اجتماعی گری معطوف به تفکر دینی

ساخت وبلاگ

دکتر محمد حسن صنعتی

اجتماعی گری ، معطوف به تفکر دینی

آنچه از نظر در این زمینه و هر موضوع دیگر گفته شده ، گفته می شود یا گفته خواهد شد، از عقل بشر بر می خیزد که در عین تفوق بر هر ابزار ادراک دیگری ، در برابر عقل مطلق ، علم مطلق، حقیقت مطلق و در یک کلمه در برابر ذات مطلق و یگانه خداوند هستی ، نقصان دارد ، خاصه که مشعر بر آن بخش ناچیزی از عقل و علم است که در لحظه صدور در ناطقه حاضر یا هر ناطق دیگری جاری و متجلی می شود . تعبیری است درست از آیت الله سید محمود طالقانی(1358-1289ه.ش.) که در پایان یکی از سخنرانی هایش می گوید : به عقل ناقص ما این رسید . تا به عقل ناقص آقایان چه برسد (محمد اسفندیاری، حقیقت و مدارا ، 1395: 105) . و این در باب ابزار معرفتی است که به نظر متفکرین می توانسته جایگزین نبوت باشد . جمع کثیری از باورمندان به عقل معتقدند عقل مسئولیت تشخیص اینکه خوبی خوب است و بدی بد را بر عهده می گیرد. معتزله معتقد است که ممکن بود از حضرت آدم تا حضرت خاتم هیچ پیامبری مبعوث نشود ؛ اما اخلاق وجود داشت و خوبی و بدی از هم تمایز داشت . درواقع می شود که اخلاق باشد اما دین نباشدو اصلا پیامبری ظهور نکند ( غلامحسین ابراهیمی دینانی ، آفاق معرفت در سپهر معنویت ، 1396: 186). به موازات آنچه از آن تعبیر به نقصان عقل می شود ، عقل افراد در قیاس با یکدیگر ، کمابیش تفاوتها و توفیرهایی دارد و در نتیجه عقل هر عاقلی می تواند متفاوت از عقل عقلای دیگر در یک مسئله ورود کند و کند و کاو نماید. این البته بخشی از راز خلقت آدمیان نیز تواند بود که در نتیجه اعجاب انگیز آن ، یکایک آدمیان با دیگران در خَلق و خُلق و از جمله در عقل و ادراک فرق می کنند . بعضی از منظر عرفان که به این تفاوت در نگریسته اند به این نتیجه رسیده اند که راه های رسیدن به خداوند می تواند به تناسب نفوس میلیونی و میلیاردی انسانهای خداآفرید متفاوت باشد . صوفیان برآن اند که راه ها به سوی خداوند بسیار است ، حتی بیش از نفوس مردم.یعنی به شماره نَفَس های مردم: " الطَّریق]الطُّرق[ الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق" (سیدمحمد بخاری، مناهج الطالبین و مسالک الصادقین، 1364: 221). مولوی می گفت : اگر راه ها مختلف است ، مقصد یکی است . نمی بینی که راه ها به کعبه بسیار است ؟ (محمد اسفندیاری ، حقیقت و مدارا ، 1395  :144) . مدینه فاضله ای هم که در تفکر دینی از آن سخن به میان می آید شهر تعقل است . مدینه فاضله با اتوپیا تفاوت دارد . مدیر مدینه فاضله فکر دارد . اهالی آنجا هم باید زبان او را بفهمند . ولی در اتوپیا ("1984" جرج اورول و "دنیای شجاع آینده" آلدوس هاکسلی) اطاعت، اصل است (رضاداوری اردکانی ، نگاهی فلسفی به مسائل کنونی ایران، 1396: 243).

