شهید نور علی ابراهیمی

ساخت وبلاگ

شهید نورعلی ابراهیمی

(3 اردیبهشت 1347-20 دی 1365 )

نورعلی ابراهیمی فرزند نادعلی ابراهیمی و مولود دادشپور سال 1347ش. در خانواده ای ایرانی ، مسلمان و شیعه در زرداب -روستایی از توابع محمود آباد استان مازندران - به دنیا آمد. دارای یک برادر و سه خواهر و خود فرزند دوم خانواده بود (پ، 1:1). وی که مجرد بود و در 18 سالگی در جبهه های جنگ تحمیلی عراق به ایران به شهادت رسید، در هنگام شهادت به تازگی سال چهارم متوسطه در دبیرستان را به پایان رسانیده بود و سپس به جبهه عزیمت کرده بود. این بار سومی بود که به عنوان بسیجی به جبهه می رفت و تا لحظه شهادت یعنی 20/10/1365 حضورش در دفاع مقدس بیش از 4 ماه به طول انجامیده بود ؛ 1/6/1365 به منطقه اهواز رفته بود . او دو بار دیگر هم در جبهه ها حضور یافته بود: 45 روز، بسیجی ، اهواز، 1/2/1363؛ 60 روز ، بسیجی ، اهواز ، 2/5/1364( پ، 1: 4و5 ). نزدیک به 8 ماه سابقه حضور در جبهه داشت .خانواده نورعلی ابراهیمی ساکن زرداب بودند . او از همین روستا به جبهه اعزام می شد و سر انجام در نقطه ای به نام دریاچه ماهی در منطقه شلمچه از توابع خرمشهر در استان خوزستان ایران به شهادت رسید(پ، 3: 119).

   خانواده ای که نور علی ابراهیمی در آن پرورش یافت خانواده ای روستایی و زحمتکش بودند و پدر تنها می توانست امکاناتی معمولی برای تحصیل او فراهم کند.امکانات آن زمان کشور هم برای تحصیل کم بود(پ، 3:2). با این حال نورعلی به گفته پدرش ، در درسهایش کوشا بود آنقدر که لازم نبود کسی در ضرورت درس خواندن به او تذکر دهد(همان: 11). بچه درسخوانی بود(پ، 3: 114). ابتدایی را در دبستان ابوسعید زرداب(مالک اشتر فعلی) و راهنمایی را در روستای عبدالله آباد خواند. در متوسطه ، رشته تجربی را در دبیرستان شهید رضایی آمل خواند . و بعد از آنکه در خرداد 1365 دیپلم گرفت، هم در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد و هم در دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد پذیرفته شد (پ، 3: 121).

   از کودکی به مناسک دینی و مذهبی علاقه داشت. چنان که مادرش می گوید هفت ساله بود که نماز می خواند. نماز را ترک نمی کرد. در خانه ، دیگران هم اگر در نماز کاهلی می کردند ناراحت می شد . پای بند روزه بود. با اینکه بچه بود و با اینکه در برداشت برنج کمک می کرد ، از ماه رمضان و روزه غافل نمی شد . فقط ظهر که می شد به خانه دوستش می رفت و استراحتی کوتاه می کرد تا خنک هم بشود (پ، 3: 10 و11) . در دوران تحصیل در کنار کتابهای درسی کتابهای مذهبی هم می خواند(پ، 3: 4) ؛ برادرش می گوید : کتابهایی چون نهج البلاغه و کتابهای شهید مرتضی مطهری مورد علاقه اش بوده اند (پ، 3: 19). از سال 1357 همزمان با ایام انقلاب اسلامی، وقتی که دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی بود، به پایگاه بسیج می رفت و در آنجا حضوری فعال داشت. بزرگتر که شد ، علاقه اش به مطالعه باعث شد که شبها تا دیروقت به مطالعه بپردازد (پ، 3:123) . به گفته دوستانش قدرت درک و تحلیل عمیق در باب انقلاب پیدا کرده بود ( پ، 3: 113) . دوستانش اغلب اهل انقلاب و جبهه بودند . بعضا هم به شهادت رسیدند (پ، 3: 139) . بیشتر شبهای جمعه را در جلسات هیئت قرآن روستا شرکت می کرد (پ، 3: 122). شبها تا وضو نمی گرفت و دو صفحه قرآن نمی خواند سر به بالین نمی گذاشت (پ، 3: 17) . قبل از مطالعه هم وضو می گرفت و البته از باب مراقبه ی خود و ضمنا تشویق دیگران می گفت : وضو باعث تقویت حافظه می شود(پ، 3: 123). یکی دیگر از علائقش در اوقات فراغت ، ورزش بود (پ، 3: 11).

