ملاحظاتی در واژه گزینی و ترکیب سازی در زبان فارسی

ساخت وبلاگ

ملاحظاتی در واژه گزینی و ترکیب سازی در زبان فارسی

محمد حسن صنعتی

در بین نهادهای مختلف علمی ، آموزشی و پژوهشی کشور که با مقوله زبان سر و کار دارند و رسما متکفل وظایفی هستند ، گرچه دستگاه های مختلف فرهنگی ، رسانه ای و تبلیغی هم ممکن است اعمال مدخلیت نمایند ، فرهنگستان زبان و ادب فارسی دستگاهی است که رسما محق و موظف است که برای زنده و پویا نگه داشتن زبان فارسی در قالب کمیته های تخصصی واژه گزینی به امر مهم وضع واژه های نو برای مفاهیم اقدام نماید. در این یادداشت البته قصد نگارنده معرفی فرهنگستان مزبور نیست. تنها برای توضیح امر ظریف واژه گزینی به طرح ملاحظاتی می پردازد.

روشن است که در فرآیند واژه گزینی در کنار بررسی پیشنهادهای اعضای فرهنگستان و کمیته مرتبط آن ، از واژه های به کارر فته در متون پیشین نثر فارسی نیز نمونه هایی در دستور بررسی و احیانا قرار می گیرند. می توان گفت در این قبیل بررسی ها متونی مورد مطالعه و یادداشت برداری قرار می گیرند که در عین توجه و تاکید بر اصالت واژگانی و استفاده از واژه های اصالتا فارسی یا از دیرباز رایج در بین فارسی زبانان ، در قبال مفاهیم علمی و دقیق ، واژه های دقیق به کار برده باشند. در این بین قرن چهارم و پنجم در قرون فارسی نویسی از درخشندگی خاصی از حیث استفاده از واژه های زیبا و درست و ناب در نظم و نثر فارسی برخوردار است . این قرنی است که متون ارجمندی چون شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی و تاریخ بیهقی اثر خامه ابوالفضل بیهقی پدید آورده و گویی نیم نگاهی در آن به رعایت اعتدال در میانه واژه ها از حیث ریشه فارسی یا عربی داشتن واژه اما شناخته و بلکه دیرآشنا بودن آن در بیان و بنان ایرانیان هم مورد موافقت و مراعات بوده است. به نظر دکتر ذبیح الله صفا (1370، ج1: 607و608) 1 از آنجا که زبان پارسی در قرن 4 و نیمه اول قرن 5 هجری قمری نسبت به دوره های بعد به مقدار کمی با لغات عربی آمیخته بود ، در کتب پارسی این دوره لغات عربی اندک است و حتی در کتب علمی هم کوشش شده است که تا حد امکان از آوردن کلمات و ترکیبات تازی2 خودداری شود ، چنان که می توان از روی آنها جدول غنی و پرثروتی از اصطلاحات علمی پارسی در مسائل گوناگون طبی و فلسفی و ریاضی و غیره ترتیب داد .

در بین کتب نظم و نثر فارسی ، متونی هستند که در اثر توجه به رشته ها و موضوعات متعدد علمی از لغات بسیار مشحون گردیده اند به طوری که به ذخیره ای گرانقدر از انواع لغات و اصطلاحات تبدیل شده اند . مثلا کسانی که بخواهند فرهنگ تاریخی زبان فارسی3 را در معنای وسیع کلمه فراهم آورند یکی از مهمترین منابع شان برای قرن ششم دیوان انوری است . به نظر دکتر شفیعی کدکنی ( 1372: 65)4 با اطمینان می توان گفت که هیچ دیوانی از دواوین قرن ششم حتی دیوان خاقانی که از گرانبهاترین مواریث تاریخ ادبیات فارسی است و ارزش شعری و هنری آن در حد اعجاز است نمی تواند به اندازه دیوان انوری به مؤلفان چنان فرهنگی یاری رساند؛ مگر دیوان سوزنی5 ، آن هم در دایره واژگانی خاصی ، چرا که بخشی از لغات مورد استفاده او به الفاظ حرام نزدیک می شود!

