شهید شعبان کاظمی

ساخت وبلاگ

سردار شهید شعبان کاظمی

فرمانده گردان ویژه عملیات در جنگل

( 1 دی 1331- 22 آبان 1360)

شعبان کاظمی مسلمان و شیعه ایرانی ، فرزند اکبر کاظمی و مریم کاظمیان ، در آخرین روز ماه رمضان (پرونده ، 3: 2) در روستای یکه توت جایی در نزدیکی زاغمرز از توابع شهرستان بهشهر واقع در استان مازندران به دنیا آمد. فرزند چهارم خانواده بود . 5 برادر و 2 خواهر داشت. پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود. او در حد خواندن و نوشتن درس خوانده بود(پ، 1: 19) و برای کمک به خانواده از کودکی به کار و تلاش در مزرعه و کشاورزی و دامداری می پرداخت (پ ، 3: 34) . اما از برادر و خواهرهایش 3 نفر تا مقطع لیسانس و فوق دیپلم و دیپلم درس خواندند. هنگام شهادت متأهل بود و 3 فرزند پسرِ 6 ، 5 و 3ساله داشت . فرزند چهارم او نیز که دختر بود چهل روز پس از شهادتش به دنیا آمد. او که زمان شهادت 29 سال داشت ، در تاریخ 9 فروردین 1352در 21 سالگی با گوهر کاردگر ازدواج کرد ؛ خانمی که بعد از شهادت همسرش شعبان ، برادرش ولی الله را نیز در راه انقلاب اسلامی از دست داد (پ، 3: 7). شعبان تا 3-4 سال بعد از تشکیل خانواده ساکن یکه توت بود و از سال 1356 تا لحظه شهادت ساکن و مجاور امامزاده عباس ساری شد ؛ همان مکانی که پیکرش پس از شهادت در گلزار شهدای آن به خاک سپرده شد (پ، 1: 1-6).

شهید کاظمی در دو سه سال منتهی به انقلاب در ساری جوشکاری می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای دفاع از انقلاب در تاریخ 20/11/1357به کمیته انقلاب اسلامی پیوست و تا 22/4/1358(پ، 1: 20) یعنی به مدت 5 ماه در پایگاه کمیته امامزاده عباس ساری به خدمت پرداخت . سپس با تشکیل سپاه در تاریخ 20/6/1358به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد (پ، 1: 18؛ 3: 34 ) . در لحظه شهادت که مصادف با جمعه شانزدهم ماه محرم بود (پ، 3: 35) و در رویارویی مسلحانه با اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به "منافقین" در جنگل آمل رخ داد، به عنوان پاسدار لشکر 25 کربلا(پ، 1: 35) ، 9 ماه هم سابقه حضور در جبهه داشت . او که در اثر اصابت گلوله کالیبر50 به ناحیه پا به شهادت رسید (پ، 3: 15) ، پیشتر هم سال 1358 در جبهه جنوب - از ناحیه پا (پ، 1: 116) مجروح شده بود و مجروح جنگی به شمار می آمد (پ، 1: 19) . بیش از 6 ماه نیز درگردان وِیژه عملیات در جنگل فرماندهی کرده بود (پ، 1: 1-6 و 19 ؛ 21و62) . به گفته مادرش ، این راه را خودش انتخاب کرده بود . او به تاثیر شهادت در هدایت فکری جامعه اعتقاد داشت. وقتی دکتر بهشتی مشهور به سیدالشهدای انقلاب اسلامی بر اثر بمب گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 شهید شد می گفت : " خون شهید بهشتی انقلاب را 10 سال جلو انداخت" (پ، 3: 2و3) .

شعبان تحصیل کرده نبود اما درست تصمیم می گرفت . در خانواده ای رشد کرد که از نظر اقتصادی متوسط به شمار می آمد. از بچگی کار می کرد . زندگی سختی گذرانده بود. بزرگتر که شد یک موتور جوش خرید و به جوشکاری سیار روی آورد. از بچگی مؤدب بود . علاقه خاصی به پدر و مادر می ورزید . زندگی اش را که به ساری منتقل کرد ، هفته ای یک بار برای دیدن آنها به یکه توت می آمد . در احترام به برادر بزرگتر مراقبت می کرد (پ، 3: 13-14) . ساده زیست بود. به رغم عروسی های پرهزینه که دیگران برگزار می کردند ، با توافق خانمش به جای عروسی گرفتن ، برای زیارت به مشهد رفتند. به خانواده اش می گفت "به خدا شما را بسیار دوست دارم ، ولی انقلاب را از شما بیشتر دوست دارم ".

