ک بیکرانه است . پل والری ( 1945 1871 م. ) می گوید: یک شعر هیچ وقت تمام نمی شود . بلکه موقتا کنار گذاشته می شود. خلیل جبران ضعف تعریف ما را جور دیگری جبران می کند : شاعر کسی است که بعد از خواندن اشعارش احساس می کنی که بهترین شعرش هنوز سروده نشده است ( حسینی ، همان: 245).

      شعر با همه آوارگی اش همپای اسطوره ، عرصه تجلی الوهیت است . الوهیت در آن می تابد و بارتابیده می شود . سن ژان پرس در خطابه دریافت نوبل تعیر جالبی در باره شعر دارد : هنگامی که اساطیر فرو می پاشند ، در شعر است که الوهیت ، ملجأ و پناه و چه بسا منزلگاهی نو می جوید ( فاطمه مینایی ، " شایگان و شاعران" ، بخارا، ش 124، خرداد تیر1397 : 235) . اما آیا شعر ، عرصه تجلی فلسفه هم هست؟ یوسف الخال شاعر و نویسنده سوری از اینکه به رابط شعر با فلسفه بیندیشد کلافه است .او شعر را با نفی وجه فلسفی می پسندد و با صدای بلند می گوید : ای کسانی که به نام شعر و برای شعر فلسفه می بافید ! رهایش کنید تا نفس بکشد. بگذارید زندگی کند و هر آنچه هست باشد . می گویند : " شعر نو در محتوا تازه و نواست و نه در شکل". محتوا چیست ؟ اصلا در شعر و هنر به طور عام ، محتوا و شکل چه مقوله ای است ؟ چگونه می توان این دو را از هم جدا کرد؟ اصلا از کی این دوگانگی در شعر وجود داشته؟ یوسف الخال دردمندانه می نالد که : اینها همه فلسفه است و خدا بکشد فلسفه را که در پایان این روزگار ، شعرشده است و بالعکس شعر را فلسفه کرده ! هستی ، خود ، شعر است . اما فلسفه - به رغم احترام فراوانی که برایش قائلیم  - در حاشیه این هستی قرار می گیرد ( حسینی ، سکانس کلمات، 1392: 217 ) .

   می توان گفت شعر ، قدرتمندی است که تمام قدرت را از آن خود می خواند و برای تبدیل شدن قدرت به نظام نظریه دارد : " حکومت فرهنگی ، سرشت شعری می خواهد " . به نظر نزار قبانی ، حکومت هایی هستند که شیرین کردن آب دریا را مهم تر از شیرینی بحور شعری و قافیه ها می دانند و صدای موتور دیزل برایشان زیباتر از صدای قلب انسان عاشق است . " من هرگز به حکومت هایی که سرشت غیر شعری دارند حمله نمی کنم ، زیرا من نمی توانم کاری برای سنگ کنم و نمی توانم عواطف سنگ را تغییر دهم . من فقط برای حکومتها دل می سوزانم ، درست همان گونه که بر چشمی که نمی بیند و گوشی که نمی شنود و دستی که نمی تواند حجم دنیا را بشناسد ، دل می سوزانم ( همان: 207) .

      چنان که اشارت رفت ، شعر و شاعر جماعت از قدرت و حکومت بدش نمی آید و از بین آنها که قلم را می شناسند حتی اگر یک شاعر شاخص شود ، آنقدر که همه رئیس جمهور بشناسندش ، می شود امیدوار بود که با قدرت شعر ، دموکراسی شعر و در سایه آن دموکراسی فرهنگ به وجود بیاورد .طرحش چنین طرحی است احتمالا : شعر تئاتری است در فضای باز و هوای آزاد . در این تئاتر بسیار قدیمی ، مردم همه در محضر کلمه مساوی ، مشابه و برابر می نشینند ، در حالی که کفش ها ، تاج ها ، القاب و عناوین ، شمشیرها و دسته چک ها و فاصله های طبقاتی خود را بیرون در گذاشته اند . طبقات در شعر وجود ندارد. نزار قبانی ( حسینی ، سکانس کلمات : 200) می گوید : من در سر رویای یک دموکراسی شعری را می پروراندم . این همان چیزی است که از سی سال پیش بشارتش را داده ام و در راه آن مبارزه کرده ام.