آنچه بهره برداریِ لغت شناختی از این متون را نیازمند تبحر پژوهشگر و آشنایی او با ویژگی های چنین متونی می کند این است که گاه در واژه ها بارهای معنایی اصطلاحی خاصی لحاظ می شود ، چنانکه گاه در نگاه نخست دور از ذهن نشان می دهد. نمونه را ، خاقانی شروانی گفته است :

راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب/ کو همنفسی ؟ تا نفسی رانم از این باب؟

ای مرد! سلامت چه شناسد روش دهر؟ / از مهر خلیفه چه نویسد زر قلّاب ؟

واژه "نوشتن" در این بیت ، در کاربرد و معنایی ویژه به کار برده شده است : اثر پذیرفتن و بهره داشتن. سخن سالار شروانی در سراسر بیتهای غزلی ، نوشتن را در همین معنا به کار گرفته است :

دل بسته زلف تو شد از من چه نویسد؟ / جان ساکن فردوس شد از تن چه نویسد؟

جانی که تو را یافت به قالب چه نشیند؟ / مرغی که تو را شد ز نشیمن چه نویسد؟

سرمایه تویی چون تو شدی دل که و دین چه / چون روز بشد دیده ز روزن چه نویسد؟...

خاقانی تنها در بیت پایانیِ این غزل ، نوشتن را در معنی قاموسی یعنی نوشتن یک عبارت یا متن به کار برده است :

نامه ننویسد به تو خاقانی و عُذر است / کز تو به تو نتوان گله کردن چه نویسد؟

(کزازی، 1376: 49-55) 6 .

واژه "پارسی" معمولا در معنی اسم یک زبان فهمیده می شود . اما به نوشته جمشید سروشیار ( 1378: 57)7 این واژه در متون به معنی غزل هم به کار می رفته است :

ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ)

در متون گذشته ، "پارسی" به معنی غزل خاصه "غزل ملحون" (= غزلی که در پرده موسیقی راست آید) نیز هست ، اگر چه این معنی از همه فرهنگنامه های فارسی فوت شده است. از شواهد دیگر این معنی واژه ، بیتی دیگر از حافظ است که در بعض نسخ اصیل دیوان وی درج است و در آن از این کلمه به صراحتی بیشتر معنی غزل ملحون برمی آید :

گر مطرب حریفان این "پارسی"بخواند / در رقص و حالت آرد پیران پارسا را

در جواهر الاسرار خوارزمی که شرح مثنوی مولانا است نیز این واژه در معنیِ غزل بارها به کارر فته است . در این متن، مؤلف ، دیوان غزلیات مولوی را "دیوان فارسی" می خوانَد و چون بخواهد بیت یا ابیاتی از این دیوان کبیر را شاهد سخن خویش آوَرَد ، پیش از نقل نویسد : "در "فارسی" (= دیوان غزل، غزلیات) فرماید :... " . با این توضیح ، ایهام تناسبی هست میان "ترک" و "پارسی" از سویی ، و تناسبی میان "پارسی" و "گو" ( از مصدر "گفتن" در معنی سرودخواندن و تغنی) از سوی دیگر8 .

دقیقه دیگر در واژه گزینی مربوط است به وقتی که یک مفهوم با تعابیر متفاوت و البته با لحاظ حد و اندازه یک صفت در یک صاحب صفت یا موصوف بیان می شود. احمد سمیعی (گیلانی) از این ویژگی ذیل عنوان تشخیص تفاوتهای سبکی و درجاتی [gradation] یاد می کند (سمیعی، 1378: 8) . در زبان فارسی ، توانگر ، ثروتمند ، پول دار، مال دار ، خرپول ، منعِم ، پول و پله دار ، دارای ضیاع و عقار ، یا : فقیر ، مسکین ، تهیدست ، گدا ، آسمان جُل ، یک لاقبا ، درویش ، خاک بیز ، مفلس ، یا : زیبا ، خوشگل ، قشنگ ، نکوروی ، ماهرو ، مقبول ، ملیح ، با نمک ، تو دل برو ، فریبا ، دلفریب ، حَبّ نبات ، آبِ نبات ، شیرین لب ، از زندگانی شیرین تر ، از جوانی خوشتر ، هم بر درجات متعدد یک صفت یا صفاتی از یک مقوله دلالت می کنند و هم به لحاظ سبکی گروه بندی می شوند 9.

