محمدعلی شاه و مشروطه

ساخت وبلاگ

محمد علی شاه و مشروطه

محمد علی شاه در 18 جمادی الاولی 1326ق. در تلگرامی به علمای نجف که البته با پاسخ کوبنده علما مواجه شد (ر.ک . تاریخ مشروطه ایران ، ص617) تعهدنامه قبول مشروطه را ارائه نمود:

قانون اساسی را در حالتی که پدر تاجدارم را رمق و قدرتی باقی نبود قلم را در دستش گزارده بعد از آن هم از ساعتی که به تخت سلطنت جلوس کردم تمام هم خود را در استقرار اساس مشروطیت مصروف و با آن قدرتی ]که[ در قوه داشتم و اسباب فراهم بود از پیشرفت این اساس قصور نورزیدم تا مشروطیت دولت که آزادی ملت است قرار یافت و مستحکم شد] ...[ 18 جمادی الاولی 1326 محمد علی شاه قاجار (همان ، ص616) .

اما مشکل آن بود که به علت نوعی سفاهت سیاسی در محمدعلی شاه که حکومت به ارث برده بود و نه بر اساس شایستگی و خردِ واقعا جمعی ، نیز به علت افرادی نابالغ تر در درک سیاسی و علمی و فرهنگی که پیرامون خویش گرد آورده بود ، ممکن به نظر نمی رسید که او و آنها بتوانند پاسبان مشروطه یا حقوق حقه ملت باشند . نگاهی به زندگی سیاسی محمدعلی شاه بهتر این واقعیت را نشان می دهد.

محمد علی شاه قاجار از 28 دی 1285 تا 22 تیر 1288 پادشاه ایران بود. وی برخلاف جد مادری خود امیرکبیر، بسیار قشری، خرافه پرست، مستبد، زورگو و کم ظرفیت بود. در جوانی شاهد اقتدار و نفوذ روسیه تزاری بود و بدین جهت از روس ها بسیار حساب می برد. او تحت تاثیر مربی سوارکاری و معلم زبان و مشاور روسی اش «شاپشال» قرار داشت که از یهودیان کریمه بود و دوره عالی مدرسه زبان های شرقی سن پترزبورگ را به پایان رسانده بود. محمد علی میرزا در دوران ولیعهدی در تمام امور با او مشورت می کرد. شاپشال که از دربار قاجار لقب ادیب السلطان گرفته بود عنصر مرموز و هوشمندی بود که به نفع دولت روسیه و سازمان پلیس سیاسی مخفی آن «اوخرانا» در دربار ایران نفوذ یافته و به ثروت سرشاری رسیده بود .

یک روزنامه انگلیسی درباره محمد علی شاه چنین نوشت :

«محمد علی میرزا تا هنگام درگذشت پدر در ژانویه 1907 / 1285 ش در منطقه پرت و دور افتاده آذربایجان به سر می برد . این پادشاه که در 21 ژوئن 1872 به دنیا آمده در زمان مرگ پدرش 35 ساله بود. او تا این زمان هیچ گاه از ایران بیرون نرفته بود. در اغلب سالهای این دوران حتی از آذربایجان خارج نشده بود . کسانی که محمد علی میرزا را در زمان ولایتعهدی دیده بودند او را مردی سبکسر و بی وقار و گفتارش را زشت و ناهنجار تشخیص داده هیچ گونه آثار ظاهری لیاقت و کفایت در او مشاهده نکرده اند . در جوانی بسیار فربه و تنومند و دارای اندامی کوتاه و به طور خلاصه برای اشغال تخت کیانی که نیرومند ترین قدرت آسیای غربی در زمان قدیم بود ، شایستگی نداشت . این شاهزاده همیشه دست تنگ و بی پول بود . گاه گاهی با گرفتن وام احتیاجات خود را برطرف می کرد و به طلبکاران خود با کمال سخاوت وعده می داد همین که به سلطنت برسد به آن ها عناوین و القاب و مقام های شایسته اعطاء خواهد کرد . مملکتی که محمد علی میرزا برای فرمانروائی در آن دعوت شده بود دیگر آن کشور شاهنشاهی عصر های گذشته نبود. پدر محمد علی میرزا با داشتن تمام یا قسمت اعظم این اختیارات حاضر به اعطای مشروطیت به ملت ایران گردید . اما دستی که فرمان مشروطیت را امضاء کرده بود 9 روز پس از آن تاریخ با مرگ صاحبش از کار افتاده و اجرای فرمان به پسرش محمد علی میرزا به طور ارث انتقال یافت ، ولی او از شروع به کار با این آزمایش مخالف بود. محمد علی میرزا نسبت به مشروطیت هیچ گونه تمایل و رغبتی نداشت. او در یک سال چهار بار نسبت به قانون اساسی سوگند وفاداری یاد کرد: نخست در سال 1906 یعنی موقع اعطاء مشروطیت از طرف پدرش به ملت ایران ، بار دوم در ژانویه 1907 یعنی هنگام جلوس بر تخت سلطنت ، دفعه سوم همان سال و چهارمین بار در ماه نوامبر که به مجلس رفت . هیچ فکر نمی کرد که با اعطای مشروطیت، مجلس در مقرری خاص او دخالت کند ».

