شهید قاسمعلی صادقی پهناب محله

ساخت وبلاگ

سردارشهید قاسمعلی صادقی پهناب محله

فرمانده تیپ یکم لشکر 25 کربلا

(4خرداد1331-15تیر1364ش.)

قاسمعلی صادقی ایرانی ، مسلمان و شیعه - در خردادماه سال 1331 در پهناب محله ی شهرستان جویبار به دنیا آمد. او که 33 سال بعد در تیرماه سال 1364در جریان جنگ تحمیلی عراق با ایران به شهادت رسید، متاهل و دارای دو فرزند دختر و دو فرزند پسر بود.

   قاسمعلی در خانواده ی حسین صادقی پهناب محله و جمیله رضایی ، فرزند چهارم به شمار می آمد. او دارای 3 برادر و دو خواهر بود و در خانواده ای بزرگ شد که پدری کشاورز و مادری خانه دار آن را اداره می کردند (پ،1: 1). پدر و مادر او به تحصیل نپرداخته بودند اما به قدر وسع خود به تربیت فرزندان اهتمام می ورزیدند. شهید صادقی تا سال 1350 در کنار خانواده در پهناب جویبار در منزلی در همسایگی مسجد زندگی کرد و بعد از آن ، با خانواده ، ساکن پلاک یک کوچه ای در خیابان شهید ایزدطلب شدند که اینک "شهید صادقی" نامیده می شود. تحصیلات قاسمعلی تا پایان مقطع راهنمایی در پهناب گذشت.  تحصیل او دربخشی از مقطع متوسطه هم که تا کلاس پنجم نظام متوسطه قدیم معادل سوم نظری سالهای بعد ( کلاس یازدهم ) - در رشته طبیعی (علوم تجربی ) ادامه یافت در این محله بوده است (پ، 1: 3 و 95). با وقوع جنگ تحمیلی او نیز همچون خیل مدافعان انقلاب اسلامی و وطن به جبهه شتافت و به علت اصابت ترکش در منطقه هورالهویزه مشهور به هورالعظیم شهید شد (پ، 1: 6).

   قاسمعلی در خانواده ای بزرگ شده بود که محبت فراوان به اهل بیت پیامبر خاصه امیرالمومنین علی (ع) داشتند. شاید نام "علی" در اسم او همچون نام برادرش قربانعلی ناشی از همین ارادت باشد(پ، 3: 4). این ویژگی در اسم تعدادی از شهدای روستایشان (علی ، رجبعلی، شعبانعلی ، صادقعلی ، محمد علی، علی اصغر ، علی اکبر، ...) نیز جلب نظر می کند (پ، 1: 120) ؛ به گونه ای که می توان گفت اسم نیمی از 18 شهید پهناب محله از چنین الگو و ارادتی متاثر بوده است.

   شهید صادقی در خانواده ای رشد کرد که پای بندی های دینی و مذهبی از خصلت های بارز آن شناخته می شد. او به امر اقامه نماز و دیگر فرایض دینی اهتمام محرز داشت و همین باعث شده بود تا همواره نماز خود را به وقت بجا آورد و هیچ گاه نمازی از او قضا نشود (پ، 3: 4). حتی نماز شبش ترک نمی شد ( پ، 3: 6) . شخصیت گیرایی داشت و فردی مبادی آداب و اهل ایمان نشان می داد (همان) . قبل از انقلاب سابقه ای در کار حزبی یا مبارزه سیاسی نداشت و صرفا در تظاهرات ها شرکت می کرد . مدتی در اداره خاک شناسی کار می کرد ( پ، 1: 102) . در اوایل انقلاب هم مدتی به گارد جنگل و به نوعی محیط بانی پیوسته بود (پ، 3: 7) . در همه مراحل زندگی و خدمت ،  آموخته بود که همیشه در پاکدستی و مسائل اخلاقی ، مراقب و احتیاط کار باشد. یک بار و شاید برای همیشه با برادرش که خواسته بود تا اگر می تواند از سپاه برایش با استفاده از سهمیه ای که دارد لاستیک موتور تهیه کند ، به گونه ای برخورد کرده بود که نشان می داد هیچ وقت از چون اویی نمی توان انتظار چنین استفاده هایی داشت (پ،3: 5).