   شاخص دیگری که در فعالیت اجتماعی و مسئولیت پذیری و اقدام در جامعه اسلامی باید به موازات عقل گرایی در نظر باشد ، علم گرایی و تخصص مداری است . آیت الله سیدحسین بروجردی (1340-1254ه.ش.) از مراجع معظم تقلید ، در عین حال که ظاهرا از سیاست دوری می کرد ، گاهی می توانست بر تصمیمات محمد رضا پهلوی شاه وقت ایران اثر بگذارد. او که رئیس مذهب هم خوانده می شد ، دیدارهای مختلفی باشاه داشته است (ر.ک: محمد قوچانی، سه اسلام، 1385: 111-94). ویژگی ایشان این بود که در مسائلی که می دانست تخصص ندارد ، می توان گفت در مسائل سیاسی به طور عام و در موارد مشخصی مثل نفت به طور خاص وارد نمی شد . می گفت : من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم ونتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم. قضیه ملی شدن نفت را نمی دانم چیست، چه خواهد شد و آیینده در دست چه کسی خواهد بود (همان: 104) . شاید به همین علت هم ، بعضی از مسائل مهم سیاسی را که فکر می کرد باید در آنها وارد شود و موضعی اتخاذ کند ، به آیت الله روح الله موسوی خمینی ( 1368- 1281ه.ش.) ارجاع می داد. طبق اسناد ، امام خمینی در تشویق آیت الله بروجردی برای عزیمت از بروجرد به قم و ریاست حوزه علمیه قم نقش برجسته و ممتازی داشته است و تا مدتها در بیت ایشان چنان جا و مقامی داشته که امام را وزیر خارجه آیت الله بروجردی می خواندند . آیت الله خمینی که دارای شم سیاسی نیز دارای جرات و جسارت ورود در مسائل اجتماعی و سیاسی به نظر می رسید ، در این سال ها به نمایندگی از سوی مرجعیت شیعه به دیدار شاه می رود و پیام رئیس مذهب را به رئیس دولت می رساند(همان:85) .قرائن فراوان نشان می دهد که اسلام بذاته به امور سیاسی هم اهتمام دارد و این تلقی که بعضی در دوره معاصر ، سیاسی شدن تفکر اسلامی را به چهره هایی چون دکتر علی شریعتی نسبت می دهند استحکام ندارد . شرق شناسان و اسلام شناسان غربی -مثلا برتراند راسل- که بعضا تلاش مجدانه تری در شناخت اسلام به خرج داده اند ، اسلام را اساسا دینی سیاسی می دانند . حمید عنایت که خود پژوهش های ارزنده ای در تاریخ اندیشه های سیاسی کرده ، معتقد بود که اندیشه سیاسی فعال ترین حوزه حیات فکری مسلمانان در دو قرن اخیر بوده . اندکی تعمق و تامل در روح تعالیم اسلام ، نشان دهنده گرایش تفکر اسلامی به سیاست است . قرآن کلام خدا ، نیز سخنان محمد(ص) پیغمبر خاتم و نبی مکرم اسلام ، در مصداق های فراوانی اهتمام به امر اجتماع و سرنوشت و سیاست را مورد تاکید قرار داده است . به همین علت هم هر نوع نظر و نوشته ای در باره تاریخ اسلام شامل فصول و مباحث مفصلی در باب تاریخ جنبشها و نهضت های سیاسی می باشد (ر.ک: محمود درگاهی ، شریعتی آشنای ناشناخته، 1393: 249) .  

   بدیهی است که اهتمام و توصیه آموزه های اسلامی به امر سیاسی به معنای توصیه یا تاکید بر یک تحلیل یا تاکتیک خاص در نحوه اجتماعی گری و سیاست ورزی نیست . همانگونه که در یافتن راه های ارتباط با خالق هستی و دریافتن بارقه های معرفتی از یگانه مبدأ هستی ، دین قائل به تفاوت های آدمیان و شیوه های وصل آنان می باشد ، در بخش معینی از دیانت یعنی توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی هم این تفاوت به رسمیت شناخته می شود . به عبارتی این آحاد اجتماع اند که بسته به اضلاع و ابعاد نگاه شان ، مفردات وارده را برای خود و احیانا جمع و جماعت پیرامون خود جمع بندی می کنند . در منابع آمده است که مسجد باید ساده باشد . نقل شده که یک بار پیامبر(ص) را گفتندکه " اگر فرمایی ، گِل بیشتر ]بر سقف مسجد وخانه[ بریزیم که آب نریزد". یک بار نیز گروهی از انصار مالی فراهم کرده ، بیاوردند که " این مسجد بساز و زینت آن بیفزای . مگر تا چند توانیم زیر این حصیرها نماز کنیم؟!" و پیمبر(ص) فرمود : " نزدیک وقوع قیامت ، مردم به زینت مسجدها تفاخر کنند" ! پس به فرموده ایشان ، مسجد همچنان و بی زینت بماند( ر.ک: ابوالقاسم پاینده ، نهج الفصاحه ، 1371: چهل و هشتم) . مع الوصف ، آگاهیم که جمع آورندگان اخبار و روایات مربوط به سیره پیامبر (ص) یا تاریخ اسلام به عمد یا سهو ، بخشهایی را از آنچه در واقع گذشته ، پررنگ نشان داده اند و بخشهایی را مغفول نهاده یا بی اهمیت نشان داده اند. در آیه شریفه ( اعراف، آیه 31) آمده است که "خذوا زینتکم عند کل مسجد". می توان پرسید که چگونه ممکن است خدا امر به آراستگی مومن هنگام ورود به مسجد فرموده باشد و پیامبر خدا (ص) در باب مسجد امر به سادگی فرموده باشد و می توان تامل کرد در اینکه زینت لزوما به معنای زینت ظاهر نیست و اهل تفسیر معانی بسیار برای زینت قائل شده اند . به همین سیاق عمل به آموزه های دین و هم اقدام به تدوین منابع آموزه ها را خواه ناخواه می توان متاثر از تفاوت های افراد و آحاد جامعه اسلامی تلقی کرد.