او که وعده تعهد به مشروطه و مجلس داده بود، با بالاگرفتن اختلافات با مشروطه خواهان ، در ساعت 4 صبح روز 2 تیر 1287 دستور گلوله باران مجلس در بهارستان را صادر کرد . سقوط شاه یک سال پس از این حادثه رخ داد. روز 25 تیر 1288 محمدعلی شاه قاجار با ورود به باغ سفارت روسیه در منطقه زرگنده ‌، رسماً از روس‌ها تقاضای پناهندگی سیاسی کرد. او به اتفاق اعضای خانواده‌، رجال، شخصیتهای دولتی طرفدار رژیم استبدادی و 500 قزاق مسلح وارد سفارت روسیه شد. وی پس از آن که لیاخف روسی فرماندار نظامی تهران نیز از نمایندگان مجلس شورای ملی درخواست تأمین جانی برای خروج از ایران کرد ، به سفارت روسیه درخواست پناهندگی داد.

ناظم الاسلام کرمانی نویسنده کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» در باره اخلاق و روحیات محمدعلی شاه می نویسد:

«...از مجالست اخیار و ابرار منصرف و از تکمیل علوم و کمالات منحرف ، با اشخاص رذل جلیس ، با ناکسان انیس ، مردمان پست و شریر و اوباش و الواط را طرف وثوق و اعتماد خویش قرار داد و به کارهای زشت عادی شد بعضی اشخاص هم در ضمن پیدا شدند و او را به جادو معتقد کردند و اعتقاد غریبی برای اعمال سحر و جادو بر هم رسانده بود ... در تبریز اداره خفیه نگاری ( جاسوسی) تشکیل داده بود که سالی چند هزار تومان خرج کسب اطلاعات میکرد خست و سفاهت و قساوت و بی رحمی را به منتهی درجه رسانیده بود . خیلی راحت طلب و تن پرور بود . به هیچ وجه ملاحظه و رعایت زیر دست را نداشت .. همیشه به اشخاص پست و نا نجیب که اسباب صدمه و خانه خرابی مردم بودند وثوق پیدا میکرد و تمام مشورت خود را در کارها با آن اشخاص میکرد .. جز پول به هیچ چیز دیگر علاقه نداشت . مستبد به رای بود . اظهار تدین میکرد ، در روز عاشورا قمه و قداره به سر میزد و خون سرش را به چهره و صورتش میمالید ....».

احمد کسروی نیز در باره او می نویسد :

«....گرایش او به روسیان تا آنجا رسید که پیکره ای ( عکس ) با رخت قزاقی از خود برداشته وبی باکانه آن را به دست مردم میداد . مردم می اندیشیدند آینده کشور با چنین کشور داری چه خواهد شد …… از پادشاهان قاجار کسی به حال و رفتار این نبوده …… جوان آزمند با همه دارائی بسیار و جایگاه بلند، از مردم پول دریافت میکرد و از کسانی که وام گرفته ، نمی پرداخت و ستمگرانی که این خوی او را شناخته و با دادن پول هائی و یا از راه دیگری به او نزدیکی جسته ، به پشت گرمی یاوری های او در ستمگری علیه مردم اندازه نمی داشتند... ».

محمد علی شاه با افراد بی کس و کار محشور بود و آنان را به مناصب بزرگ می گماشت کما اینکه در جریان های پس از سلطنت ، اصغر دوره چی از لوطیان و قداره کشان و اراذل تبریز را به اتفاق عده ای از اوباش به تهران فراخواند و به همه درجه سرتیپی و امیر تومانی و سرهنگی و سلطانی داد ("نگاهی به زندگی محمد علی شاه قاجار") .

مشیرالسلطنه ، امیربهادر جنگ ، مفاخر الملک و کامران میرزا چهره هایی که او برگزیده بود تا با آنها کار کند نشان دهنده تصور محمدعلی شاه از طول و عرض حکمرانی و مملکت داری است . مشیرالسلطنه را که محمد علی شاه بعد از قتل امین السلطان او را به اصرار به ریاست وزراء برگزید ، این گونه معرفی کرده اند :

مردی بود جاهل که وقتی که به مجلس معرفی شد و از او پرسیدند پروگرام این کابینه چیست؟ در جواب گفت : همان قانون که اخیرا از مجلس گذشته است دستور ما خواهد بود ، و مقصودش قانون بلدیه بود ! (زمینه انقلاب مشروطیت ایران ، ص 114) .