   او در تاریخ 29 /7/1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان ساری در آمده بود (پ، 1: 118). با آنکه خدمت سربازی کرده بود و قبلا در پایگاه یکم شکاری (پ، 1: 74) آموزش نظامی دیده بود ، با پیوستن به سپاه طی یک دوره 35 روزه آموزشهای نظامی لازم را گذراند (پ، 1: 107 و 113) . جنگ عراق با ایران که شروع شد ، بیشتر وقتها جبهه بود و خانواده کمتر او را می دیدند (پ، 3: 6). مدت 11 ماه و 18 روز در گروه جوانمردان ژاندارمری خدمت کرده بود (پ، 1: 99 و 102) . بعد از آن هم ، در ایام حضور در جبهه ، هر وقت که به مرخصی می آمد ، غالبا مشغول آموزشها و کلاسهای سپاه و کمیته  بود و کمتر وقتش در کنار خانواده می گذشت. بیکار نمی نشست و عملا خود را وقف انقلاب و جنگ کرده بود. در حرف زدنش این اعتقاد به ایثارگری را با لطافت به زبان می آورد : " آرزو دارم شهید شوم تا کارم رونق بگیرد" (پ، 3: 7). دارای دلی بزرگ بود و همه را دوست داشت . همیشه حالت تبسم به لب داشت و هیچوقت عصبانی دیده نمی شد (پ، 4: 2). شاید این اخلاقش که با همه با رویی گشاده و محبت روبرو می شد در کنار خصلتهای خوب دیگر او باعث شده بود تا دوست داشتنی باشد(پ، 3: 4). همیشه ناظر به عقل و تجربه و با استفاده از مشورت دیگران تصمیم می گرفت. بیش از آنکه حرف از خوبیها بزند ، با عمل خود دیگران را دعوت و جذب می کرد ( پ، 3: 44 و 45).

   ایثارگری ویژگی بارز  او بود که در حضور مکرر در جبهه خود را نشان داد. اولین حضور او در جبهه طی اعزامی به تاریخ 15/ 9/ 1359 یعنی دو سه ماه بعد از شروع جنگ ممکن شد که نزدیک به 6 ماه به طول انجامید . وی در این اعزام ، مسئولیت دسته را برعهده داشت. اما بزودی از مسئولیت دسته به فرماندهی گردان پیاده در لشکر 25 کربلا رسید. در اعزام مورخ 4/11/ 1360 که بیش از  دوماه طول کشید فرماندهی گردان را بر عهده داشت  (پ، 1: 4). وی در خرداد 1361 مسئولیت گردان نصر منطقه 3 سپاه را عهده دار بوده است (پ، 1: 116) . پس از بر عهده گرفتن فرماندهی گردان بود که در مسئولیت معاون تیپ هم ایفای وظیفه می کرد. او بارها توانسته بود رضایت فرماندهان جنگ را به علت مسئولیت پذیری جلب کند. یک نمونه اش در تاریخ 3/2/1361 بوده است : دریافت تشویقی و درج در پرونده به علت فعالیت در معاونت تیپ و فرماندهی گردان شهید دستغیب از سوی فرماندهی تیپ حضرت مهدی (عج) در غرب اهواز (پ، 1: 115).

   اعتمادی که به کاردانی و رشادت قاسمعلی به وجود آمده بود باعث شد تا در عملیاتهای سالهای 63 و 64 مسئولیت محور بر عهده او قرار گیرد ( پ، 1: 105) . پس از چندی نیز ، او که سال 1359 در فرم استخدام در سپاه سابقه شغلی خود را 5 سال رانندگی در ساری و حومه و تهران اعلام کرده بود (پ، 1: 113) ، به دلیل شایستگی هایش فرماندهی تیپ یکم کربلا در لشکر 25 کربلا را بر عهده گرفت (پ، 1: 1/81) . فرمانده لشکر 25 کربلا  یک بار در تقدیر نامه ای از او گفته : "از خداوند متعال برای شما سرباز فداکار امام زمان علیه السلام که در پاسداری از ارزشهای جمهوری اسلامی و خون شهیدان جانفشانی می کنید قدردانی می نمایم"  ( پ، 1: 117).  او بیش از 7 بار طی دوره هایی که از 15 روز تا 6 ماه به طول می انجامید در جبهه ها حاضر شد و در عملیاتها شرکت کرد (پ، 1: 5).  