   تفاوتی که از آن سخن می گوییم ، گاه آنقدر ممکن است در مصداق های گوناگون با بسامدی فراوان جلوه کند که در نگاه نهایی ، اسلامی اساسا متفاوت با آنچه در محکمات دین ، شالوده اصلی آن شناخته آمده است شکل گیرد و به جای دین بنشیند و بلکه دین حقیقی را به کناری نهد. در چنین شرایطی انتظار می رود متفکران تراز اول اندیشه اسلامی پا به میدان بگذارند و چهره دین حقیقی را از غبار شوائب پاک گردانند.در یکی دو دهه گذشته بارها و بارها و از منظرهای گوناگون اعم از دیدگاه های افراط گرایانه ، تفریط کارانه یا اعتدال مجور ضرورت بازخوانی اندیشه اسلامی و پالودن آن از پیرایه هایی که ممکن است بدان بسته باشند مطرح گردیده است . شاید پروژه هایی فکری چون پروتستانتیسم اسلامی با چنین زیرساخت تحلیلی ای شکل گرفته باشد: اکر قرار باشد مارتین لوتری برای اسلام پیدا شود مطهری است . عمده ترین نقدهای مطهری بر حوزه های علمیه ، ارتزاق آنان از راه دین ، عوام زدگی، عدم کنترل ورود طلاب به تحصیل حوزه ، و تورم علم فقه و اصول است. او به اجتهاداتی بکر و بی نظیر در حجاب ، عدالت ، ربا و عزاداری دست زد . محور نگاه اقتصادی اسلام را از مالکیت به کار منتقل کرد. در زمانه خاص خود این شجاعت را داشت که اهل سنت را نه تنها به رسمیت بشناسد که خواستار برادری با آنان شود . به نظر محمد قوچانی (سه اسلام، 1385: 118) این چهره از مطهری ، چهره ای اصلاح طلب است.

   جز این هم اگر باشد که احتمالا چنین است چرا که تا زمان حیات شهید مطهری این اصطلاح دارای کارکرد جناحی و جبهه ای شناخته نمی شد اینقدر هست که با تلقی سنتی و ثابت از اسلام و اندیشه اسلامی ، جهان اسلام یا جامعه اسلامی ایرانی با وضعیت مطلوبی مواجه نیست و به نظر ، یکی از وجوه نیازمند بازنگری ، زیرساخت فکری و فرهنگی چنین جامعه ای است که به اعتبار غلبه نزدیک به اکثریت قاطع مسلمانان در آن ، یعنی زیرساخت فکری اسلامی در جامعه می توان گفت پایایی چنین جامعه ای در گرو پویایی تفسیر و تلقی های دینی از آموزه ها است . به تعبیری ما به حرکت نیازمندیم ، عنصری که مایه حیات است . درخت بی حرکت اره می شود ، خورشید و ماه اگر بی حرکت باشند بی خاصیت اند ، آب دریا به علت بی حرکتی  شور است ، حتی هوا در گودال بدبو می شود چه رسد به آب راکد . و هجرت مایه سربلندی یوسف (ع) و حضرت رسول (ص) است  ( جی.کریستف بورگل ، " سخن کشتی و معنی همچو دریا" ، میراث مولوی ، 1386: 124 و 125) .پس ما برای حرکت درست به سمت آینده درست و مطلوب ، به هجرت در اندیشه نیازمندیم .

   در این بین از جمله وظایف برنامه ریزان جامعه و کشور آن است که این تفاوتها را به گونه ای که حاصل جمع آنها تعریفی از نگرش ملت ایران و خلقیات ایرانیان به دست دهد، مورد بررسی قرار دهند و دسته بندی کنند و در برنامه ریزی ها ملاحظه شود ، چرا که هر کشوری خاصه ملت آن کشور دارای ویژگی های خاصی متمایز از ملتهای دیگر می باشد . این ویژگی ها بسته به طرز و سطح و عمق ملاحظه ممکن است به موتور محرکه برنامه ها و یا مانع متوقف کننده برنامه ها تبدیل شوند. نیچه (1900- 1814م.) در فراسوی نیک وبد ملت آلمان را دارای طبعی پرتضاد معرفی می کند : "در بن روان آلمانی، طبعی پرتضاد وجود دارد و بیگانگان در برابر معماهای این طبع انگشت به دهان و شیفته می ایستند ." هگل این طبع را به نظام فلسفی و ریشارد واگنر سرانجام آن را به موسیقی در آورد (ر.ک: نادر انتخابی ، جدال علم وفلسفه در اندیشه مارکس ، 1383: 19) . نگاه درست دولتمردان و شهروندان آلمان به این ویژگی ، از آلمان کشوری پدید آورده است که از قرون گذشته ، مهد فلسفه ، تفکر ، اندیشه و عقلانیت بوده ، امروز هم پرجاذبه ترین کشور اروپایی و بلکه غربی به شمار می آید .