در بعضی ترکیب های رایج در زبان فارسی مواجه می شویم با اینکه حرف عطف "واو" احتمالا باید می آمده و نیامده و همین حرف که احتمالا نباید می آمده و آمده است. ما امروز گهگاه می شنویم که از بیان راز دل و تشویش خاطر برای یک دوست تعبیر به "درد و دل" می شود ، حال آنکه "دردِ دل" مراد است ، همان تعبیری که تا یک دهه قبل رواج غالب داشته است. کاتب دستنویس موزه فلورانس ایتالیا (مورخ محرم 614 ه.ق.) بیتی از شاهنامه را چنین آورده:

ببرّد سر و تاج ضحاک را / سپارد کمربند او خاک را

دکتر عزیز الله جوینی در توضیحی مربوط به "سر و تاج" آورده است : در چاپ مسکو (ج1، ص59 ، پاورقی7) "ببرّد سرِ تاج" است. این ذکر لازم است که در بعضی از دستنویس های شاهنامه ، چند مورد دیده شده است که "واو" به جای کسره اضافه آمده و این مربوط می شود به گویش یک حوزه جغرافیایی ، که در مقدمه "نبرد اندیشه ها در داستان رستم و اسفندیار" بدان اشاره کرده ام و نمی توان گفت غلط است. پس "سر و تاج" به جای " سرِ تاج" به کار رفته است ؛ مانند " سر و تخت " به جای" سرِ تخت" . نیز ر. ک. داستان فریدون ، بیت 260 ( فردوسی، 1375، ج1: 92)10 .

در ترکیب ها و عطف ها از جمله عدد و معدود ، گاه تقدم و تأخر رخ می دهد که عبارت مشهور آن "سال سی" (به سکون لام) است از حکیم فردوسی :

بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی

دکتر عبدالرسول خیام پور در این موارد بر این نظر است که وصف مطلق معمولا بعد از موصوف می آید . ولی وصف های دیگر پیش از موصوف می آیند و تقدم موصوف بر آنها نادر است . اینک یک مثال از ناصرِ خسرو (به نقل از دیوان قصاید و قطعات ، مطبعه مجلس ، 1304-1307) :

سال سی خفتی کنون بیدار شو / گر نخفتی خواب اصحاب رقیم

سال سی یعنی سی سال ( خیام پور ، 1375: 60)11 .

بخشی از مسائل مربوط به فقر و غنای واژگانی زبان فارسی متاثر از افراط یا تفریط خواصِ گویشوران و نویسندگان زبان فارسی در اقبال و ادبار نسبت به زبان عربی در دوره های گوناگون است ؛ زبانی که به اعتبار پیوندهای تاریخی و فرهنگی و دینی می باید در وضعیتی متعادل از ظرفیتهای زبانی و ادبی آن سود می برده ایم. علامه قزوینی البته در مقاله ای ( 1363، ج1: 100-134) معتقد به "تاراج عربی بر فارسی" است و تقصیر آن را متوجه شعرا و نویسندگان فارسی می داند . وی به عنوان نمونه افراط کاران از صاحب تاریخ وصاف و به عنوان نمونه تفریط کاران از خالق شاهنامه نام می برد12 . نسبت فارسی زبانان با زبان عربی امر مهمی است که می تواند از منظرهای مختلف و مستمراً مورد بررسی باشد ، چرا که به علت پیوند تاریخی و تنگاتنگ این دو زبان تاثیرات متقابل آنها تا بطن مناسبات درون خانوادگی و تربیتی ورود پیدا می کند و مثلا در خانواده تعبیر "ام ولد" جانشین نام یا شخصیت همسر مرد می شود13. گاهی در این قبیل داد وستدهای زبانی ، اعوجاج در نامگذاری رخ می دهد و مثلا نامی چون کلثوم که در عربی برای اطلاق بر مرد بوده ، در فارسی تبدیل به نام زنانه می شود.

