زبان ، آزاد یا رها ؟

ساخت وبلاگ

زبان ، آزاد یا رها ؟

روشن است که همه تاملات یا مشکلات مربوط به زبان در این حد نیست که در نوشتن زبان ، بوئنوس آیرس درست است یا چنانکه مجله نشر دانش توصیه می کرد ( سال 15 ، شماره 4 ، خرداد و تیر 1374) بوئینس آیرس. یکِ مهر 1374 که در "سمینار" زبان فارسی در صدا و سیما شرکت کرده بودم ، علی لاریجانی رئیس وقت صدا و سیما در سخنرانی اش می گفت : "چرا باید دکتر مملکت به جای یخچال ، رفریجریتر به کار بَرَد؟ او دارد می گوید برای پز عالمانه گرفتن ، لاتین بگویید".

گویا همه کشورها قائل اند به آنکه زبان نمی تواند رها باشد و گرنه به قولی سنگ روی سنگ بند نمی شود.اینکه کارشناسی و استدلال پای توصیه و تحذیرها تا چه پایه باشد، بحث دیگری است .

چرا انگلیسی جماعت تصمیم می گیرد کسی را که به دلیل عارضه ژنی ، چشمان و صورتش مثل مغول ها می شود منگول (mongol)بگوید؟ مریضی اش را هم منگولیسم (mongolism) بخواند. شاید افراد مبتلا به این عارضه موافق نباشند که به علت غیر قابل استناد شباهت صوری با قومی که زمانی قوم حمله برنده شناخته می شده ، اسم بیماری آنها منسوب به آن قوم شود!

یا در راهنمای زبانهای سرخپوستان امریکا (Handbook of American Indian Languages) (ر.ک. مجله زبانشناسی ، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان 1363: 17) سرخپوستان ، Indian یعنی هندی خطاب شده اند و این ناشی از شبیه دیده شدن آنها دست کم در تیرگی رنگ پوست در روزهای کشف امریکا به مردمان شبه قاره و مشخصا هند بوده است احتمالا. شاید سرخپوستان امریکا موافق نباشند که به علت غیر قابل استناد چنین شباهتی ، هندی خطاب شوند ، وقتی که هندیان هم Indian خوانده می شوند. شاید آنها که متولی زبان انگلیسی اند ادله ای چون نیمه لخت بودن و آفتاب زدگی را هم به ادله قبلی اضافه کنند و در عین حال باز هم برای سرخپوستان قانع کننده نباشد.

دعوا بالا نگرفته است ، چون شاکی و متشاکی قبلا پذیرفته بوده اند که قانون و قاعده ، ظالمانه اش هم بهتر از قاعده و قانون نداشتن است. چه بسا دعوایی هم بالا نگیرد . اما یک یا هردو طرف به جای مجادله لفظی ، در عمل ممکن است یقه ی هم را بگیرند. یعنی هر جا که دست شان می رسد و اختیاری دارند ، آن کاری را بکنند که دوست می دارند. در همان سمینار که اشاره کردم ، دکتر سید ضیاء الدین سجادی در تذکری می گفت : به جای "سمینار" ، "مجلس بحث" را به نتیجه رسیده بودیم و نمی دانیم چرا دوباره شده سمینار .

گویا زبان خودش هم در این قبیل امور زیاد سخت نمی گیرد. یک جا زمخت است. یک وقت هم هر چه زور می زنی و بخشنامه صادر می کنی توی کَتَش نمی رود. یکی به عنوان نوآوری به جای گلچین در قبال antologhy( جالب است که ترجمه ی گوگل به جای گلچین می دهد selected) می گوید "به گزینی" و به سرعت در یکی دو اداره محل کار پیشنهاد دهنده می گیرد ، چون گلچین را به قولی "دخترانه" می دانند و به گزینی را نوآورانه و غیر دخترانه. یکی در یک برنامه رادیویی می گوید «گپ و گفت» و استفاده می شود. یا سخنرانی در ایام پرالتهابی می گوید : اجازه هیچ گونه تغییری در "جغرافیای منطقه" نمی دهیم. و بلافاصله همه با ربط و بی ربط ، علاقه مند می شوند که اجازه ندهند تغییری در "جغرافیای منطقه" رخ دهد.

عوامل قوت دهنده یا تضعیف کننده امر تصرف در زبان و واژه سازی مختلف اند. بعضا افراد صاحب نظر یا دارای نظر نافذ سخنی می گویند که شباهت می برد به نوعی تعلق خاطر به زبان بیگانه ، حال آنکه ممکن است چنین نباشد. به گفته علی محمد حق شناس ( "بلوای واژه سازی" ، مقالات ادبی زبانشناختی ، پاییز 1370 : 240) مخالفان واژه سازی استدلال می کنند که لازم نیست برای هر واژه ای که در زبان بیگانه ای وجود دارد ، واژه برابری در زبان فارسی بسازیم. اشاره ای است به مقاله "فرنشین" نوشته پرویز ناتل خانلری ( مجله سخن، شماره 12، تیر 1356). با این حال ، در دوره نخست فرهنگستان که از سال 1314 تا سال 1319 ادامه داشت ، نزدیک به 1900 معادل فارسی برای واژه ها و اصطلاحات بیگانه همگانی و تخصصی ساخته شد ( واژه های نو، 1354) و اکنون بخش مهمی از آنها ، نزدیک به 70 درصد ، در فارسی پذیرفته و رایج است. واژه هایی مانند "پزشک" ، "آزمایشگاه"، "باستان شناس"، "تیمارستان"، "دانشنامه" ، "درمانگاه" و "کلانتری" از این گروه اند (یحیی مدرسی، جامعه شناسی زبان، 1368: 260) .