   می توان گفت ماشین توسعه و پیشرفت آلمان یا هر کشور دیگری از زمانی حرکت می کند که سردمداران آن کشور بتوانند به تشخیص راهبردها و تعیین سیاست های محل اتفاق کانونهای قدرت و سطوح عالی قوای اصلی در یک سو و در سوی دیگر ، بدنه نخبگانی ، تصمیم ساز و اجرایی و البته سازمانهای مردم نهاد و عرصه های گوناگون جامعه نائل شوند . گفتمانی که از چنین ضرورتی غفلت ورزیده باشد ، شاید تنها در پرتو تبلیغات بتواند موفق قلمداد شود و یقینا در شاخص ها و سنجه های کارشناسان و صاحب نظران نمی تواند به نمره قبولی دست پیدا کند . در ایران که صرف نظر از متفرقات دیدگاه ها ، در نگاه کلان  گراینده به توسعه و پیشرفت و عدالت نشان داده است و علی القاعده باید از علوم تجربه شده جهانی معطوف به توسعه و پیشرفت و عدالت بهره برگیرد، هر از گاه موجی برمی خیزد علیه علم جدید و جهانی و این قبیل علوم را یکسره منسوب یا مولود سکولاریزم قلمداد می نماید ، بی آنکه بتواند طراح و ایجاد کننده حرکت روشمند و قابل دفاع در کرسی صاحب نظران آگاه آکادمی های پژوهشی و آموزشی برای تعریف و تولید علمِ جایگزین باشد . حجه الاسلام دکتر رسول جعفریان طی گفت و گویی با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی می گوید : قبول ندارم که علم جدید سکولار است . همه علومی که سکولار نامیده می شود ، در قرون سوم و چهارم هجری نزد زکریای رازی و ابوریحان بیرونی وجود دارند . این علم جزئی تجربی که دوستان می فرمایند از آثار تمدن جدید است ، در ذهن بیرونی وجود دارد ، با این تفاوت که ابوریحان بیرونی انسانی الهی است . من مبنای این تقسیم بندی علم سکولار و علوم قدسی را که در صد سال اخیر بسیار ترویج شده است مورد تردید و خدشه می دانم . نمی توانیم همه معارف جدید را به اسم سکولاریزم کنار بگذاریم و به علم کلی اکتفا کنیم که نتیجه اش را هم در تاریخ صفوی به این سو می بینیم (غلامحسین ابراهیمی دینانی ، آفاق معرفت در سپهر معنویت ، 1396: 172و 173) . 

   هنگامی که تفاوت دیدگاه ها به درستی مورد ملاحظه و مهندسی قرار نمی گیرد، انتقادها تدریجا به مخالفت تبدیل می شوند و در این صورت به موازات و بلکه در برابر انرژی های پیش برنده جامعه به سمت اهداف کلان ، اجازه داده شده است تا انرژی های ممانعت کننده وارد میدان شوند و خنثی کننده حرکت هایی شوند که باید در مسیر توسعه و ساختن کشور سازماندهی شوند. نیز با تاسف باید افزود که به علت فعال نبودن سامانه های مدیریت شده و موثر بر افکار عمومی ، در موارد زیادی استعداد تبدیل "مخالفت" به " دشمنی" یا در اثر سوء تفهم یا در اثر تحریکات اجتماعی - در جامعه وجود دارد ، حال آنکه اساسا " مخالفت" غیر از " دشمنی" است (ر.ک: محمد اسفندیاری ، حقیقت ومدارا، 1395: 109). بسا که بتوان چنین اختلافات و حتی دشمنی هایی را در پرتو آموزه های دینی کاهش داد و حتی از بین برد . اِعمال عدل در مواردی که در منظر حقوقی نیز موضوعیت دارد یا احسان در قبال مخالف و حتی گاه در مقابل دشمن ، از راهبردهای تجربه شده در تاریخ اسلام به شمار می آید (همان: 111و112) .

