شهید علی اصغر بصیر

ساخت وبلاگ

سردار شهید علی اصغر بصیر

فرمانده گردان یا رسول الله (ص) لشکر 25 کربلا

( 12فروردین 1337 14 تیر 1365)

علی اصغر بصیر مسلمان ، شیعه و ایرانی ، فرزند محمد حسن بصیر و سکینه بیگم طیبی نژاد-  12/1/1337در فریدونکنار به دنیا آمد . متاهل بود و دو فرزند دختر و پسر داشت ، به ترتیب بتول ، متولد 1362 و حمید رضا متولد 1364.  او که عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بود ، پس از ازدواج با معصومه جماعتی در فریدونکنار ، کنار خانواده پدری و سپس در خانه ای دیگر در ساری زندگی می کرد. وی در 14/4/1365 در پایان عملیات کربلای یک در منطقه مهران و پس از آزادسازی  شهر مهران بر اثر اصابت خمپاره به سنگر فرماندهی گردان و در اثر آن ، انفجار مهمات داخل سنگر در کنار تعدادی از فرماندهان منطقه عملیاتی به شهادت رسید ( پ ، 1: 1-3؛ 4: 57) .

   علی اصغر در خانواده ای پراولاد به دنیا آمد . از 10 فرزند خانواده ، 5 تایشان در خردسالی فوت کرده بودند (پ، 1/3: 2) . بین بچه هایی که ماندند او نفر چهارم بود ( پ، 1/3: 31) . فضای غالب در عمر علی اصغر ، زندگی در خانواده ای کشاورز و دامدار بود. برادرها کشاورزی می کردند ، جز حسین که با گسترش فعالیتهای انقلابی ، در کنار شغل آهنگری ، سراغ امام و انقلاب و تظاهرات رفت و به اتفاق علی اصغر در این زمینه تلاش می کرد. علی اصغر جلودار تظاهرات های انقلاب در فریدونکنار بود. با برادرش حاج حسین در راهپیمایی های بابل و ساری هم شرکت می کردند (پ، 1/3: 86) .بعد از پیروزی انقلاب ، علی اصغر دنبال سپاهیگری بود و می خواست پاسدار شود (پ، 1/3: 5) .

   او در دوران تحصیل ، مقطع ابتدایی را در مهدیه که غیرانتفاعی آن وقتها به حساب می آمد و دبستان سنایی فریدونکنار و راهنمایی را در مدرسه اسدی ( شهید شفیع زاده ) همین شهر خواند. در دوره دبیرستان تنها دو سال در دبیرستان سنایی (امام ) درس خواند و دیگر ادامه نداد (پ، 1/3: 5). اما تا وقتی که می خواند، منظم بود. " از مدرسه که می آمد اول توی راهرو  درسش را می خواند و مشق هایش را می نوشت" (پ، 1/3: 2). در دبیرستان اهل ورزش کشتی بود. عناوینی هم کسب کرده بود (پ، 1/3: 31) . یک کارت شناسایی او نشان می دهد که در تاریخ 2/12/1355 در دبیرستان سنایی بابلسر در رشته کشتی به فعالیت ورزشی حرفه ای می پرداخته است (پ، 1: 80). علاقه او به ورزش شنا او را پس از قبول شدن در آزمون مورخ 19/3/1357، در تاریخ 7/4/1357به عضویت فدراسیون نجات غریق ایران که زیرمجموعه فدراسیون بین المللی نجات غریق بود در آورد . او به مدت 4 سال به عنوان نجات غریق خدمت کرده بود(پ، 1: 81).   

