استاد میرزا ملااحمد آینه فضل و فروتنی(8)

ساخت وبلاگ

ملااحمد در آرزوی تعالی بشر و بشردوستی

استاد میرزا ملااحمد در طول زندگی علمی و عالمانه خود ، همواره در تکاپوی فرهنگ سازی و اندیشه پروری برای زمینه سازی جهت نیل بشر به قله سعادت و تعالی او به چشم می آید. در این باره شاید اشاره به نمونه ای از تلاشهای او بسنده باشد .او در مقاله ای که به مناسبت بزرگداشت نورالدین عبدالرحمن جامی به نگارش در آورده (میرزا ملااحمد ، "عبدالرحمن جامی سخنور بشردوست" ، رودکی ، س15، ش 42-43، بهار و تابستان 1393، صص167-174) ، از این حکیم هدایتگر به عنوان سخنوری بشردوست یاد کرده و کوشیده با تمسک به شعر و اندیشه بلندش آینه دار نکته هایی نغز و تعالی دهنده باشد .

وی با دلنمودگی به حکیم و شاعری که سالها پیش از او به تعالی بشر بها می داده می نویسد : عبدالرحمان جامی از ستارگان تابناک آسمان شعر است، که در طول عصرها با نور خرد و معرفت راه حیات مردمان زیادی را منوّر می‌سازند. آثار فراوان و رنگین ادبی و علمی او جنبه‌های گوناگون حیات را فرا گرفته، از وسعت دانش و پهنای نظر شاعر و متفکّر بزرگ گواهی می‌دهد. شاعر تقریباً در همة انواع و موضوعات معمول ادبی اثر آفریده است. در اثرهای او مسئله‌های گوناگون حیات پیوست با احساس و ‌اندیشه‌های بلند بازتاب یافته‌اند. بی‌سبب نیست، که در بعضی سرچشمه‌های ادبی جامی را خاتمة الشّعرا، یعنی آخرین شاعر بزرگ فارسی‌زبان نامیده‌اند ( ملااحمد ، "عبدالرحمن جامی سخنور بشردوست" ، ص167) .

به نوشته ملااحمد ، طوری که محقّقان به ثبوت رسانده‌اند، پس از جامی نیز شاعران بزرگ زندگی کرده‌اند. ولی او سنّتهای پیشین ادبیات را ادامه‌داده، حکیمانه جمع‌بست نموده است.

یکی از آن سنّتها ، که در آثار عبدالرحمان جامی چون خطّ زرین به نظر می‌رسد ، ‌اندیشه و احساسات بشردوستی می‌باشد. تجلّی این ‌اندیشه و احساسات را هم در اشعار غنایی شاعر، امثال غزل و قصیده، ترکیب‌بند و ترجیع‌بند، رباعی و قطعه‌ها و هم در مثنویهای بزرگ «هفت اورنگ» و اثر منثور «بهارستان» می‌توان مشاهده کرد.

بنا به یافته های میرزاملااحمد ، در مرکز همة آفریده‌های جامی نیز انسان قرار دارد. او هم مثل رودکی و فردوسی، ناصر خسرو و عمر خیام، سنایی و عطّار، سعدی و حافظ و دیگر سخنوران معروف بزرگ ، انسان را ستایش کرده، آرزو و آمال، ‌اندیشه و احساس، مقصد و مرام و آرمانهای او را به قلم داده است. او نیز مثل گذشتگان هدف اساسی انسان را در زندگی انجام کار نیک، گذاشتن آثار خوب می‌داند:

صفحة دهر بود دفتر عمر همه خلق،

اینچنین گفت خردمند، چو ‌اندیشه گماشت.

خرّم آن کس، که بر این دفتر پاک از همه حرف

رقم خیر کشید و اثر خیر گذاشت.

از نگاه جامی چنین انسان خود از خود و ناگهان پدید نمی‌آید. برای تشکّل انسان قبل از همه آموختن علم و دانش ضرور است:

نخست از علم و دانش بهره‌ور شو،

ز جهل آباد نادانی بدر شو!