   مشکلات در این مسیر، به مسئله و گاه مسئله لابنحل تبدیل می شوند و این در حالی است که ما تنها در متون دست اول و به قولی سندهای بالادستی فکری مان می خوانیم که خداوند همواره در رفتار با خلق ، رحمت خود را بر غضب خویش سبقت و ترجیح می داده است . به بیانی ما در موارد زیادی ، در فهم متون دینی آنقدر به دره های افراط و تفریط فرو می غلتیم که نگرندگان به اعلام ها یا عمل ما ، تنها عنوانی که نمی توانند بر ما بنهند ، عاملان به آموزه های دینی است. نگاهی به دیروز و امروز برنامه نویسی و اجرا در جامعه ای که در جابجای آن آثار دین گریزی به چشم می خورَد ، نشان می دهد که ما کمتر توانسته ایم در رفتار متولیان با جامعه ، رویکردهای جذب کننده و قوام دهنده از خود بروز دهیم . "محبت" که در آیات الهی با تعبیر "رحماء بینهم" به آن توصیه شده ایم کیمیایی است که می تواند بر جاذبه میان نهادهای مدیریت کننده جامعه و جماعت جوان و غیر جوان ودر یک کلمه شهروندان در ذیل "دولت کریمه اسلامی" بیفزاید و هیچ نشانه ای از اهتمام فراگیر به اشاعه آن در همه سطوح اجتماعی مشاهده نمی شود . نقل کرده اند که شبی بایزید بسطامی چوانی را دید که بربط می نوازد . گفت : " لاحول و لا قوه الابالله". جوان بربط بر سر شیخ زد . هم بربط و هم سر او شکست. شیخ ، صبح ، پول و حلوایی به خادمش داد و گفت: " ببر و به او بگو: بایزید عذر می خواهد . این قراضه بستان و دیگری بخر. و این حلوا بخور تا تلخی آن از دلت برود". جوان بیامد و در پای شیخ افتاد و توبه کرد و بسیار گریست . و چند جوان دیگر با او موافقت کردند به برکت اخلاق شیخ (عطار، تذکره الاولیا، تصحیح استعلامی، 1379: 171) . یا در دین مفهومی داریم چون " مولفه قلوبهم"که می تواند در حد خود ، از دشمن دوست درست کند و ما گویا چنین مفاهیمی را به طاقچه نسیان سپرده ایم. مولفه قلوبهم پیش بینی صریح برای امر به معروف فراموش شده ای به نام "تالیف قلوب" است. با این اجازه می توانید از بیت المال مسلمین به دشمن و کافر پول بدهید تا به دوست دین تبدیل شود؛ نه آنکه دوست را به دشمن تبدیل کنیم. دشمن دین را به دوست دین تبدیل کنیم  تا دیگر با دین نجنگد. دوست ما هم نشد ، نشد. توطئه وسلاح  را کنار بگذارد ( حسن رحیم پور ازغدی، "نظام ضد دیکتاتوری"، فتنه تغلب، 1398: 283). شاید از چنین منظری است که امام حسین(ع) بنا به بعضی نقل ها ، هنگامی که در پاسخ به نامه های کوفیان قیام کرد، اما از عهدشکنی آنان مطلع شد، سه راه یعنی سه حق انتخاب- پیش روی لشکر یزیدِدشمن قرار داد: اول، بازگشت خویش بدون بیعت با یزید، دوم، خروج از سرزمینهای تحت سلطه یزید تا نیازی به بیعت با وی نباشد و سوم، وانهادن هر دو لشکر حاضر در کربلا و عزیمت امام حسین (ع) به مدینه و عمر سعد به شام. در هر سه راه حل دو نکته مورد تکیه سیدالشهدا بود: پرهیز از بیعت، پرهیز از جنگ(محمد قوچانی، سه اسلام، 1385:34). این البته به معنای آن نیست که انسان در مقابل دشمن ، مادامی که دشمنی می ورزد و بر دشمنی مصر است ، ساده لوحانه صداقت بورزد. بدیهی است که در هنگام جنگ با دشمن، صداقت ممنوع است . ودر جبهه خودی ، در غیر از وحی که از حقوق الهی است ، حتی پیامبر(ص) مامور به مشورت بوده است، که : " وشاور هم فی الامر"(آل عمران، 159)؛ ولو در این رای زنی، به خدعه در جنگ دعوت شود. در جنگ بدر، رای حباب بن منذر انصاری مورد توجه قرار می گیرد : فرود آییم بر چاهی نزدیک دشمن و پر کردن چاه های دیگر برای استیصال دشمن پرشمار از بی آبی؛ که: " الحربُ خدعَه. در این باره ، وحیی نرسیده بود و پیامبر به رای او عمل کرد، یعنی خدعه در حرب(ابوالقاسم پاینده ، نهج الفصاحه ، 1371: سی ویکم).

   یکی از کلیدواژه هایی که به نظر در ایجاد وفاق و قوام اجتماعی می تواند مورد توجه جدی قرار گیرد ، "مدارا" است ، حتی در مقابل دشمنان(گرچه بالقوه یا بالفعل بودن دشمنی آنها جداگانه محل تامل است ). در کلام حافظ که در فرهنگ اسلامی- ایرانی لسان الغیب شمرده می شود،

      آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

      با دوستان مروت با دشمنان مدارا

روشن است که ما چهره هایی چون حافظ و قبل و بعد از او فردوسی و ناصر خسرو و سنایی و انوری و نظامی و عطار و مولوی و سعدی و صائب و بیدل را بیش و پیش از آنکه سخنورانی چیره و مسلط به فنون ادبی و وزن و عروض و قافیه به شمار آوریم، حکیمان و متفکران و روشنفکران زمان خود می شناسیم که مایه ور از متون معرفتی دست اول اندیشه دینی ، در مسائل و غوامض فکری ، فرهنگی و اجتماعی جهان و ایران نظریه داده اند و ایده پرداخته اند . حافظ اگر انسان را به مدارا حتی با دشمنان فرامی خواند ، ثروتی اندیشگی از دولتیِ قرآن دارد ، " حافظ قرآن بوده است و قرآن زبر می خوانده است با چهارده روایت . در تاریخ ادیان ، دشمنان شاخص و به یادمانده در بارگاه الهی، به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسند. اما از همین چند نفر هم فرعون شاخص تر می نماید . با این حال ، موسی(ع) پیامبر خدا ، حتی در قبال فرعون دعوت به مدارا و نرم گفتن شده است (محمد اسفندیاری، حقیقت و مدارا، 1395: 95) .

      تاکید بر مدارا از آن رو است که " اختلاف" چه در خلقت صورت و سیرت آدمیان و چه در آراء و اظهارات شان امری واقعی و غیر فابل انکار است . وسیع تر اگر بنگریم، "اختلاف" در خلقت جهان و مقولات تکوین از شب و روز گرفته تا هر موضوع و مورد دیگر آنقدر طبیعی است که می توان گفت بنای خالق هستی بر مختلف آفریدن اقوام و افراد و ارکان و اجزاء طبیعت بوده است ، به گونه ای که آنقدر که " اختلاف " می توان دید ، مشابهت نمی توان دید . تفاوت آشکار میلیاردها انسان که بر کره خاک زیسته اند ، می زیند و خواهند زیست ، بیانگر اختلافی است که از آن تعبیر و تلقی به معجزه می شود. پس اختلاف افکار سنت خداوند است و انسانها برای باهم بودن و حرکت در مسیر مشترک ، قبل از هر چیز نیازمند به مدارایند . به عبارتی ، اختلاف را باید با مدارا مدیریت کرد و گرنه به مخالفت و سپس دشمنی خواهد انجامید . جنگ ها آنجا پدید می آید که اقوام یا ملتها از مدیریت عاقلانه اختلافات غافل می مانند و عنان به عصبیت و عواطف سپرده می شود.

   طبیعی است که برای نماندن در اختلاف و رسیدن به مودت و محبت ، از مدارا سخن به میان می آید ، چرا که مدارا امری انسانی و مقبول طبع آدمیان است . به همین علت هم ، هر انسانی فی نفسه دوست دارد در امور اختلافی با او مدارا شود . اما باید در نظر داشت که میل به مدارا متقابل است و پسندیدن مدارا با خود و صرفا برای خود ، خود موجد اختلافات تازه ای است که گاه نائره در محبت های قدیم خواهد انداخت. مدارا لازم است تا بتوان گفتگو کرد و حجت ها متقابلا شنیده شود . در چنین گفتگوهایی است که اگر ما بر خطا باشیم ، معلوم خواهد شدواگر طرف گفتگویمان بر خطا باشد معلوم خواهد شد. باید مدارا کرد ، و گرنه پافشاری متعصبانه بر رایی که در یک سو یا در هر دو سوی یک مورد اختلاف ممکن است آلوده به اشتباه و خطا باشد ، بسا که مجادله ای پرهزینه و خسارت بار به وجود آوَرَد.

   با مدارا درخواهیم یافت که ممکن است مخالفان ما صادق باشند و حتی خیرخواه ما باشند و ما به ناروا، خود را از یک رای صادق بی بهره نگه داشته باشیم. مدارا باید کرد تا روحیه مدارا همچون عطری که قابلیت تسری و انتشار دارد ، محیط را فرابگیرد و جامعه به سمت آرامش و گره گشایی های عقلایی حرکت کند و از پرداخت هزینه های غیر منطقی رهایی پیدا کند. در موارد محل اختلاف باید مدارا کرد تا احتلافات حل شود و گرنه جامعه آکنده از اختلاف که در هر نقطه آن صدها پرونده اختلافی تل انبار شده باشد و هر روز و همواره چرکابه مخالفت و منازعه در محیط جاری کند ، جهنمی بیش نیست ، چه رسد که در آن ساده دلانه چشمی به جنت داشته باشیم . و اصولا چرا نباید مدارا کرد؟ وقتی که جز احتمال آلودگی به عواطف و هیجانات مقطعی محض، در موارد زیادی ممکن است عقاید موروثی یا عادت شده ، باعث اختلاف شده باشند و تنا در پرتو مشعلی به نام مدارا است که می توان سهم عادت و عواطف در یک سو یا عقل و عقیده در سوی دیگر را در یک نظر که به آن رسیده ایم ، یا نظری که از فرددیگری می شنویم معین کرد ( نیز ر.ک: محمد اسفندیاری، حقیقت و مدارا ، 1395: 133-127) .