محمدعلی شاه گویا میانه چندانی با فکر کردن نداشت . در هر موردی به جای تعقل استخاره می کرد . فکر او در حدی بود که بتواند بهتر ظلم کند :

برای مبارزه با مجلس و تخریب آن هم استخاره کرده . روزی نایب سفارت روس در زرگنده که محمدعلی متحصن بود ، به نام پارانوفسکی گفت :" این پادشاه سابق شما از صبح تا شام فال می گشاید" و مقصودش همان استخاره بود . در دوره ولایتعهدی اش وقتی از آرزوها سخن به میان آمده بود گفته بود بزرگترین آرزوی او آن است که حاکم کرمان شود و در جایی که آذربایجان ولیعهدنشین بود ، این حرف او توهین به آذربایجان حساب شد . توجیهاً می گفت :" اگر در کرمان پوست مردم را بکنید صدایی در نمی آید . اما اهل این ولایت ]یعنی آذربایجان[ پرشر و شور هستند و غوغا می کنند" (همان ، ص58) 0

او که دل خوشی از مشروطه نداشت ، تا وقتی که در قدرت بود سعی می کرد از آب گل آلود اختلاف مشروطه ای ها ماهی بگیرد . 12 شوال 1326 (16 آبان 1287) جلسه ای با حضور عده کثیری از علما ، طلاب ، تجار ، نمایندگان اصناف و شاهزادگان قاجار در باغ شاه برای رایزنی تشکیل شد . نقطه مشترک حضار مخالفت با مشروطه و مجلس بود . طی نامه ای به شاه جواب دادند که "چون مشروطه مخالف مذهب ماست زیر بار آن نمی رویم " . شاه که راضی به بازگشایی مجلس نبود از این جواب خوشحال شد و نخبگان را به حضور فراخواند . غروب همان روز آیت الله شیخ فضل الله نوری طی سخنانی تاکید کرد : "در اطاعت اوامر ملوکانه تا حدی حاضریم که مخالف با مذهب ما نباشد . ولی چیزی که مخالف با مذهب باشد تا جان در بدن داریم نخواهیم گذاشت اجرا شود . استدعا می شود که بر طبق استدعای قاطبه رعایا و حکم صریح حجج اسلام به حرمت مشروطه ، دستخط ملوکانه در رفع مشروطه مرحمت فرمایید . صریحا اعلی حضرت باید حکم فرمایند در افناء مشروطه" (بازخوانی روزنامه شیخ فضل الله نوری ، ص 85) .

چند روز بعد ، محمدعلی شاه با توجه به نامه ای از شیخ فضل الله و علما مورخ 28 آبان 1287ش. از مشروطه و مجلس اعلام انصراف کرد : آیت الله نوری و تعدادی از علما و طلاب همفکر ایشان روز 24 شوال 1326(28 آبان 1287) پس از آنکه دفع الوقت محمدعلی شاه را دیده بودند نامه ای نوشتند که : " تا کنون که یوم بیست و چهارم است از ناحیه مقدسه اعلی حضرت همایونی دستخط آسایش شرف صدور نپذیرفته است " . محمد علی شاه در حاشیه نامه آنان نوشت : " حال که مکشوف داشتند تاسیس مجلس با قواعد اسلامیه منافی است و حکم به حرمت دادید و علماء ممالک هم به همین نحو کتباً و تلگرافاً حکم بر حرمت نمودند در این صورت ما نیز از این خیال بالمره منصرف و دیگر عنوان همچو مجلسی نخواهد شد" (همان ، ص85و86) .

محمدعلی شاه گاهی آنقدر از شاهی و پادشاهی بیگانه و دور به نظر می رسید که گویی فراموش کرده بود که به واسطه پادشاهی ، سرنوشت ملک و مملکتی همراه با چندین کرور رعیت به او سپرده شده است . او عمدتا به خود می اندیشید . وقتی که در مجلس اول برای شاه هم مقرری معین کردند ، یعنی ششصدهزارتومان نقد و پنج هزار خرور غله و ده هزار خروار کاه در سال ، خیلی ناراضی شد ، و همه مستخدمین دربار را جواب گفت که : "مجلس حقوق شما را تماما حذف کرده و این بودجه سلطنتی که مقرر شده برای شخص من است" . همه اجزاء دستگاه های بیوتات سلطنتی بواسطه وحشت از قطع نان در مسجد شیخ عبدالحسین چادر زده و اجتماع و غوغا کردند و زحمت کلی برای مجلس فراهم آوردند و عاقبت محمد علی شاه در مقابل حملات مجلس رام شد (زمینه انقلاب مشروطیت ایران ، ص52) .

او پادشاهی نبود که بتواند با درایت لازم از همه مراحل حکومت و مشروطیت سربلند بیرون آید . داستانهای عمده استبداد صغیر یعنی دوره محمدعلی شاه ، عبارت است از مقاومت و مبارزات تبریز بر ضد حکومت شاه قریبِ ده ماه و انقلاب اصفهان و قیام بختیاری ها در ذی الحجه 1326و جریانات بعدی آن و قیام گیلان در 16 محرم 1327ق. و اوضاع تهران و جریان حکومت آن در آن مدت و فعالیتهای سری مشروطه خواهان در پایتخت و بست نشینی جمعی از محترمین در سفارت عثمانی و تحصن جمعی از علما و غیرهم در زاویه حضرت عبدالعظیم و فعالیت مشروطه طلبان ایرانی در خارج از ایران مثلا در استانبول پس از اعلام مشروطیت در عثمانی در اواخر جمادی الآخره 1326 و در نجف و کربلا و در پاریس و لندن و سویس و غیره ( همان ، ص 78و79) .

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 18:45