وَعَتّابَاً وَ کُلثوُمَاً جَمیعا / بِهِم نِلنا تُراثَ الاَکرَمِینا

ما وارثان عتاب و کلثوم هستیم / آری به اینان میراث بزرگواران یافته ایم

عتاب از نیاکان شاعر است و کلثوم نام پدر عمرو بن کلثوم از شعرای عهد جاهلیت و از جمله شاعران معلقات سبع می باشد (آیتی ، 1371: 89، 95، 99)14 .

بعد از ورود اسلام به ایران در اثر رواج زبان عربی از قِبَل متون مقدس و دینی بین ایرانیان ، حجم قابل ملاحظه ای واژه عربی با زبان فارسی و البته واژه هایی از زبان فارسی در زبان عربی اختلاط و امتزاج پیدا کرد. شاید بتوان واژه های معرّب و مفرّس در دو زبان را مصداق های همین امتزاج در دوره های بعد در شمار آورد (ر.ک . دکتررضازاده شفق ، تاریخ ادبیات ایران ، شرکت سهامی انتشار کتب درسی:23) 15. در قرون متاخر ، ارتباط ایرانیان با جهان غرب باعث شد تا ورود واژه های بیگانه به زبان فارسی از رهگذر زبانهای لاتین نیز آغاز شود ، امری که به نوبه خود تشدید کننده نیاز به واژه سازی برای وضع معادل در قبال مفاهیم و واژه های تازه وارد گردید. بنا به گزارشی (ذاکری، 1378)16 لازم آمده است که تنها در سال 1376ش. فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران نسبت به وضع و تصویب 200 واژه فارسی در قبال 200 واژه لاتین اقدام نماید . و البته این تنها زبان های عربی ، انگلیسی و لاتین نیستند که واژه هایی را به زبان فارسی وام می دهند . زبان فارسی در داخل ایران از ایرانیانی با زبانهای غیر فارسی مثلا ارامنه یا در مراودات تاریخی و اقتصادی با سرزمینهایی که به زبان ارامنی یا زبان های دیگر سخن می گویند واژه هایی را به وام می گیرد ، گرچه در این نوع ارتباط هم زبان وام دهنده ، خود واژه هایی را از زبان فارسی به وام می گیرد. بعضی محققان در بررسی این داد و ستد فرهنگی و زبانی از مقوله ای چون وابستگی زبان ارمنی به زبان فارسی و دیگر زبان های ایرانی سخن گفته اند . نیز اینکه 273 وام واژه ارمنی در کردی و 100 وام واژه ارمنی در زازایی وجود دارد ( آیوازیان-آساطوریان، 1375)17 .

( 19 آبان 1401ه.ش.)

پی نوشت ها :