   مدیران جامعه ، علاوه بر ضرورت اشاعه امر مهم مدارا و گفتگو در جامعه برای حفظ سرمایه های اجتماعی، وظیفه دارندتا اصول و قواعد باور به دین  مثلا اصل برائت را بازخوانی کنند و زنده نگه دارند و گرنه نمی توانند همه سرمایه های انسانی را در میدان توانمند سازی ملت و کشور نگه دارند . جز این اگر باشد و اگر نتوانیم بنا را بر برائت افراد جامعه در هر سطح و رده ای که هستند بگذاریم ، تنها می توانیم منفعلانه شاهد افزایش عناوین مجرمانه در ملتی هشتاد و چند میلیونی از 700 و 800 به 1400 و از 1400 به 1800 و بیشتر باشیم ، حال آنکه از دستورکارهای کشورهای موفق حتی با داشتن جمعیت های چند صد میلیونی (مثلا هند) تلاش برای کاستن از عناوین مجرمانه است و این در حالی است که آنها به علت شرایط خاص فرقه ای و قومی و نوعی تکثر دینی ، داعیه پای بندی به امر دینی ندارند که در ذیل آن ، بنا بر برائت است.

   متولیان جامعه برای حفظ سرمایه های اجتماعی باید ساز و کار لازم برای اشاعه روحیه اعتدال و انصاف در کنار برائت گرایی و مدارا محوری در اظهارات و اعمال صادره از سوی گروهها و قشرهای گوناگون را ایجاد کنند . اعتدال به مثابه رویکرد و رفتاری که زمینه ساز همبستگی اجتماعی روزافزون به شمار می رود ، ویژگی ذاتی ایرانیان شناخته می شده است . حمید عنایت (بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، 1356: 70) می نویسد : ایرانیان باستان در پرتو آموزش های زرتشت، پیش از ارسطو با میانه روی آشنا بودند و گرامی اش می داشتند. در کتاب دینکرد، مفهوم میانگین با واژه پیمان خوانده شده است. پیمان حد وسط میان افراط و تفریط است و با خرد یکی است ، و حال آنکه افراط و تفریط به آز وابسته اند (فرهنگ رجایی ، مشکله هویت ایرانیان امروز ، 1382: 144). اعتدال در اندیشه اسلامی مورد توجه و تاکید فراوان قرار داشته و در این زمینه مقالات مبسوطی تدوین گردیده است (نیز ر.ک:  علی خراسانی، "اعتدال" ، دائره المعارف قرآن کریم ، ج 39) . و عدالت ارزشی اجتماعی و اقتصادی است که در طول تاریخ در هر ساختار حکومتی به اندازه تحقق توانسته همگرایی بین گروه ها و اقشار گوناگون همراه با اعتماد و حمایت از نهاد حکومت به وجود آورد . عدالت که در عرصه عمل ، از ناحیه دستگاه قضا مورد رصد قرار می گیرد ، گام نخست را با القا و اثبات نگاه یکسان و عادلانه به همه ، صرف نظر از مقام ومنصب یا سرمایه و ثروت شان برمی دارد. نتیجه اش این است که در تاریخ اسلام و حکومت علی بن ابی طالب (ع) با صحابی و غیر صحابی برخورد یکسان می شود و هنگامی که بنا به پرداخت حقوق گذاشته می شود ، به عثمان بن حنیف ،  همچون غلامش ، به یکسان تنها 3 درهم پرداخت می کنند(علی شریعتی ، پدرمادرما متهمیم، 1398: 89) .

   حکومتی که می خواهد مدیریت و هدایت قابلیتهای مختلف یک کشور را در مسیر توسعه ، پیشرفت و عدالت برعهده گیرد، علی القاعده باید پایِش ساختار برای احراز صحت بالقوه و بالفعل بخشهای ذیل آن را در دستور کار قرار دهد و در مسیر تحکیم باورهای فرهنگی و اجتماعی ضرور قدم بردارد . از آن جمله است ، در یک حکومت انقلابی ، پایِش باورها و ارزشهای فرهنگی  انقلابی که می توانند در مسیر حرکت به سمت اهداف تعیین شده ایفای نقش کنند . در چنین منظری ، کار ، خصوصا کار نهادی و از سر اعتقاد ، نوعی عبادت محسوب می شود . یکی از وجوه تفاوت نهادهای انقلابی و تشکیلات اجرایی و موروثی که ارمغان غرب زدگی ما هستند در همین جا است که کار انقلابی یا کار در نهاد انقلابی به مثابه عبادتی بزرگ تلقی می شود (سیدمرتضی آوینی ، "بهشت زمینی" ، غرب شناسی، 1392: 32) .در چنین فرآیندهایی از تلاش مجاهدانه برای پیش بردن کشور ، به فراخور توانمندیهای افراد یک جامعه ، فرقی بین زن و مرد وجود ندارد و در مواردی که نیاز به تعریف الگوهای پیشرو باشد ، زن و مرد می توانند به طور یکسان وارد میدان اقدام شوند ؛ چرا که زن هم مثل مرد الگو است و می تواند الگوی بشریت باشد ، چنانکه هاجر بوده است و به آنچه از او به عنوان الگوی بشریت در مناسک حج بروز و ظهور یافته است ، در طول سالها و سده ها انسانها به نام سعی صفا ومروه تاسی کرده اند و آرامگاهش محل طواف میلیونها بنده مومن و حج گزارخداوند بوده است (ر.ک: علی شریعتی، همان: 94) .