   از یکی پرسیدند نظر تو چیست؟ گفت : من نظری ندارم. گفتند : همین؟! گفت : من نظریه دارم. "خودسانسوری تاریخی". ایرانی مغول زده هیچ وقت ندانسته یا نتوانسته یا نخواسته بداند نظر چیست! ایرانی  نظرش را در باره چیزی ، هر چیز ، یا خود " نظر " نمی داند یا خرج زن و بچه و کرایه  منزل و عیالواری و کتمان و شکل مکتبی اش ، تقیه ، به او رخصت اظهار نظر نمی دهد . این همه اصطلاح و ضرب المثل در باره خاموشی و حرف نزدن و سخن بیجا نگفتن و سر سبز را به باد سرخ سخن ندادن ، همه اش ریشه در عرفان یا اخلاق و آداب سخن گفتن و صمت و خاموشی ندارد. ریشه اصلی این بی نظری ، در تاریخی ممتد از سرکوب و پیگرد و داغ و درفش و محرومیت است و کتابهای تاریخ و تاریخ های ادبیات ، نمونه های فراوانی از آن را ثبت کرده اند. سایه مستدام مغول همواره از درون به ایرانی نهیب زده است : فضولی موقوف! ( ر.ک. همان: 106)

   این خودسانسوری از سیب گردن تا آشیل پایمان را فشل کرده است . فرق سر تا ناخن پایمان را فلج کرده است و اسم زمین گیری مان را گذاشته ایم زاویه نشینی . نوعی استیصال که به نظر ، مقدمه ی تسلیم است ، وقتی بخواهی تهدید را به فرصت تبدیل کنی و از یک مدرسه دار ، متصوف بسازی. یک بار که این واقعه رخ داد ، امام محمد غزالی را دیدند که بکلی دگرگون شده . از  فقیه دنیاجوی ، صوفی وارسته ای ولادت یافته بود که به تصفیه نفس اشتغال می جست و از خویشتن به هیچ کس دیگری نمی پرداخت. غیر از "احیاء علوم دین"که ظاهرا در همین عهد انزوای خراسان آن را به اتمام آورد ، کار دیگری که اوقات او را مصروف می داشت عبارت بود از "کیمیای سعادت" ، تحریری فارسی از احیاء برای فارسی زبانان (عبدالحسین زرین کوب، فرار از مدرسه ، 1379: 159).

   دیدیم زورمان به شرطه های زرد نمی رسد ، زدیم به در شاعری ، که آن هم عالمی داشته و دارد . وممکن است داشته باشد . برای اینکه خودش را بگیرد ، کمی هم اسطوره قاطی اش کردیم . داریوش شایگان صفت غالب تفکر ایرانی را بینش شاعرانه اساطیری می داند . مثلا وقتی می گوید " فرق میان ایرانی و فرانسوی فرق میان حافظ و دکارت است "(آسیا در برابر غرب: 187)" دید شاعرانه" ایرانی را با "خرد معتدل" فرانسوی مقایسه می کند. او در "بت های ذهنی و خاطره ازلی" (204-203) اعتراض به اساطیری دانستن بینش ایرانی را مطرح کرده و از منظر خود به آن پاسخ داده است . این اعتقاد به نگرش شاعرانه ایرانی در همه آثار او ادامه داشته است (فاطمه مینایی ، 1397:248). شایگان در کتاب " پنج اقلیم حضور" می نویسد : به ندرت می توان فردی فرانسوی یا انگلیسی یافت که اشعار راسین و ویکتورهوگو یا شکسپیر و میلتون و بایرون را از بر بخواند. به راستی کدام خصیصه ایرانیان را در این مورد از سایر اقوام دنیا متمایز می کند؟به نظر من پیوندی از این دست مولود قریحه شاعرانه ایرانی است که در جهان بی همتا است (مهشید میرمعزی، " خصلت شاعرانگی ایرانیان "، بخارا، ش 124، خرداد تیر 1397: 574 و 575).     

  

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 21:50