  1. دکتر ذییح الله صفا ، تاریخ ادبیات در ایران ، چ یازدهم ، تهران ، فردوس ، 1370، جلد1.
  2. تازی منسوب است به قبیله فراگیر و عربی"طی" که البته در ساخت صفت نسبی دو شکل طایی (مثلا در نام حاتم طایی ) و طازی (شبیه رازی که منسوب به ری است و از ناحیه پارسی نویسان به کار می رفته) به خود گرفته و البته صورت فارسی گردانیده شده آن با ترجیح حرف پارسی "ت" بر حرف عربی "ط" شده است : تازی.
  3. کتابی به نام "فرهنگ تاریخی زبان فارسی" به همت دکتر پرویز ناتل خانلری منتشر شده است : شعبه تألیف فرهنگهای فارسی بنیاد فرهنگ ایران (۱۳۵۷)؛ فرهنگ تاریخی زبان فارسی (بخش نخست آ ب)؛ بنیاد فرهنگ ایران. خواست از «فرهنگ تاریخی» این است که با بهره از آن دریابیم هر واژه در کدامین روزگار از تاریخِ هزارواندی ساله‌ی زبان پارسی دری کاربرد داشته، در چه زمانی از میان رفته یا معنی اش دگرگون شده، چه واژه‌ای در جای آن نشسته، نیز چه واژه‌هایی ساخته یا وام ستانده شده‌‌ و در زبان پارسی رواج یافته‌اند و این دگرگونیها برپایه‌ی چه رخدادهای تاریخی‌ای رخ داده‌اند. به دیگر سخن، فرهنگ تاریخی چونان شناسنامه‌ی هر واژه است.استاد پرویز ناتل خانلری در پیشگفتار این فرهنگ درباره‌ی فرهنگ تاریخی و سودهای آن داد سخن داده‌اند و نیز درباره‌ی شیوه‌ی آماده‌سازی این فرهنگ به فراخور گفته‌اند. نخستین مجلد / پوشینه‌ی فرهنگ تاریخی زبان فارسی در سال ۱۳۵۷ چاپ و پخش شد. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (1357ش.) انتشار آن ادامه پیدا نکرد ( ر.ک. پایگاه اینترنتیِ "پارسی انجمن") .
  4. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ، مفلس کیمیافروش (نقد و تحلیل شعر انوری) ، چ اول، تهران ، سخن ، بهار1372.
  5. شمس‌الدین تاج‌الشعرا محمدبن علی سمرقندی، مشهور به سوزنیِ سمرقندی (درگذشته ۵۶۲ یا ۵۶۹ هجری قمری) شاعر ایرانی قرن ششم هجری است. وی همچنین در شعرهای خویش، خود را به نام‌های محمد، عمر و بوبکر خوانده و خود را ملقب به حکیم سوزنی نموده است . مولد او را عوفی نسف (نخشب)، واقع در نزدیکی سمرقند، می‌داند. وفات او را رضاقلی خان هدایت ۵۶۲ و دولتشاه سمرقندی در ۵۶۹ نوشته و از اشعار شاعر حیات او در سال ۵۶۰ مسلم می‌شود. پدر وی نیز با نام «مسعود» شاعر بوده است. وی در شعرهایش خود را به سلمان‌فارسی منتسب می‌داند. وی در ابتدای جوانی برای کسب دانش به بخارا رفت و به قول عوفی به‌سبب تعلق خاطر به سوزنگری به آموختن آن صنعت مشغول شد. سوزنی سمرقندی معاصر ارسلان خان محمد از آل افراسیاب و سنجر آتسزبن محمد خوارزمشاه بوده‌است. وی با عمعق بخاری، سنایی غزنوی، انوری ابیوردی، محمد معزی، ادیب صابر و رشیدی سمرقندی معاصر بوده‌است و برخی از آنان را هجو کرده و به تیغ زبان خود آزرده‌است. سوزنی شاعر هجا و بدزبان بوده و در هجو معانی خاص ابداع کرده‌است. قصاید و قطعات وی سهل، صریح و فصیح است. می‌گویند که وی در اواخر عمر دست از هجو و هزل کشیده و استغفار کرده‌است (ر.ک. پایگاه اینترنتی ویکی پدیا) .