   قاسمعلی صادقی خود را از هر نوع حس کبر و غرور مبرا کرده بود. اگر جایی یا در فرم و مکتوبی لازم بود خود را معرفی کند می گفت "خدمتگزار گردان هستم" ( پ، 1: 109) . نیروهایی که تحت امر و فرماندهی ایشان بودند ، در عین احترام و فرمانبرداری و دیدن بزرگ منشی و اقتضاهای فرماندهی ، جدایی از نیروها در او نمی دیدند . در چادرها و سنگرها با نیروها همراه بود و هم صحبت و این خیلی در نیروها ایجاد روحیه می رکد . با نیروهایش رابطه برادری و اخوت ایمانی داشت . صرفا فرمانده و مافوق نبود و او را همه قلبا دوست داشتند ( پ، 3: 40).

   او همیشه و خصوصا از ابتدای پیوستن به سپاه  نسبت به رفتارش مراقبت داشت. در یکی از اعزام ها در فرم ثبت نام ، در پاسخ " اقدامات در غیاب شما؟" می نویسد: حقوق را تا اول ماه بدهید چونکه قسط دارم و نمی خواهم منِ پاسدار باعث شوم آرزوی پاسداران دیگر برود (پ، 1: 110) . در مدت حضور در دفاع مقدس خصوصا در سمت فرمانده به اخلاق متبلور در عاشورای سال 61 هجری توجه  داشت. این از آن جهت بود که به زعم او و یاران انقلاب اسلامی ، جبهه ها با توجه به هم پیمانی جبهه استکبار علیه انقلاب ، حکم کربلای انقلاب اسلامی را پیدا کرده بود. چنانکه همرزمانش می گویند سال 1363 در مقطعی که او در کنار نیروهای پاسدار گردان یا رسول الله (ص) مسئولیت گردان را بر عهده داشته ، شرایط خاصی بین نیروها به وجود آمده بوده است. 6 ماه از ماموریت پیوسته نیروها گذشته بوده و نیروها خسته بوده اند. نیرو کم و هوا بشدت گرم بوده است. از طرفی فصل کشاورزی بوده و لازم بوده تا بچه ها برای کمک کنار والدین شان باشند . از سویی درصد اعزام نیرو هم کاهش یافته بوده است حال آنکه جبهه نیاز شدید به نیرو داشته است . ساعت 8 صبح ، بعد از صبحگاه پادگان شهید بیگلوی لشکر 25 واقع در جاده سوسنگرد، قاسمعلی صادقی برای نیروها گزارشی از وضعیت می دهد و از جمله به کمبود نیرو اشاره می کند. با این حال ، اعلام می کند : "همه سرهایتان را پایین بیندازید تا هر کس می خواهد ، برود و تسویه حساب کند ".  رزمندگان حاضر می گویند : خدا می داند از جمع ما هیچکس بلند نشد که برود . بلکه بچه ها شور و حال تازه ای پیدا کردند (پ، 4: 3).

   قاسمعلی رزمنده پاکبازی بود که در ماموریتهای سخت و پیچیده ، نگاه مسئولان متوجه او می شد.  در نخستین عزیمت هایش به جبهه در تاریخ 15/9/1359 ، "به مدت نامعلوم" (پ، 1: 84) ، عازم جبهه های جنوب و غرب کشور گردیده است. او همواره فراتر از یک رزمنده یا فرمانده معمولی احساس مسئولیت می کرد. یک بار در تاریخ 26/5/1361 در مکاتبه ای مستقیم از منطقه عملیاتی غرب  و در موضع مسئول نمایندگی اعزام نیروی منطقه 3 ( گیلان و مازندران) با محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، 10 مسئله عمده مناطق جنگی از جمله نبودن نیروی روحانی کافی جهت تبلیغ و کار فرهنگی، ضرورت شناسایی و جذب نیروی بومی ، کمبود وسایل نقلیه جهت سرکشی به محورها و ضعف بیمارستانهای غرب به علت کمبود پزشک متخصص را به او اعلام می کند (پ، 1: 1/84 ).

   شهید صادقی ، فرماندهی بود که نسبت به نیروهایش تعصب می ورزید. در یک عملیات شکار تانک چند نفر از رزمنده های تحت امرش اسیر می شوند. دوست همرزمش می گوید :  بعدها هر وقت ایشان را می دیدیم ، صحبت آن چند نفر که می شد ، با اینکه چند سال گذشته بود ناراحت می شد و احساس شرمندگی می کرد ( پ، 4: 2). به وضع مالی نیروهایش توجه داشت. خیلی وقتها از پول جیبش برای پرداخت کرایه بسیجی هایی که به مرخصی می رفتند خرج می کرد و این در حالی بود که گاهی خودش برای هزینه رفت و برگشت بین جبهه و شهر وجهی نداشت و مجبور بود قرض کند (پ، 3: 39) . به بیانی بیشتر در فکر دیگران بود تا خود یا خانواده اش. به زندگی شخصی اش آنقدر بی اعتنا بود که خانه محل سکونتش با اصرار و پیگیری و قرض دادن دوستان نزدیک و وامهایی که برایش جور کردند ساخته شد (همان).    