   زنان زیادی در تاریخ اسلام توانسته اند خود را به عنوان الگوی انسانها معرفی کنند و در موقعیتهای مختلف قابلیت اثرگذاری کلان در سرنوشت مسلمانان و جهانیان از خود نشان دهند . باهمین تلقی هم بود که آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی(1360-1307ه.ش.) از نخستین رهبران اجرایی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی با واگذاری پست های عالی حکومتی حتی در حد ریاست جمهوری به زنان موافقت داشت : برای من دلایلی که در روایات آورده می شود که زن نمی تواند زمامدار و رئیس جمهوری باشد کافی نیست و هیچ وقت هم کافی نبوده است . از ابتدا که در این مسئله به صورت بررسی اجتهادی تحقیق کردم ، دلایل برایم غیر کافی بوده است ( محمد قوچانی، سه اسلام، 1385: 129). این البته منافاتی نداشته و ندارد  با آنکه زن ایرانی نیز همچون مردان در طول تاریخ و از جمله پیش از اسلام به مراعات ارزشهای معطوف به عفاف و نجابت اهتمام ورزیده باشد. شرم و آزرم ، به نوشته یحیی ذکاء (" داستان پوشاک زن در ایران" ، نگار زن ، 1352: 2) همواره در طول تاریخ یک ارزش ایرانی به شمار می آمده است . زنان و مردان پارسی چون از دیده شدن پوست و تن برهنه شان بسیار شرم داشتند و بر خلاف یونانیان ، نمایش تن برهنه و بی پوشاک را کاری خلاف شرم و آزرم و بس زشت و ناروا می دانستند ، کوشش داشتند جامه ای بپوشند که بلند و فراخ و پرچین باشد تا گذشته از پوشیده بودن همه تن و بدن، برجستگی های طبیعی اندام ها نیز پیدا و نمایان نباشد (فرهنگ رجایی ، مشکله هویت ایرانیان امروز ، 1382: 145و 146).

         نگاه واقع بینانه و عادلانه به شأن و حقوق همه گروه های جامعه ابعاد گسترده ای دارد که آن را فراتر از جنسیت یا طبقه اقتصادی و حتی کیش و آیین افراد قرار می دهد . اقشار آسیب پذیر البته در این بین- به علت محرومیت هایی که در طول تاریخ بر آنان رفته است ، اولویتی بیش از دیگران برای عطف توجه و تسکین آلام شان دارند . ارزشهای انقلاب اسلامی که نوعی محوریت ایدئولوژیک در نظام جمهوری اسلامی دارد ایجاب می کند که در همین راستا ، همچون امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، آسیب دیدگان و به تعبیر او " کوخ نشین ها" مورد توجه باشند.امام خمینی روز 12 بهمن 1357  وقتی پس از سالها دوری از وطن ، از فرانسه به ایران برگشت، در مسیر استقبال از ایشان در فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا (س) که عمدتا مشحون از ساکنان مناطق محروم تهران و شهرهای دیگر بود به رفیق دوست راننده ماشین حامل گفته بود : من با اینها کار دارم و اینها با من کار دارند (محسن رفیق دوست ، برای تاریخ می گویم، 1393: 30) . و البته ، ضرورت توجه به کوخ نشینان در نظام اسلامی به معنای آن نیست که چنین نظامی در برنامه ریزی های خود ، حق غفلت از حتی کافران داشته باشد . کافران در سایه حکومت علی بن ابی طالب (ع) از حمایت و پوشش برخوردار بوده اند . به تعبیر ایشان : مردم به زمامداری نیک یا بد نیازمندند تا مومنان در سایه حکومت به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند و مردم در استقرار حکومت زندگی کنند ( نهج البلاغه، 1380، خطبه 40: 93) . در نگاه علی بن ابی طالب (ع) ، عدالت برکات فراوانی در سامان یابی امور مسلمین دارد . حتی بدکرداران نباید از گرانی و سنگینی بار عدالت گلایه کنند ، چرا که در هر حال ، ستم ، سنگین تر از عدالت است : آن کس که عدالت بر او گران آید ، تحمل ستم برای او سخت تر است (همان ، خطبه 15: 59) .  

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:24