  6. دکتر میرجلال الدین کزازی ، سراچه آوا و رنگ ؛ خاقانی شناسی، چ اول ، تهران ، سَمت ، زمستان 1376.
  7. جمشید سروشیار، "بسوخت دیده زحیرت" ، نشر دانش، س16، ش4 (پیاپی91) ، زمستان1378.
  8. در تحقیق واژه "پارسی/ فارسی" ، جمشید سروشیار مقاله ای دارد که در مجله آینده ( آذر- اسفند 1359، ص671) و حافظ شناسی (جلد دهم ، زمستان 1367، ص 177) آمده است .
  9. احمد سمیعی(گیلانی) ، "مسائل مربوط به فرهنگ دو زبانه" ، نشر دانش ، س16، ش4 (پیاپی91) ، زمستان1378.در مورد ترکیب های صفتی یا صفت های ترکیبی مثلا ساخت "همایون" از "هما" ، ر. ک . مهین صدیقیان ، "صفتهای ترکیبی خواجو الگویی برای ساختن واژه های تازه" ، فرهنگ ، ویژه زبانشناسی، س9 ، ش 1( پیاپی17) ، بهار1375، صص105-131.
  10. حکیم ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه ، گزارش ابیات : دکتر عزیز الله جوینی ، چ اول ، تهران ، دانشگاه تهران ، زمستان 1375.
  11. دکتر عبدالرسول خیام پور ، دستور زبان فارسی ، چ دهم ، تبریز ، کتابفروشی تهران ، 1375.
  12. محمد قزوینی ، " انتقاد مقاله یکی از فضلا در شفق سرخ" ، بیست مقاله ، چ دوم ، دو مجلد ، تهران ، دنیای کتاب ، 1363.
  13. در زبان فارسی عامیانه ، گاه از تعبیر "مادر بچه ها" به جای اشاره به همسر یا نام همسر استفاده می شود. این تعبیری است که در اصل احتمالا از تعبیر "ام ولد" در زبان عربی گرته برداری شده است ؛ حال آنکه به یک معنی متضمن وضیع شماریِ مسمای قول در اعضای خانواده است . " ام ولد کنیزی است که از صاحب خود دارای فرزند می شود و همین امر موجب آزادی او پس از مرگ صاحبش می باشد" (احمد احمدی بیرجندی ، چهارده اختر تابناک ، چ دوم ، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوی ، شهریور1366، ص102) .
  14. عبدالمحمد آیتی ، معلقات سبع ، چ سوم ، تهران ، سروش ، 1371.
  15. واژه های مفرس واژه هایی از زبان عربی یا زبان دیگر هستند که وارد زبان فارسی می شوند و شکل فارسی پیدا می کنند. بالعکس ، واژه های معرب واژه هایی از زبان فارسی یا زبان دیگر هستند که وارد زبان عربی می شوند و شکل عربی پیدا می کنند . نمونه واژه های مفرس : مفرس (= فارسی شده) ، متنابه ( = معتنابه ) ، لکوک (= جِ. لک یعنی عدد صدهزار) . نمونه واژه های معرب : خمان (= گمان) ، جوهر (= گوهر) ، خورنق (= خورنگاه) (ر. ک . رضازاده شفق ، تاریخ ادبیات ایران ، ص23) . در مورد ضرورتها و موانع واژه سازی از جمله تاریخ ارتباط و مواجهه زبان فارسی و عربی ر.ک . علاء الدین طباطبایی ، "ضرورت و موانع واژه سازی" ، نشر دانش، س18 ، ش1(پیاپی96) ، بهار 1380، صص28-33.
  16. مصطفی ذاکری ، "فرهنگستان و واژه سازی" ، نشر دانش ، س16، ش4(پیاپی91) ، زمستان 1378، صص10-20.
  17. ماریا آیوازیان گارنیک آساطوریان ، "وام واژه های ارمنی در زبان فارسی " ، ترجمه ماریا آیوازیان ، فرهنگ ، ویژه زبان شناسی ، س9 ، ش 1( پیاپی17) ، بهار1375، صص267-275.

ادب صنعتی...
ما را در سایت ادب صنعتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aadabetarikhid بازدید : 96 تاريخ : جمعه 20 آبان 1401 ساعت: 14:34