   علی اصغر در خانواده ای بزرگ شد که پای بندی پررنگی به زندگی دینی و مذهبی داشتند. این مجیط از او فردی ساخت که در سالهای خدمت در سپاه گاه خود را در معرض آزمون می گذاشت تا اطمینان یابد که از آگاهی لازم برای عمل به شرعیات و تکالیف دینی برخوردار است : آزمون رساله عملیه ، 30/8/1361، نمره : 84 از 100؛ آزمون رساله عملیه ، 3/10/1361، نمره: 91 از 100( پ، 1: 88و89 ). مادرش بدون وضو بچه شیر نمی داده است. او حتی به غسل های مستحبی باور داشته و عامل بوده است . می گوید با آنکه آب لوله کشی نداشتیم و آب آوردن سخت بود ، همیشه آب ذخیره داشتیم تا بتوانم غسل کنم . او به یاد می آورد که وقتی علی اصغر را حامله بوده است ، همراه با مادرشوهرش مرتب قرآن می خوانده است. خانواده آنها مثل غالب خانواده های شیعه، اسم های اهل بیت را برمی گزیده اند . " حسین و علی اکبر و قاسم داشتیم . برای او اسم علی اصغر را انتخاب کردیم" ( پ، 1/3 : 1). همین فضا باعث شد تا قبل از مدرسه رفتن علاقه مند نماز باشد و نماز بخواند.

    شرایط اقتصادی خانواده او به گونه ای بود که همه باید تلاش می کردند. علی اصغر در آباد کردن دشت به پدر کمک می کرد . در دامداری و رسیدگی به گاوها و حتی به دنیا آوردن گوساله ها وارد شده بود و به پدرش کمک می کرد (پ، 1/3: 86). و مادر با خیاطی و کوره سازی هزینه کتاب و دفتر و لوازم تحصیل او را تامین می کرد . بچه ها قانع بار آمده بودند. " هر چی درست می کردم می پوشیدند . لباس کهنه را نو می کردم می پوشیدند"(پ، 1/3: 4و5). علی اصغر متاثر از تربیت در چنین محیطی سختکوش و صبور بار آمده بود. صبر در وجودش عجین شده بود . از مشکلاتش هیچ نمی گفت (پ، 1/3: 87). به زندگی ساده عادت داشت و تدریجا پس از آشنایی با معارف انقلاب اسلامی ، به زندگی ساده اعتقاد هم پیدا کرد. 23 مهر 1360 عقد ساده ای با خانمش برگزار کرد . روز بعد هم که جمعه بود عروسی ساده ای گرفت. و در یک اتاق که پدرش داد زندگی اش را شروع کرد. یک هفته بعد از عروسی لازم شد برای جنگ با منافقینِ سنگر گرفته در جنگل آمل راهی منطقه درگیری شود. تا یک ماه خانمش از او خبری نداشت. فرزند اولش دختر بود. وقتی به دنیا آمد ، علی اصغر سپاه چالوس بود و تا سه روز نتوانست بیاید بچه اش را ببیند . او همان فرزندی است که از مدتها پیش برایش نام "بتول" را برگزیده بود که از القاب حضرت فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) است ، اما وقتی خبردار شد که پدرش می خواسته او "نرگس" به نام مادر امام زمان (عج) - نامیده شود ، همیشه او را نرگس صدا می زد(پ، 4: 59).

   با تشکیل سپاه ، عضو رسمی سپاه بابلسر شد و در اطلاعات عملیات سپاه به فعالیت پرداخت. در بابلسر مسئول گشت سپاه بود. اما فرماندهی نبود که فقط دستور بدهد. خودش با نیروهایش می رفت گشت (پ، 4: 56). شروع خدمت او در تاریخ 15/2/1359 بود. نخستین آموزش رسمی اش را در مرکز آموزشی ساری دید. مدتی معاون گروهان شهید چمران از گردان امام سجاد (ع) تیپ 1 قدس بوده (پ، 1: 47). از 4/1/1360 تا 26/3/1361 جانشین گروهان بود(پ، 1: 62).  تا 28/11/1362در گردان یا رسول (ص) معاون برادرش حاج حسین بود که فرماندهی را به عهده داشت (پ، 1: 46). پس از آن او خود فرماندهی گردان را بر عهده گرفت (پ، 1: 58) . گردان یا رسول (ص) لشکر 25 کربلا از ابتدای تشکیل تا پایان جنگ فقط ماموریت خط شکنی داشت (پ، 4: 58) .