توصیف یا تشریح چند تعبیر می تواند نشان بدهد که امر واژه گزینی نیازمند مداقه در جنبه های بسیاری است.

کلمه پوشال ترکیبی است از صفت بعلاوه "ال". پوش = سبک یا میان تهی مانند پنبه و رندش نازک چوب. معنی کلمه می شود : چیزهایی که وزن سبک دارند و انبوه آنها را برای حفاظت کالاهای شکستنی از شکستن به کار می برند (ر. ک. مصطفی مقربی ، ترکیب در زبان فارسی، 1372: 19) . احتمالا پوش با پوچ یکی است ، خصوصا که در موارد بسیاری "ش" و "چ" به هم تبدیل می شوند : شیرین / چیرین ، چیلین ؛ قیرپاشی / قیرپاچی. پوچ هم به معنی میان تهی است.

بعضا تاکید است بر اینکه انجُمن بگوییم و نه انجِمن که در تلفظ عامه آسان تر به نظر می رسد. صرف نظر از درستی یا زیبایی هر کدام از دو صورت تلفظ ، خوب است بدانیم که در ریشه های این لغت ، اماره ای برای تایید ضمه در تلفظ نیست: در فارسی میانه ترفانی hanzaman ؛ پهلوی اشکانی ترفانی anjaman ؛ اوستایی anjamana (ر.ک. تاریخ زبان فارسی ، دکتر محسن ابوالقاسمی ، 1373: 169) .

توسری ، یعنی ضربه ای که به سر می زنند و تو دهنی یعنی ضربه ای به دهان یا دهن ؛ در حالی که "تو" معنی داخل می دهد . می توان گفت در ترکیب حرف اضافه + اسم + "ی" ی نسبت ، معنی "بر" یا "رو" پیدا کرده است. از همین قبیل است کلمه ی توگوشی.

در زبان کردی سنندجی ، جار به معنی دفعه است ( غلامحسین کریمی دوستان ، "دستگاه واجی گویش کردی سنندج" ، مجله زبانشناسی ، سال 10، شمار1، بهار و تابستان 1372: 58) . جارزدن می تواند به معنای اولیه نوبت زدن در 5 بار یا دفعه ، به نام خدا یا شاه و سلطان باشد . چون جار در این معنی به صدای بلند انجام می گرفته ، اصطلاحا اکنون به معنی صدازدن به صدای بلند و اعلامی جا افتاده است.

در زبان عامه ، کلمه چرب در معنی زیاد کردن و سنگین گرفتن وزن یک چیز فهمیده می شود و گاه گمان می رود این لزوما نتیجه تسامحی است در گفتار. احتمالا هم عامه در ریشه ها دقت ندارند. مع الوصف در شعر کهن که عرصه سخن سنجی است گفته اند :

بره زین سو ترازوی زان سو

چرب و خشکی از این میان برخاست

( خاقانی ، شاعر صبح ، گزیده سجادی ، 1373 : 54) و چرب را در معنی زیاد کردن و سنگین گرفتن وزن و در مقابلِ خشک یعنی وزن دقیق کالا بدون گرمی کاست و فزود به کار برده اند.

چِشم درست است یا چَشم ؟ در ضبط های قدیم کلمه ، چشم بوده است : فارسی میانه ترفانی chashm ، پهلوی اشکانی ترفانی chashm ، اوستایی chashman ( دکتر محسن ابوالقاسمی ، همان : 168) .

دق در دق الباب احتمالا همان تق یا تق تق مستعمل در فارسی است . یعنی دق ، نام آوا یا اسم صوت است.

در ریشه شناسی کلمات ، کماکان کلماتی هم هستند که در باره آنها قبل از تحقیق تنها می توان طرح سوال کرد و نمی توان سخنی دقیق و قطعی گفت. گپ در گپ و گفت چگونه ساخته شده؟ نوعی تابع است برای گفت که بعدا آمده ؟ در این صورت هم می شود اطلاق تابع کرد؟ مهمل است ؟ یا ممکن است نتیجه تبدیل "ف" ی گفت به "پ" باشد ؟ که نظیر دارد . مثلا خف که می شود خپ و خب . یا ممکن است صورتی از ماده مضارع باشد و در واقع "گو" باشد در ترکیب "گو و گفت" که وارونه ی "گفت و گو" است. چگونه ممکن است گو ، گپ شده باشد؟

فارسی دری : گو (ماده مضارع گفتن) ، فارسی میانه ترفانی guw ، فارسی باستان gaub ( همان) .

یا در مورد gam در کلمه هگمتانه به معنی آمدن ، می توان بررسید که آیا با توجه به خانواده های زبانی و مشترکات فارسی در خانواده زبانهای هندواروپایی نسبتی است میان این کلمه با com انگلیسی؟ این توضیح مناسبت دارد که از کلمه hagmataanai ، hagmataana در معنی همدان ساخته شده که معنی آن " جای گردآمدگان" است. Hagmataa از hagmata در معنی گردآمده گرفته شده است ؛ با چنین تجزیه ای : ha-gm-ata . ha ، پیشوند است و صورت دیگرِ ham یا : هم . و gm صورت ضعیف ریشه است که صورت اصلی آن gam در معنی آمدن است (دکتر محسن ابوالقاسمی ، همان : 65) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 8 شهريور 1401 ساعت: 23:55