   شهید نورعلی ابراهیمی دوست داشت به دیگران کمک کند. در کوچه وقتی می دید کسی بارش سنگین است حتما به کمکش می شتافت (پ، 3: 28). از آرزوهایش این بود که پزشک شود و مستمندان را رایگان معالجه کند(پ، 3: 18). نذر کرده بود که اگر در رشته پزشکی قبول شود شبی یک آیه قرآن حفظ کند(پ، 3: 123).خواهرش می گوید: نماز شب می خواند اما دوست نداشت کسی بفهمد. به برادر و خواهرها توصیه می کرد کوچکتر احترام بزرگتر را رعایت کند (پ، 3: 27و 32).   

   نورعلی ابراهیمی خوش صحبت و خوش برخورد بود. هر جا بود مجلس گرم می شد. در مجلسی که شرکت داشت با دیگران گرم می گرفت (پ، 3: 28) . به آرامشی خاص دست پیدا کرده بود . همین هم باعث می شد تا در تصمیم گیری ها عجله نکند ( پ، 3: 113). جوان خوش اخلاقی شناخته می شد. یک بار در دوره متوسطه تحصیل که در شبکه بهداشتی درمانی "طالب آملی" کارآموز طرح کاد بود، هنگامی که یک جانباز اعصاب و روان با پرسنل درگیر شد، به صورت او سیلی زد اما او چنان گشاده رویی و صبوری از خود نشان داد که باعث تعجب تمام پرسنل شد(پ، 4: 2). خوش خلق و متبسم و گشاده روی بود. به کودکان علاقه و محبت می ورزید. در بیان دلیلش می گفت: کودکان معصوم اند(پ، 3: 123).

   جنگ مقوله ای شاخص بود که با ورود به مقطع تحصیلی متوسطه عمده توجهش را به خود جلب می کرد. با توجه به تنها بودن ایران در دوران جنگ که با حمایت قدرتهای جهان از بعثیون متجاوز عراقی همراه بود می گفت : "دفاع مقدس باعث شد تا قدرت مان را به دنیا اثبات کنیم". مشوقش برای حضور در جبهه پیام های امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی بود (پ، 3: 19) . هر سه بار که به جبهه رفت و مدتی طولانی ماند و نوبتی که به جبهه چنگوله در ایلام رفت اما چون عملیات نبود برگشت ، شنیده بود جبهه به نیرو نیاز دارد. در چنین اوقاتی بی قرار می شد و خودش را به جبهه می رساند(پ، 3: 17). در عملیات کربلای 4 و 5 روحیه ای قوی برای حضور در جبهه پیدا کرده بود. در عملیات ، شرایط که بحرانی می شد و آب کم می آمد ، آب قمقمه اش را بین دیگران تقسیم می کرد. سفارش می کرد مثل یار امام حسین(ع)  باشید (پ، 3: 19). بیشتر علاقه داشت تا در خط مقدم نبرد و جزو خط شکنان باشد و ترس و هراسی نداشت. خودش را برای شهادت آماده کرده بود . همرزمانش می گویند هنگام شهادت در ناحیه پا آسیب دیدگی داشته . اما وقتی می آیند دنبالش ، به عنوان کمک آر.پی. جی. راهی خط درگیری می شود، که در اثر انفجار گلوله خمپاره ای به شهادت می رسد(پ، 3: 20 و 21) . می گفت بعد از شهادتم خانواده لباس سفید بپوشند و برایم گریه نکنند (پ، 3: 113).