   چنانکه دوستان و همرزمانش می گویند در همه تصمیم ها و ترجیح ها ، برایش انقلاب ، اصل بود. به علت مسئولیتهای بسیار و مشغله های مترتب بر آن کمتر فرصت مطالعه پیدا می کرد. وقتی هم که چنین فرصتی دست می داد، بیشتر در زمینه شناخت انقلاب اسلامی و دشمن شناسی به مطالعه می پرداخت (پ، 3: 41) . به موازات دشمن شناسی ، به تاسی از آیات قرآن و سخنان امام خمینی ، اهل رحمت و مودت با مومنین و دوستان انقلاب بود (پ، 3: 42) . پای کار انقلاب بود. علاوه بر جبهه ، در میدانهای مختلف ، از درگیری های گنبد و کردستان تا درگیری های گهگاه در اطراف ساری و کشف و ضبط سلاح های گروه های غیر مجاز و گروهکها حضور فعال داشت (پ، 3: 43).

   خانم معظمه قاسمی طالشی همسر شهید قاسمعلی صادقی که سال 1352 در 16 سالگی با او ازدواج کرده و 12 سال در حیات دنیوی شهید با او همراه بوده است ، قاسمعلی را فردی خوشرو، شوخ طبع ، متین و متواضع معرفی می کند (پ، 3: 14). به گفته او شهید صادقی با فرزندانش مثل دوست رفتار می کرد (پ، 3: 15). به نماز سر وقت و جماعت اهتمام داشت . "حتی اگرمهمان داشتیم ، نماز جماعت برپا می کرد " . ساده زیستی را دوست داشت و سعی می کرد امور را به ساده ترین وضع بگذراند (همان).

   فرزندانش عمدتا از او در کنار محبت پدرانه ، پای بندی به دین و مناسک دینی به خاطر می آورند . چنانکه دوستان و همرزمانش هم گفته اند نماز شبش ترک نمی شد ( پ، 3: 20). دخترش که فرزند بزرگ او است و هنگام شهادت پدر 11 ساله بوده است ، چنین به یاد می آورد : آرزویش تسلط من بر خواندن قرآن و عمل به فرامین آن بود (همان:21). او می گوید : من سن و سالی نداشتم . ولی هر وقت دلم می گرفت با پدرم صحبت می کردم (همان: 22) . "به علت خدمات و رشادتهایش در جبهه قرار شده بود ببرندش حج. اما گفت تا مادرم نرود نمی روم. اول کاری که کرد ثبت نام مادرش بود. بعد خودش ثبت نام کرد" (همان: 22 ).

   شهید قاسمعلی صادقی در کودکی پدر خود را از دست داده بوده است. او در وصیت نامه ای که از خود به یادگار نهاده ، ابتدا خطاب به مادر با تقدیر از او از سختی هایی می گوید که مادرش به تنهایی برای اداره خانواده و تربیت فرزندان کشیده است. در ادامه می گوید : گویی هنوز طفل نوزادم که در گوشم اذان و اقامه گفته اند و اینکه "این است راه و مکتب و هدف تو و راه دیگری برای سعادت انسانها جز این نیست ". گفتم : آیا این راه دشمن هم دارد؟ گفتند : شیاطین ، طواغیت ، فراعنه. و گفتند راه و رسم رفتار با آنها را از کسی بیاموز که با تربتش کامت را باز کردیم ، یعنی حسین(ع). او در وصیت نامه اش تصریح می کند: این راه را با رضایت انتخاب کرده ام . اگر چه در هنگام صلا زدن امام حسین (ع) نبوده ام ، ندای هل من ناصر ینصرنی ایشان را با جان و دل لبیک گفته ام. به نظر او : " مردن در راه حق بهترین ثمره زندگی است " (پ، 2: 1-4) .    

  قاسمعلی صادقی سال 1364 پس از چند سال ایثارگری و حضور در جبهه های دفاع مقدس و عرصه های دیگر دفاع از انقلاب اسلامی به شهادت رسید و پیکرش در جوار شهدای دیگر روستایشان در گلزار شهدای پهناب به خاک سپرده شد. (پ، 1: 6).

 

محمد حسن صنعتی    

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:45