   قبل از شروع جنگ تحمیلی عراق به ایران در کردستان و غرب و مشخصا پاوه جنگیده بود. بعد از کشتاری که توسط منافقین و کومله و دموکرات در بیمارستان پاوه صورت گرفته بود ،  جزء نیروهایی بود که از بیمارستان دفاع می کردند (پ، 1/3: 32-34). جنگ که شروع شد ، به جبهه شتافت. در اولین حضورش در جبهه ، در شوش با انفجار خمپاره ای ، 14 ترکش به او اصابت کرد و از پا و کمر آسیب دید (پ، 1/3: 35) . از اولین بچه های فریدونکناری بود که خبر مجروحیتش در شهر پخش شد (پ، 1/3: 37) . او می دانست که همواره باید پا به رکاب برای حضور در میدان باشد. چون می خواست جدایی بچه هایش از او سخت نباشد ، با اینکه خیلی دوست شان داشت ، آنها را کمتر بغل می کرد. می خواست وابسته نشوند (پ، 1/3: 87 ؛ 4: 59) . وقتی شهید شد، 36 ماه سابقه جبهه داشت (پ، 1: 48و58 ؛ و 5) ؛ در یک دوره شش ساله : زمستان 59 مریوان، بهار و تابستان 60 قرارگاه خاتم، زمستان 60 و بهار 61قرارگاه خاتم، بهمن 64تا تیر65قرارگاه خاتم(پ،1: 55). بعد از عملیات والفجر 8 ، تا قبل از کربلای یک عملیاتی که در پایان پیروزمندانه آن هنگام تحویل منطقه به لشکری دیگر شهید شد- مسئول محور هورالعظیم بود(پ،  1: 57). هر جا که بود سعی می کرد ماموریتش را بخوبی انجام دهد . یک بار بابت "دقت و جدیت در آموزش و انجام وظیفه" از سوی سپاه بابلسر رسما از او تقدیر شد . یک بار دیگر هم از سوی نخست وزیر وقت بابت " تلاشی که ضامن زندگی شرافتمندانه و مستقل یک ملت بزرگ است" مورد تقدیر رسمی قرار گرفت (پ،1:  67و 68) .

   خانواده بصیر اهل انقلاب و دفاع مقدس بودند. خصوصا پسرها در سالهای دفاع از کشور و انقلاب در برابر رژیم بعثی عراق حضوری پررنگ داشتند. در عملیات کربلای یک سه برادر بصیر همزمان در جبهه بودند ؛ حاج حسین قائم مقام لشکر، علی اصغر فرمانده گردان ، هادی فرمانده گروهان ( پ، 4: 58) . علی اصغر بصیر در سالهای دفاع مقدس همچون بسیاری از همقطارانش شوقی زایدالوصف به جهاد داشت . وقتی به او می گفته اند برو از خانواده ات خبر بگیر ، می گفته : "کوچه همان کوچه و خانه همان خانه ". این جمله را خیلی تکرار می کرده (پ، 4: 56). می گویند تأهلش را در جبهه از مسئولان پنهان نگه می داشته تا منعی برای رفتن اش سمت خطوط مقدم نبرد نباشد ( پ، 4: 5) ؛ این در حالی بود که فرماندهان توانایی او برای طراحی عملیات و برنامه ریزی را در سنگرهای فرماندهی لازم داشتند (پ، 4: 50). بصیر عاشق شهادت هم بود. یک بار خواب دیده بود که میوه ای سیاه و شیرین به او داده اند. می گفت : " خدا کند این میوه خبر شهادت باشد" (همان: 58). او آمیزه ای از صفات مختلف و موثر برای روحیه دادن به رزمندگان و فرماندهی را در خود داشت. می گویند آنقدر شوخی می کرده که گاه در لحظه هایی که آرامش و امکان استراحت بوده ، هیچ کس نمی توانسته بخوابد (پ، 4: 54) . برای تقویت روحیه بچه ها گاهی در سپاه با بقیه کشتی می گرفت (پ، 4: 55). پشت جبهه هم که بود فردی کاملا مورد اعتماد و فعال بود. پول هایی از گوشه و کنار می رسید که خیرین داده بودند. به فکر نیازمندان بود و با این پول ها برای شان فرش و لوازم منزل می خرید (پ، 4: 55).

   علی اصغر بصیر قبل از برادرش حاج حسین به شهادت رسید (پ، 4: 59) . و پیکرش که سوخته و متلاشی شده بود ، در فریدونکنار در گلزار شهدای تکیه معصوم زاده به خاک سپرده شد (پ، 1: 6) .

 

محمد حسن صنعتی

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 168 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 16:22