برای به دست آوردن علم و دانش کوشش و تلاش و زحمت پیوسته لازم است. از این رو انسان وقت را باید غنیمت داند و آن را برای آموزش علم و دانش صرف نماید:

مزن پشت پا بخت فیروز را،

به قسمت سه کن هر شبانروز را.

یکی را به تحصیل دانش گذار،

که بی‌دانشی نیست جز عیب و عار.

به دانش شو اندر دوم کارگر،

سوم را به با‌دانشان بر به سر!

ولی علم و دانش اندوختة انسان وقتی ارزش پیدا می‌کند، که در عمل تطبیق شود، مشکلی را در زندگی حل سازد و برای پیشرفت جامعه خدمت نماید:

به کار آر علمی، که آموختی،

مکُش مشعلی را، که افروختی.

* * *

علم چو دانی، ز عمل سر مپیج،

دانش بیکار نیرزد به هیچ.

جامی، مخصوصاً، به آموزش پیشه و هنر توجّه زیاد ظاهر نموده است، که بی سبب نیست. اوّلاً او نیز کسب و هنر را وسیلة زندگی و معیشت روزگار می‌داند. پیشه‌ور توسط زحمت پرمشقت نه تنها روزگار خود را سامان می‌بخشد، بلکه راحترسان دیگران و آبادگر مُلک می‌گردد:

مرد کاسب، کز مشقّت می‌کند کف را درشت،

بهرِ ناهمواریِ نفسِ دغل سوهانگر است.

ساغر راحت بود از کسب بر کف آبله،

وقت آن کس خوش، که راحت یافته زین ساغر است.

ثانیاً از اشعار شاعر به اهل هنر رابطه و پیوستگی قوی داشتن او را می‌توان پی برد. طوری که از شرح حال شاعر معلوم می‌گردد، او هنگام زندگی در سمرقند با جریان نقشبندیة تصوّف آشنایی و گروش پیدا می‌کند. این مسلک از جریانهای دیگر تصوّف پیش از همه با آن تفاوت داشت، که بیشتر به کار و محنت و اهل پیشه و هنر تکیه می‌کرد. شعار اساسی این مسلک «دل به یار و دست به کار» نیز به مرام و هدف مسلک مذکور دلالت می‌نماید. در واقع همین مرام محنت دوستی و احترام اهل هنر باعث گردید، که جامی پس از برگشتن به هرات به طور جدّی به ترغیب و تشویق مسلک مذکور مشغول شده، مدّتها سروری این مسلک را در خراسان به عهده گرفت. او همچنین به بررسی نظری و عملی این مسلک پرداخته، در این زمینه نیز چندین اثر آفریده است، که «نفحات الانس» نمونة برجستة آنها می‌باشد.در این تذکره او راجع به احوال و آثار بیش از 600 تن از اهل تصوّف اطّلاع داده است. در ضمن بیان احوال شیخان و صوفیان معروف نیز او به اشتغال آنها به پیشه‌های گوناگون اشاره‌ها کرده است.

مرام بشردوستی و کاردوستی مسلک مذکور به آثار دیگر شاعر نیز اثر گذاشته است. مثلاً، او در مثنوی عرفانی «سلامان و ابسال» ، توسط سیماهای تصوّفی ، ‌اندیشه‌های بلند انساندوستی را بیان نموده است. در مثنوی «خردنامة اسکندری» شاعر جمعیت خیالیی را تصویر می‌کند، که در آن همه آزاد و مساوی می‌باشند. او در این مثنوی آرزو و آمال مردم را با تصویر شهر افسانوی به قلم داده است.