     جنگ برای نورعلی اصل شده بود. مادرش می گوید : هر وقت صحبت ازدواجش را پیش می کشیدیم می گفت : "فعلا جبهه"! در جبهه شوق و ذوق دیگری داشته است. در آخرین اعزام ،  به علت طولانی شدن ماموریت ، بچه ها را فرستاده بودند مرخصی . وقتی که بر می گردد منطقه ، به هفت تپه که می رسد می گوید : "در منزل که هستم خودم را مهمان احساس می کنم. حالا حس می کنم در منزل هستم".  شب کربلای 4 تا صبح با کفش و تجهیزات آماده خوابیده بوده . از انجام کارهای چادر و شستن ظروف بچه ها لذت می برده (پ، 3: 129) . غذا را که می آورده اند او پیشقدم می شده برای تقسیم غذا و به عدالت تقسیم می کرده.شبها رزمنده ها که می خوابیده اند ، بیرون سنگر نماز می خوانده و دعا می کرده . در شهر هم ، جوری که هیچ کس نفهمد به دیگران کمک می کرد. روز تشییع جنازه خیلی ها آمده بودند که برای خانواده آشنا نبودند اما ارادت خاص به شهید داشتند (پ، 3: 11-16).

   روز های آخر به نوعی بی اعتنایی به دنیا رسیده بوده است. در آخرین نامه اش نوشته است: "عروسی خواهرم را زودتر برگزار کنید . منتظر من نباشید" . آدرس وصیت نامه و دست نوشته هایش را هم داده بود (پ، 3: 128). همرزمانش می گویند وضو گرفته بودیم برای نماز مغرب و عشا. در روزنامه دیده بودیم که دندانپزشکی دانشگاه مشهد قبول شده. گفتیم : خبر خوش بدهیم چه می دهی؟ گفت: هیچ. گفتیم: دانشگاه مشهد ! گفت : فقط خوشحالم که هر از گاهی به پابوس امام غریب، امام رضا (ع) نائل می شوم(پ، 3: 135) . وقتی مسئولان منطقه می گویند : برو تسویه کن تا بتوانی بروی دنبال کارهای ثبت نام ، می گوید: "من باید در دانشگاه امام حسین (ع) قبول شوم"(پ، 4: 1). در واقع دوست داشت از امام حسین پذیرش بگیرد . شب عملیات به فرمانده گروهان که گفته بوده اگر رفتید ما را هم با خود ببرید با صدای بلند می گوید : "تاریخ  شهادت: 20/10/65". همان شب هم شهید می شود و دیده بوده اند که در لحظه شهادت لبخند به لب داشته است (پ، 3: 13).

   در وصیت نامه اش پس از "حمد و سپاس خدای را که مرا بعد از آفرینش به راه خود هدایت فرمود" ، می نویسد : "رضای خدا را در نظر بگیریم و تفرقه ها را به وحدت تبدیل کنیم . از انتقادهای تفرقه انگیز بپرهیزید و انتقادهای سازنده کنید"(پ، 3: 138). وی در جای دیگری می نویسد: مطلبی که خاطر مرا آزار می دهد عدم صفا و صمیمیت در میان بعضی از مومنین است. این باعث می شود که افراد نسبت به حرف خوب همدیگر هم سوء ظن می برند و اختلافات زیاد می شود (پ، 3: 114).  نور علی ابراهیمی در نقطه ای شهید می شود که زیرآتش بوده و امکان عقب کشیدن پیکرش وجود نداشته است. استخوانهای پیکرش 9 سال پس از شهادت ، در مرداد 1374در تفحص شناسایی شد و به وطن بازگشت(پ، 3: 13و 21) ، که در گلزار شهدای زرداب به خاک سپرده شد  (پ، 1: 6).    

 

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 10 خرداد 1401 ساعت: 12:34