با شروع حرکت های انقلابی ، شعر و سرود انقلابی با لهجه مازندرانی می خواند . مرید امام خمینی و شیفته ایشان بود . قبل از انقلاب آرزویش عمر به اندازه ای بود که ورود امام خمینی (ره) به کشور را ببیند و شاهد برقراری حکومت اسلامی در ایران باشد . علاقه به روحانیتِ در خط امام به ویژه به آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی - داشت . در ایام انقلاب در نشر اعلامیه ، مبارزه چریکی با رژیم پهلوی و تصرف ساختمان ساواک شرکت داشت . همیشه در راهپیمایی های قبل از پیروزی انقلاب در صف اول بود. همه فکر می کردند که او ممکن است در همان راهپیمایی ها به شهادت برسد. وقتی که انقلاب پیروز شد در اداره پلیس راه ساری و ایست و بازرسی ها تلاش شبانه روزی می کرد . بعد از شروع به کار مجلس شورای اسلامی در حفاظت شخصیتها از جمله نماینده ساری در مجلس خدمت می کرد (پ، 3: 17-19) . عاطفی و در عین حال بسیار شجاع بود . درسفر ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری به استان مازندران برای بازدید از نیروگاه نکا مستقیما به او گفته بود : "تو دشمن امامی و یک مو از سر امام کم شود ما پاسدارها تکه تکه ات می کنیم" . از آن به بعد بنی صدر که معمولا در سفر به استانها در یکی از پادگانهای ارتش بیتوته می کرد ، در یکی از مراکز مربوط به سپاه اقامت می کرد تا نشان بدهد که به سپاه علاقه مند است ( پ، 3: 5-8) .

همیشه در صحنه های دفاع از انقلاب و ایران حاضر بود. در فرمی گفته است : " در سازمان سیاسی یا نظامی فعالیت نداشته ام" (پ، 1: 41). حدود 5 سال در مساجد مختلف فعالیت کرده بود. (همان: 42) . اما به کار نظامی علاقه بیشتری داشت ، خصوصا که با " قد 175 و وزن 65" (همان: 56) می توانست به عنوان نیرویی رشید از عهده مأموریتهای رزمی به خوبی برآید . تقدیرنامه ای دارد مورخ 23/4/1358 - به مناسبت "مشارکت در حفاظت از پادگانها و اردوگاه های نظامی از جمله در مسئولیت اردوگاه فرح آباد ساری" ، به امضای سرپرست اردوگاه های ارتش جمهوری اسلامی ایران (پ، 1: 66) . چون پیشتر چند ماهی در کمیته انقلاب اسلامی خدمت کرده بود ، با پیوستن به سپاه ، آموزشی کوتاه مدت از 20 تا 31 شهریور 58 گذراند (پ، 1: 20 و85 و 52) و بزودی وارد کارزارهای جدی نظامی شد ( پ، 1: 116). با آغاز جنگ های داخلی گنبد برای دفاع از انقلاب به این شهر شتافت و در مقابل مزدوران ضد انقلاب مبارزه کرد ( پ، 3: 34) . یک بار به مدت یک ماه و نیم در مهر و آبان 1358 در سنندج بود . تقدیرنامه ای مورخ 6/3/1359- نشان می دهد که مسئولان وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از خدمات خالصانه او رضایت کامل داشته اند (پ، 1: 89) . به عنوان بخشی از یک مأموریت طولانی ، شش ماهه دوم سال 59 را در سنندج خدمت کرد و با ضد انقلاب در این شهر جنگید (همان: 21). او دو روز قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران در تاریخ 31 شهریور 1359 ، طی حکمی مورخ 29/6/1359- با مأموریتی یکساله عازم غرب کشور می شود (پ، 1: 75) و در منطقه سرپل ذهاب ، کورموش و بازی دراز در درگیری ها با نیروهای ارتش بعثی عراق حضور پیدا می کند (پ، 3: 34 و 35) . وقتی که به ساری برگشت بارها در مأموریتها به عنوان نیروی ضابط در جلب منافقین و ضد انقلاب به انجام وظیفه پرداخت (پ، 1: 77) . از ابتدای سال 60، 8 ماه در جنگل های مازندران و عمدتا آمل با "منافقین" جنگید (همان : 21و62) . قبل از شهادت در جنگل، 4 نوبت به جبهه رفته بود و در جبهه های غرب ، در بازی دراز و بوکان جنگیده بود (پ، 3: 14و15).

همسر شهید شعبان کاظمی که مدت 8 سال با او تا لحظه شهادت زندگی کرده بود از روحیاتش چنین یاد می کند : در عین اینکه با مردم مهربانانه برخورد می کرد در برابر انسانهای ظالم و زورگو و دشمنان اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی جسور و جدی و در میدان مبارزه با آنها ثابت قدم و سازش ناپذیر بود (پ، 3: 16و17) . در تعریف شهید کاظمی که به گفته خودش ملهَم از قرآن بود ، " شهید یعنی زنده ، ناظر و آگاه " (پ، 1: 116) . او که معتقد بود راه امام خمینی (ره) راه امام حسین (ع) است ( پ، 2: 1) در وصیت نامه اش نوشته است : به خانواده ام بگویید که در این راه صبر و استقامت داشته باشند (پ، 1: 116) .

محمد حسن صنعتی

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 7 آذر 1401 ساعت: 5:33