جامی حتّی در آثار دینی و تصوّفی خود بیشتر به مسائل بشردوستی و انسان‌پروری توجّه داشته است. بنا بر این نمی‌توان به بهای ضدّ و نقیضی، که دانشمند معروف روس ا.س.براگینسکی به او داده است، راضی شد: «جامی انسان نیک‌خواهترین بود. در عین زمان، که او مبلّغ غایه‌‌های بشردوستی بود، در آثار خود تخم تریاک دینی را می‌کاشت». برای اثبات این ادّعا دلیلی آورده نشده است. آشنایی با آثار جامی نه تنها ادّعای مذکور را تأیید نمی‌کند، بلکه برعکس مخالف خرافات و ریاکاری شیخان و زاهدان بودن شاعر را نشان می‌دهد.

در آثار جامی- هم در غزل و قطعه‌ها و هم در مثنویها و آثار منثورش - تنقید و مذمّت صوفیان و شیخان ریاکار خیلی زیاد به نظر می‌رسد، که این جا با ذکر چند نمونه اکتفا می‌شود. از جمله غزلی، که با مطلع زیر آغاز می‌یابد، سراسر به مذمّت سخت شیخانی که با هر وسیله مردم را فریب می‌دهند، اختصاص داده شده است:

فغان ز ابلهی این خران بی‌دُم و گوش،

که جمله شیخ‌تراش آمدند و شیخ‌فروش.

در غزل مذکور از دین و خرد دور بودن این طایفه، ریاکاری و مردم‌فریبی آنها آشکار شده است. در غزل دیگر شاعر به طور مشخّص یک نفر از چنین شیخان ریاکار را مورد تصویر قرار داده، خصلتهای منفور او را به قلم داده است:

شیخ خودبین، که به اسلام برآمد نامش،

نیست جز زرق و ریا قاعدة اسلامش.

خویش را واقف اسرار شناسد، لیکن

نه ز آغاز وقوف است، نه از انجامش.

جامی هم مثل حافظ دورویی و ریاکاری شیخ گمراه را با استفادة تعبیر او («دام تزویر») خیلی روشن نشان داده است:

دام تزویر نهادست، خدایا، مپسند،

که فتد طایر فرخندة ما در دامش.

تنقید صوفیان و زاهدان تبهکار، که در زمان شاعر زیاد بوده‌اند، در آثار دیگر شاعر نیز فراوان است. در مثنوی «سلسلة الذّهب» شاعر حتّی فصل علی‌حده‌ای «در مذمّت صوفی نمایان ظاهرآرای و معنی‌گذاران صورت پیرای» جدا نموده، ریاکاری و مردم‌فریبی آنها را آشکار نموده است:

حذر از صوفیان شهر و دیار،

همه نامردمند و مردمخوار...

جای دیگر شاعر نفرت خود را نسبت به چنین شیخان ریاکار خیلی سخت بیان کرده است:

تُف بر این صورت و سیرت، که تو راست،

تُف بر این عقل و بصیرت، که تو راست.

این نه صوفیگری و درویشیست،

نامسلمانی و کافرکیشیست!

نفس را حلقة حلقوم بُری،

به کز این زکّة زقّوم خوری.

دزدی و راهزنی بهتر از این ،

کفن از مُرده کنی بهتر از این!

بیان آشکارای چنین ‌اندیشه‌ها در آن دوران از جرأت بی‌نظیر جامی درک داده، بی‌شبهه از مرام انساندوستی او منشأ می‌گیرد. شاعر بشردوست همیشه شاهان را به نریختن خون مردم بی‌گناه، به صلح و امانی دعوت می‌نماید.، آنها را به عدل و انصاف می‌خواند:

نیست لایقتر از این هیچ کرم،

کز کسان باز کشی دست ستم.

باز کش پای ز آزار همه،

دست بگشای به ایثار همه!

* * *

پی ملک تا چند خون ریختن،

به هر کشوری لشکر انگیختن؟

* * *

جهانپادشاها، در انصاف کوش،

ز جام عدالت مي صاف نوش!

