بخشی از برنامه های دول استعماری از جمله انگلستان با کمک جریان های همسو و همفکر انجام می پذیرد. در دوره زمانی مورد بحث ، بهائیت یکی از حلقه های پیوند انگلیس با سران مشروطه بوده است . سفر سال های 1911 تا 1913 عباس افندی به اروپا و امریکا برنامه ریزی شده بود . در این سفر تبلیغات وسیعی در باره عباس افندی به عنوان یکی از رهبران تئوسوفیسم صورت گرفت . عباس افندی در این سفر با برخی رجال سیاسی و فرهنگی ایران چون جلال الدوله پسر ظل السلطان و نوه ناصرالدین شاه ، دوست محمد خان معیرالممالک داماد ناصرالدین شاه ، سیدحسن تقی زاده ، میرزامحمد خان قزوینی ، علیقلی خان سردار اسعد بختیاری و غیره ملاقات کرد . افندی در محرم 1332ق. (دسامبر1913م.) به مقر خود در عکا بازگشت ( نام ها و نهضت ها ، ص 167و168).
بهائیت در جریان جنگ جهانی اول (1914-1918م.) هم به عنوان جریانی حامی انگلستان عمل کرده است . اقدام عباس افندی به تامین آذوقه برای ارتش اشغالگر بریتانیا در قدس موضوعی مسلم است و منابع وابسته به بهائیت بدان تصریح می کنند (همان ، صص171-183) .
برای اطلاع از پیشینه بحث باید عصر قاجار مورد مداقه بیشتری قرار گیرد . عصر قاجار مقارن است با قرن نوزدهم؛ قرنى که مردم اروپا تحت تأثیر تحولات و تغییرات نوین، در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گرفتند و انقلاب صنعتى را خلق کردند. در همین زمان، قاجارها در ایران به دلیل نظام بسته حکومتى خویش این شرایط را خوب درک نکرده ، راه را براى ورود کشورهایى چون انگلستان که براى توسعه منافع خویش در پى نفوذ در خاورمیانه بودند، هموار نمودند. انگلیسىها اولین کشورى را که در راستاى رسیدن به اهداف خویش مورد توجه قرار دادند ایران بود، زیرا جغرافیاى سیاسى ایران شرایط مناسبى را براى انگلیسىها فراهم مىکرد. آنها در ایران با یک مانع جدى، یعنى علماى شیعه که استعمار ستیزى را در رأس سیاستهاى خویش قرار داده بودند، روبهرو شدند. انگلیسىها ترجیح مىدادند بیشتر از سیاستهاى پنهان استفاده کنند تا سیاستهاى آشکار. این شرایط مناسب را کشمکشهاى مذهبى علماى اخبارى و اصولى شیعه براى آنها فراهم کرد. انگلیسىها سیاست فرقهسازى را از طریق همین تنشها اجرا کردند.
در چارچوب همین سیاست ، بابیه و سپس میراثخواران تفکر آنها، یعنى بهائیان که در تاریخ به پیروان مسلکهاى استعمارى شهرت دارند، در تهاجم به دین و هویت ملى، در پى سه هدف بودند: 1ـ خارج کردن دین از حوضه اجتماعى و در رأس آن، سیاست و حکومت، 2ـ توجیه استعمار در کشور به عنوان یگانه عامل تجدد و ترقى، 3ـ تثبیت نیروهاى غربگرا در ارکان سیاستگذارى و تصمیمگیرى کشور.
سید محمدعلى شیرازى از شاگردان سید کاظم رشتى، در رأس این فرقه بود که با تکیه بر فلسفه مهدویت تشیع و استفاده از مقام بابیت، ابتدا خود را به عنوان نماینده امام زمان و سپس با ادعاى مهدویت و حتى ادعاى نبوت و نسخ دین اسلام، شورشهاى دامنهدارى را در برخى از شهرهاى ایران، از جمله شیراز، اصفهان، زنجان، شاهرود و مازندران ایجاد کرد. اندیشههاى او برگرفته از اندیشه احمد احسایى، رهبر فرقه شیخیه بود. این مذهب یک نوع تشیع جدیدى است که در قرن دوازدهم هجرى از مذهب شیعه اثناعشرى منشعب شده است. شیخیه با این توجیه که امام غایب هم داراى دو جنبه، یعنى حقیقت، و صورت و حجاب است ـ جنبه حقیقت او روح است که همیشه ثابت است، ولى صورت و حجاب او که همان جسم عنصرى باشد، پیوسته در تغییر و دگرگونى است و از این رو، هر کسى که به مقام شیعى کامل رسد، مىتواند محل حلول حقیقت و روح امام غایب باشد، یعنى مىتواند جنبه حجاب و صورت او باشد ـ زمینه را براى فعالیت بابیان فراهم کردند. سید محمدعلى شیرازى با تکیه بر مکتب شیخیه، تعالیم صوفیان، باطنیان و غالیان شیعه و با تأویل نادرست از آیات و احکام قرآن و تغییر و تبدیل قوانین و سنن اسلام، عملاً در مقابل علماى شیعه قرار گرفت.
ناصرالدین شاه در آغاز تلاش کرد براى مقابله با علما از بابىها به عنوان سپر بلا بهرهبردارى کند ، چیزی که خواست کشورهایى چون روسیه و انگلستان بود. آنها براى مقابله با سیاستهاى ضد استعمارى علما بهرهبردارىهاى لازم را از بابىها کردند و با دامن زدن به کشمکشهاى دینى، راه را براى نفوذ هر چه بیشتر اسعمارگران در ایران فراهم نمودند. در میان این توطئهها ، نهایتا دوراندیشىها، تلاشها و فتواى علما بود که به ثمر نشست و با قتل
محمدعلى باب (1267ق/1850م) توسط امیرکبیر، اوضاع آرامتر شد. هر چند محمدعلى باب بارها در مقابل علما توبه کرده بود، اما همواره مترصد فرصت بود تا قدرت را به چنگ آورد. از این رو بعد از مرگ او نیز که بابیان گمان مىکردند به دستور ناصرالدین شاه بوده است، آرام ننشستند و نقشه قتل ناصرالدین شاه را برنامهریزى کردند، اما بهجایى نرسیدند و از این زمان به بعد ناصرالدین شاه نیز شخصا در قتل و سرکوب بابیان شرکت کرد، بهطورى که بسیارى از آنها از جمله حسینعلى نورى (بهاءاللّه) و برادرش یحیى (صبح ازل) از ایران تبعید شدند. در واقع، شکلگیرى فرقه بهائیت از همین زمان بود.
رهبران بهائى به عنوان سر سپردگان انگلیس در خارج از ایران، تلاشهاى خود را معطوف به تبلیغ و ترویج این فرقه کردند و در مقابله با علماى شیعه باز هم آرام ننشستند. سالها بعد از مرگ ناصرالدین شاه ، عبدالبهاء ، رهبر بهائیان براى ستیز با برخى از احکام حماسى و تحرک بخش اسلام، مثل احکام جهاد، در الواح خود ، مکررا به انکار مسئله جهاد پرداخته و مردم را تشویق مىکرد تا از پیرامون علما دور شوند ("انگلستان و گسترش فرقه بهائیت در ایران (با تأکید بر عصر پهلوى") .
ادب صنعتی...برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 18