جامی، که با شاهان و وزیران، ندیمان و درباریان قرابت و همنشینی داشت، از ظلم و بیدادگری آنان، عمل زشتشان آگاه بود. شاید برای به راه راست و درست هدایت کردن آنها او نصیحت را پیشه کرده باشد. زیرا او وسیلة بهتر از این را در تربیّت انسان نمی‌دید. شاعر به نیروی سخن و اثر نصیحت باور داشت:

از نصیحت ناقصان کامل شوند،

از نصیحت مدبران مقبل شوند.

بی‌سبب نیست، که در «خردنامة اسکندری» برای تشکّل اسکندر همچون شاه عادل و خردمند محض نصیحت نقش کلیدی و حل‌کننده دارد. در واقع نصیحت در داستان مذکور وسیلة شخصیت ساز بوده، عامل اساسی تشکّل و تکامل شاه به شمار می‌رود. توسط نصیحت شاعر از اسکندر تاریخی، که سرلشکر شجاع، ولی غاصب و تجاوزکار بود، یک شخصیت مخالف آن شاه عادل و خردمند را به وجود آورده است.

پند و اندرز در ادبیات تاجیک و فارس دارای سنّت خیلی غنی و قدیمی بوده، به خصوص در دورۀ تا اسلامی رواج زیاد داشته است ادامه‌و جمع‌بست آن سنّت را در «شاهنامه» فردوسی می‌توان مشاهده کرد. پندنامة بزرگمهر، که فردوسی خیلی به تفصیل آورده است، دلیل برجستة آن است. جامی نیز این سنّت باستانی فرهنگی را ادامه‌داده به حدّ کمال رسانده است. پند و اندرزهای شاعر خیلی رنگین بوده، جنبه‌های گوناگون حیات را فرا می‌گیرند. مثلاً، آموزش هنر را ترغیب نموده، آن را از زر اولی‌تر می‌داند:

در هنر کوش، که زر چیزی نیست،

گنج زر پیش هنر چیزی نیست.

***

قیمت مرد نه از سیم و زر است،

قیمت مرد به قدر هنر است.

راستی و راستکاری را جامی از بهترین رفتار و عملهای انسان می‌شمارد و همیشه آن را تلقین می‌نماید:

راست رو، راست، که سرور باشی،

در حساب از همه برتر باشی!

* * *

راست جو، راست نگر، راست گزین،

راست گو، راست شنو، راست ‌نشین!

* * *

از کجی و کجروی ‌اندیشه کن،

راستی راستروان پیشه کن!

جامی نیز نیکی و نکوکاری را از خصلتهای حمیدۀانسانی می‌داند:

نیک کن، تا نیک پیش آید ترا،

بد مکن، تا بد نفرساید ترا.

بو، که از چون تو نکوکرداری،

به دل کس نرسد آزاری.

* * *

به گیتی مزن جز به نیکی نفس،

که این است آیین نیکان و بس!

به این ترتیب پند و اندرزهای شاعر تمام پهلوهای اساسی زندگی انسان را در بر می‌گیرند. رشته‌ای، که آن همة دُرّ و مرواریدهای پند و نصیحت شاعر را به هم می‌پیوندد، همان ‌اندیشه و مرام بشردوستی است. زیرا شاعر به هر موضوعی مرور کند، انسان و خلق را در مدّ نظر دارد. نجیب ترین وظیفۀ هر فرد را او در خدمت به خلق می‌داند:

ای که پرسی، که «بهترین کس کیست؟»

گویم از قول بهترین کسان:

بهترین کس کسی بود، کز خلق

بیش باشد به خلق نفعرسان!

جامی در راه خدمت به خلق فداکاری و جان‌نثاری را تلقین نموده است:

شمع شو، شمع، که خود را سوزی،

تا به آن بزم کسان ‌افروزی.

چنین پند و اندرزهای حکیمانۀ شاعر نه تنها ارزش والای عمومی‌بشری دارند ، بلکه اهمیت بزرگ جاویدانی داشته، در همۀ دور و زمانها به دردهای معنوی انسانیت شفا می‌بخشند ( ملااحمد ، همان ، صص167-174) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 89 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 2:51